عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار شهادت حضرت زهرا (س)

به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه و شهادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه و شهادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:

عباس شاهزیدی :

یارب نرسد آفتی از باد خزانش  
آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش 

هربار که می‌خواستم از او بنویسم 
دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش 

در پردۀ ابهام، زبان شعرا سوخت 
از بس‌که ندیدند کران تا به کرانش
 
ناموس خدا بود که می‌خواست نبیند 
اندازۀ یک بیت به شعر دگرانش
 
می‌خواست که قدرش نشود بر همه معلوم
مانند شب قدر به ماه رمضانش

آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست
غیر از ملَک وحی کسی نامه‌رسانش

وقتی که به در می‌زند از شوق بلند است 
از سینۀ جبریل صدای ضربانش

سرچشمه‌اش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست 
خونی که دویده‌ست میان شریانش... 

کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت 
جایی که خدا سوره فرستاده به شانش 

یعنی که پس از «اَنَّ علیّاً وَلیُ الله» 
یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش

این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است
نَفسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش

زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت 
بیهوده در این خاک نگیرید نشانش...

والعصر... که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست
ما منتظرانیم، خدایا برسانش

وحید قاسمی:

مادردلم گرفته، بگو راه چاره چیست؟
مفهوم سرخ بودن ابر بهاره چیست؟

کابوس هر شبِ حسنت می کشد مرا!
این ماجرای گم شدن گوشواره چیست؟

لعنت به هرکه گفته تو شاهد بیاوری!
آخرگناه این سندِ پاره پاره چیست؟

بعد از پدربزرگ،محل سوت وکور شد
مادر دلیل قهر بلال از مناره چیست؟

جای رکوع و سجده چرا پلک می زنی!؟
حُکم وجوب نافله ی با اشاره چیست؟

زحمت نده به دستِ ورم کرده،جانِ من!
رازحسین و پیرهن نیمه کاره چیست؟

علی کاوند:

برای هرم لب تشنه آب تسکین است
میان مجلس ماتم گلاب تسکین است

به جای مرهم اگر اشک مرد مظلومی
رسد به زخم پر از التهاب تسکین است

کنار پنجره پهن است بستری یعنی
برای درد بدن آفتاب تسکین است

حضور فاطمه حتی همین تن تبدار
در این شرایط پر اضطراب تسکین است

سه ماه خنده ی زهرا اگرچه اجباری
به دردهای دل بوتراب تسکین است

برای زینب اگرچه نديدنش سخت است
ولی برای حسن این نقاب تسکین است

میان نافله " عجّل وفات " می خواند
دعا اگر نشود مستجاب تسکین است

بدون فاطمه خانه صفا نخواهد داشت
نگین همیشه به قلب رکاب تسکین است

مگر به چشم ورم کرده خواب می آید?
مگر به چشم ورم کرده خواب تسکین است?

سید حمید رضا برقعی:

زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر

که قبل از قصۀ ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر
تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست

غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار
صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار

برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند

صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران

وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید

زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را
کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را

بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته

بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده...

محمد سهرابی: 

وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد

صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد

قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد

در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد

قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد
قحطی چنین پر آب عیان هیچ جا نشد

جان خودم قسم که همین چند روز پیش
گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد

پهلوی و روی موی و وضوی جبیره ات
چون من بساط قتل کسی رو به را نشد ..


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین