۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۲۱
عقیق:«زن آقا» نام داستانی به نویسندگی زهرا کاردانی است، این داستان را انتشارات سوره مهر سازمان تبلیغات اسلامی مشتمل بر ۱۴۰ صفحه رقعی، در قالب یک سفرنامه به چاپ رسانده و استقبال خوب از آن سبب شده تا به چاپ هفتم نیز برسد.
کاردانی در این کتاب سعی دارد یک برش از زندگی طلبگی یک زن و شوهر و فرزندشان را روایت کند که در سفر هستند.
حوادث این کتاب با ورود این زوج طلبه به جنوب ایران آغاز میشود و به نوعی سعی دارد مهمان نوازی و آداب و رسوم مردمان خونگرم جنوب ایران را نیز به تصویر بکشد.
کتاب دارای زبانی ساده است و خرده روایتها به خوبی کنار هم چیده شدهاند تا خط سیر داستان را شکل دهند اما به نظر میرسد فهرست بندی این کار در زمره اقداماتی بود که ضرورتی برای اجرای آن نمیتوانیم ببینم چرا که چیزی را به کتاب نمیافزاید.
نویسنده همچنین سعی دارد تعلیقی را در ابتدای کتاب به وجود آورد که مخاطب با داستانش همراهی کند، به نظر میرسد در این کار نیز موفق بوده اما گره داستانی را خیلی زود باز میکند که میتوانست بازهم به این تعلیق ادامه بخشد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: تا رسیدم جلوی در، یک نفر پرید جلو و دستم را بوسید. صورتش را که دیدم داغ شدم خشکم زده بود یک زن سن و سالدار خم شود و دست من یک الف بچه را ببوسد!؟ مبهوت نگاهش کردم جلوی در ورودی پر از دمپایی پلاستیکی صورتی، سبز و نارنجی بود کفشهای زهوار در رفته و چند دمپایی چرمی؛ کفش هام غریبگی میکردند. رفتند و یک گوشه دیوار جاگیر شدند.
کف دستهایم عرق کرده بود. با چادر خودم را باد میزدم. بچه به بغل توی صفها دنبال جا برای نشستن میگشتم این اولین بار بود که توی یک فضای عمومی همه نگاهم میکردند. یاد تبلیغ روغن آفتابگردان افتادم. چشمها روی من گیر کرده بود گردنها میچرخید و دهانها میجنبید خدا را شکر که زبان محلی شأن را نمیفهمیدم. از کنار صف خانمها گذشتم. چند نفر دست از صحبت کشیدند و سلام کردند یکی از خانمها گفت: زن آقا بیا اینجا جلوی کولر بنشین. رفتم و بین لبخندهایشان نشستم...