روز دوشنبه در حسینیه سادات برگزار شد

شصت و هفتمین حلقه شعر آیینی فرات برگزار شد + متن اشعار

شصت و هفتمین حلقه شعر آیینی فرات حضور سید مهدی حسینی،جواد هاشمی،مجید لشگری،محمد بیابانی،مهدی عزیزیان،هادی ملک پور، مجتبی عسگری،محمد مبشری،مجید احد زاده،میثم کریمی،مهدی قاسمی،قربانعلی ودیگر شاعران آیینی در حسینیه سادات برگزار شد.
سرویس شعر آیینی عقیق : شصت و هفتمین حلقه شعر آیینی فرات روز دوشنبه 23 آذر با حضور سید مهدی حسینی ، جواد هاشمی ، مجید لشگری ، محمد بیابانی ، مهدی عزیزیان ، هادی ملک پور ، مجتبی عسگری ، محمد مبشری ، مجید احد زاده ، میثم کریمی ، مهدی قاسمی ، قربانعلی و دیگر شاعران آیینی و مداحی ذاکر نوجوان دانیال قهرمانی در حسینیه سادات برگزار شد.

در این برنامه تعدادی از حاضران اشعار خود را خواندند  و استاد سید مهدی حسینی به نقد اشعار پرداخت. اشعار خوانده شده در این جلسه به همراه نقد استاد را در ادامه می خوانید:

 


 

هادی ملک پور:

شد آغاز حرف دلم با حسن

به زیبایی اش هست زیبا حسن

روی صفحه ی سینه با یا حسن

نوشتیم با خط خوانا حسن

به یک غمزه دل را به تاراج برد

شکسته دلان را به معراج برد

خودش کعبه شد دل ز حجاج برد

روان در پی اش خیل دلها حسن

فدای تو و سفره داری تو

نیامد سپاهی به یاری تو

غم کوچه شد زخم کاری تو

بمیرم غریبی و تنها حسن

شبت با چه رنجی سحر می شود

سحر خیره چشمت به در می شود

و داغ دلت تازه تر می شود

تو و کوچه و  داغ  زهرا حسن

کجا پیش تو جای خار و خس است

دلت در دل خانه هم بی کس است

شده همسرت قاتلت این بس است

سزاوار تو نیست دنیا حسن

 

چنین با دل خون خواهر مکن

وصیت به گوش برادر مکن

به خون جگر تشت را تر مکن

قدم را ز داغت مکن تا حسن

خودت روضه خوان کفن می شوی

چو باقاسمت هم سخن می شوی

به تابوت خونین بدن می شوی

تنت تیرباران اعدا حسن

چنان روضه خواندی که زینب گریست

چنین حرف ها با حسینت ز چیست

مکن گریه روزی چو روز تو نیست

عزادار آن داغ عظما حسن

تو گفتی ز خون خاک تر می شود

سرش روضه ای باز تر می شود

جدا کردنش درد سر می شود

تو گفتی ذبیح القفا را حسن

 

نقد استاد: به اقتضای وزن شعر حرف ها تلگرافی شده مدح اهل بیت در شعر نباید تلگرافی باشد.

مدح بر سه گونه است :

یک: مدح خنثی که وصف خال و خط و ابرو و ظاهر معشوق است .

دو: شاعر از عشق خودش و علایق خودش حرف می زند و به نوعی حدیث نفس است

سه : مدح ارزشها یعنی شاعر به ارزش های اخلاقی که اهل بیت (ع) متصف با آن صفات هستند در شعر اشاره شاعرانه می کند که مدح ایده آل در شعر است.

شاعر نباید در شعر اسیر فرم و قالبی شود که نتواند با آن فرم و قالب حرفش را بزند .

مشکل فقط شعر شما نیست این از یک جریان بیمار در ادبیات ماست.

شاعر باید قبل از سرودن شعر تکلیف سه چیزرا روشن کند

قرار است چه بگویم . برای که که بگویم . چطور بگویم

مجتبی عسگری :

داری بیاد آتش ودر آه میکشی

کشتی مرا حسن چقدر آه میکشی

آتش گرفته مثل در سوخته دلت

ای خونجگر زسوز جگر آه میکشی

من ناله های چاه علی راشنیده ام

توهم درست مثل پدر آه میکشی

خواهر که بوده سنگ صبورت به من بگو

هرشب چرا توتا به سحر آه میکشی  با هر نفس نفس زندنت زینب آب شد

با هرنفس چرا بنظر آه میکشی

غمهای مادر و,غم محسن ,غم علی

آخر ز داغ چند نفر آه میکشی

دلشوره ام گرفته ز (لایوم )گفتنت

حتما برای نیزه وسر آه میکشی

نقد استاد: ردیف فعلی وقتی ترکیبی باشد خیلی دست شاعر را برای بیان مطالب متنوع در یک غزل می بندد مثل همین "آه می کشی" که باید شاعر فقط حول محور چند مساله محدود شود.

آیا همه ی مضامین با ردیف آه می کشی تناسب معنایی در ستی دارد؟
اگر با قافیه آه می گفت دست شاعر برای خلق مضامین باز بود.

از طرفی شاعر باید به برجستگی موسیقیایی توجه کند وجه تمایز شعر هیات همین برجستگی موسیقیایی است.

مهدی قاسمی :

روز و شب دل روضه هایت را تصور می کند

آخرش هم گریه من را با تو دم خور می کند

شعله می گیرم من از آب دو چشمانم عجیب

نوکرت با این هنر دارد تفاخر می کند

دست خالی عاقبت کی رفته ام از خانه ات

کاسه خالی من را مادرت پر می کند

گوشه چشمش سر به راهم کرد مجنونم نمود

او بخواهد با نگاهی سنگ را در می کند

اجر گریه کردنم شد از شهادت

گریه کن دارد به پای تو تفاخر می کند

نام زهرا بین روضه برکتی دارد که گر

بنده ی آلوده هم باشی تو را حر می کند

ناهیان گریه بر تو ضالین عالم اند

نوکرت از منکران تو تنفر می کند

این محرم هم گذشت وطبق عادت مادرت

دارد از گریه کنان کلی تشکر می کند

نقد استاد: مساله ی که خیلی از دوستان با آن مواجه هستند زبان است

زبان افشاگر تفکر ، باور و لحن شماست.

در شعر شاعر نشان نداده با چه زبانی حرف می زند

شاعر باید  دقت کند که از یک زبان در شعر استفاده کند مثلا در غزلی که خوانده شد بعضی ابیات زبان عامیانه است بعضی ابیات زبان هنری است بعضی زبان کهن است و ..

دوچشمان تعبیر غلطی است یا دوچشم یا چشمان .

در شعر تخیل را فراموش نکنید تخیل به شعریت شعر خیلی کمک می کند . شعر رستاخیز واژه هاست وقتی رستاخیز ایجاد نکند شاید نتوان نام شعر روی آن گذاشت.

مجید احد زاده:

بیا سپیده صبح شب سیاهی ها
فدای تو همه ی چشم براهی ها
برای لشگر عشقت سیاهه می خواهی
بگو نیاز نداری به این سیاهی ها
شکسته تنگ جهان،تشنه شما هستیم
که علتش عطش توست مرگ ماهی ها
چقدر نامه امضا نکرده داری تو
چقدر خورده ای خون دل از تباهی ها
مرا برای رعیت شدن فرستادند
تو هم که می رسی آخر برای شاهی ها
مرا که رانده شدم از بهشت ، برگردان
که تو پناه من استی به بی پناهی ها
به اشتباه خودم را کنار تان دیدم
چقدر حس قشنگی ست ،اشتباهی ها

نقد استاد:

جرات و جسارت هنجار شکنی در شعر خیلی خوب است اما باید پیرو یک اصولی باشد تا مناسب استفاده در اشعار آیینی باشد .

مصرع دوم بیت اول ایراد وزنی داشت و ها که به عنوان ردیف استفاده شده در چند بیت معنا نمی دهد .

مجید لشگری :

تا روی نمازست به کوی تو پری‌رو

سجاده‌ام این کاغذ و محراب من ابرو

گفتم که بدوزند مرا سبحه ز گیسو

تا رشته کنم سبحه‌ی خود را به نخی مو

اوراد بیاموز به ترسا و به ترسو

 

شمس آمد و بر میوه‌ی کعبه ترک افتاد

بر سینه‌ی هر ‌آن‌چه یقین‌ست شک افتاد

بر نان تو چون زخم تو عمری نمک افتاد

چون حلقه‌ی لا سیف به گوش فلک افتاد

چون تیغ تو کتمان نشود حرف دوپهلو

 

دشنام ده ابن عمت کوراجاق‌ست

روح تو مدینه‌ست و وجودت به عراق‌ست

از لطف تو هم دست محبت به ایاق‌ست

هم طاقت خصم تو به هر هیمنه طاق‌ست

اعدائک فی حربک بالموت یساقوا

 

بر قامت تو بسته خدا جامه‌ی وحدت

تا اینکه به دستت بدهد خامه‌ی وحدت

با دست خدا ثبت کنی نامه‌ی وحدت

بعد از رقمت مست شوم با می وحدت

بنشینم و با خضر کنم زمزمه هوهو

 

نرم‌ست و لطیف‌ست به تو خاره و خارا

با دوست مروت کن و‌ با خصم مدارا

مست‌اند به دور تو و‌ ما هم بسکارٰی

بر هشتی قلبت بنشان هفت سما را

این عالم شش روزه و آن قلعه‌ی نه تو

 

بر منبر توصیف تو شایسته سکوت‌ست

زیرا که مقام تو جلال و جبروت‌ست

فحوای تو جاری به مصلّا و قنوت‌ست

تو‌ چشم خدایی که به ملک و ملکوت‌ست

از آن‌چه که دیدی دو‌سه تا واقعه برگو

 

نقد استاد: کار بسیار روان پر از مضمون های ناب بود ترکیب هر آنچه و هر آینه به ضرورت وضل منقطع خوانده شده که به زیبایی شعر بنظرم ضربه می زند .

 

قربانعلی :

بابا خوش آمدی به تماشای دخترت

این حال و روز من شده مانند مادرت

حالا که آمدی ز چه رو با سر آمدی

آیا چومن نماند توانی به پیکرت

زخمی ترین یتیم در این کاروان منم

بابا منم رقیه ی تو هست باورت

هر شب برای آمدنت نذر کرده ام

گلبوسه ای بگیرم از این زخم حنجرت

آنقدر گریه کرده ام وسنگ خورده ام

تا اینکه یک نفس بنشینم برابرت

دستم توان نداشت سرت را بغل کنم

برداشت از زمین و به من داد خواهرت

....

جواد میر صفی :

به روی شانه خاتم که چون نقش نگین باشد

نشان نام او باید معز المومنین باشد

چه بر می آید از آن آذرخشی که جمل را سوخت

که صلحش نیز صلحی فتنه سوزو آتشین باشد

عدالت وصله ی ناجور تن پوش خلافت شد

حسن را نیز شمشیر علی در آستین باشد

گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه

مبادا لحظه ای کوتاه زیر دینِ دین باشد

کجا حض تماشا را به برق سکه می بخشد

مگر چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد

نمی لرزد به پای دار حتی پای آن سردار

که چونان مالک و عمار عزمش راستین باشد

دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدارو

دریغ از روزگاری که ولی تنهاترین باشد

چنان میراث دار لایقی از غربت مولاست

که باید چند سالی چون علی خانه نشین باشد

نباید حرف را از خانه بیرون برد اما آه

کدام آیینه آهش و رازش را امین باشد

صدا زد زینب خود را و گفت آهسته در گوشش

که ای خواهرمرا در خانه دشمن در کمین باشد

بیاور تشت را اینک هلاهل هم ز پا افتاد

خیالش هم نمی کرد این دل خونین چنین باشد

در این دنیا پس از من روز و روی خوش نمی بینی

جمیلا گو ترا هر روز داغی برجبین باشد

بخوان از چشم هایم باقی نا گفته هایم را

در آن حاشا اگر حرفی به غیر  از حا و سین باشد

نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن

دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد

 

 

نقد استاد: زبان قصید بسیار خوب در شعر شما نشان داده شده است.

محمد مبشری :

شبی که باغ دل رنگ خزان داشت

بقیع از آسمان یک میهمان داشت

رخش پوشیده بود اما نشانی

به پهلو دست و قدی چون کمان داشت

***

اگر چه جام زهرم داده همسر

مرا کشته غم و اندوه مادر

پس از من بر همه عالم بگویید

که جان دادم ز داغ کوچه و در

 

نقد استاد: رباعی دوم از حیث مضمون بهتر بود البته بر همه عالم ترکیب درستی نیست.

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین