۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۲۱
«أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»
*دعای لالیّه چه دعایی است؟
یکی از نکات مهم ارتباط انسان با پروردگار عالم به عنوان عبد و معبود، عبادت لسانی به دعاست. دعا، به عنوان سرّی است که انسان با ذوالجلال و الاکرام به لسان تبیین میکند. منتها این لسان گاهی به واسطه ذنوبی که به قلب وارد شده است و معالأسف وجودش را فراگرفته، لال میشود؛ یعنی دیگر قدرت دعا ندارد و یا دعایش به واسطه این لسان به قلب اثر ندارد. لذا از دعا لذّت نمیبرد و عشق نمیکند. وقتی دعا میکند، دعا حال و وضعش را تغییر نمیدهد.
عرض کردیم به خودی در دعا عندالله استجابت است و هرکه دعایش، دعا باشد اصلاً نیازی به استجابت نمیبیند، چون درون خود دعا استجابت هست و لذا از دعا لذّت میبرد امّا بعضیها از دعا خسته میشوند. اولیاء خدا نه تنها از این لذّت دائمیه خسته نمیشوند بلکه هر روز، حالشان منقلبتر و اتّصالشان به دعا بیشتر می شود و همان طور که در دعا عرض کردم، اولیاء خدا دعاهایی را بلد میشوند که من و شما از آن دعاها خبر نداریم. امّا وقتی قلب، قلب خطاکار باشد و او را به وادی هلاکت انداخته باشد، دیگر دعا، دعای لالیّه است، نه دعای اجابتیه. دعای لالیّه که اینجا تعبیر به اخرس است، آن دعایی است که قلب، پر از خطاست، قلب، سلیم نیست، قلب، پر از بدیهاست.
*استحباب غسل دادن یک میّت در سال
یکی از نکات بسیار مهم در اجابت دعا، دعایی است که برای دیگران باشد و کسی میتواند دعایش برای دیگران باشد که اوّلاً برای دیگران خوب بخواهد. معالأسف بعضیها مرض دارند، مرض قلبی، مرض فکری. مریضی روحی که بدترین مریضی نسبت به مریضیهای جسمی است. به خاطر دنیا و جلوات و ظواهر آن، به خاطر ریاست دنیا، به خاطر مال و منال دنیا، به خاطر قدرت دنیا بدی دیگران را نمیخواهند.
عجیب است! چقدر در روایت به ما میگویند و تأکید میکنند که به قبرستان بروید و معالأسف ما نمیرویم. میگویند: بروید ببینید موقعی که جنازه را میشویند. معالأسف بعضیها این وسایل روز را که برای آسایش بشر خوب است، تبدیل کردند به وسایل گناه و آنها هم جلویش را بستند و این کار بسیار غلطی است. حتّی مستحب است در سال انسان برود، چه زن برود، زن یا دختری را که از دنیا رفته، غسل میّت بدهد، چه مرد برود و مرد یا پسری را غسل بدهد که ببینید یک روزی خودش را هم بر روی همین سنگ غسالخانه میگذارند. دیگر هیچ اختیاری ندارد. عالم باشد، عابد باشد، جاهل باشد، غنی باشد، فقیر باشد، ریاست داشته باشد یا مرئوس باشد، هرکه، هرچه، ببنید که تمام است. دنیا تمام میشود.
لذا یکی از توصیههای اولیاء خدا و نسخههایشان در باب این که قلب سلیم شود، همین بوده که انسان به قبرستان برود و ببینید. آن موقع دیگر به تعبیر عامیانه کسی برای کسی نمیزند امّا وقتی باور نکرد که دنیا و مافیهایش همه پوچ است، قدرتش پوچ است، ثروتش پوچ است، عنوانش پوچ است، همه پوچ است، برای دیگرانمیزند.
*اوّلین گوشمالی بعد از مرگ
لذا این را بارها عرض کردم، خیلی عجیب است که اوّلین گوشمالی که به من و شما میدهند، آن موقعی است که ما را درون این خانه وحشت، خانه غربت، خانه وحدت، آن هم خانه بسیار کوچک میگذارند. منی که در دنیا اگر مثلاً از خانه دویست متری به دلایلی به خانه مثلاً صد متری انتقال پیدا میکردم، میگفتم: نمیتوانم زندگی کنم. اینجا برایم تنگ است امّا امروز بدنم را درون قبری قرار میدهند که آن هم فقط به اندازه حجم بدن است، نه بیشتر. که گاهی هم معالأسف، این بدن خسته و بیچاره را - که در روایت هم داریم آرام غسل بدهید و بشویید، چون بدن خسته است - با فشار درون قبر میگذارند، قبرهایی که جلوتر آماده است. همه چیز ما شده ساندویچی و یک بار مصرف، قبرهایمان هم ساندویچی شده است. درون آن قبر قرار میدهند، فشار میدهند و بعد به من و شما میگویند: «اسمع افهم یا فلان ابن فلان»، یا «یا فلان بنت فلان». همان آنجا اوّلین تنبیه است. دیگر از ریاست، قدرت و علم اسم نمیبرند. حتّی از به ظاهر معرفت و این که این انسان کسب مطالب الهی هم کرده، اسم نمیبرند. برای آیتالله بهجت هم نگفتند «اسمع افهم یا عارف بالله محمّدتقی بهجت»، خیر، گفتند: «اسمع افهم یا محمّد تقی ابن پدرشان» و تمام. همینطور برای امام هم نگفتند: «اسمع افهم یا قائد الثوره الاسلامیه: یا «یا امام خمینی»، گفتند: «اسمع افهم یا روح الله بن مصطفی».
لذا این گوشمالی اوّلیه است که همه چیز دنیا عاریه است. ثروت تو عاریه است. بیچاره! بدبخت! ثروتت را همه میخورند، گرچه آنها هم نمیخورند و برای دیگری میگذارند. هیچ کسی خودش نمیتواند استفاده کند. آن فقیر به اندازهای که دارد میخورد و آن به ظاهر ثروتمند هم به همان اندازه شکمش، چون شکم همه یکی است. حالا یکی کمی بزرگترش کرده و گنجایش معدهاش بیشتر است.اتّفاقاً گاهی آنهایی که ثروتی دارند، معدههایشان هم کوچک است. اندازه معدهشان هم نمیتوانند بخورند. معدههای کوچک امّا ادّعاهای بزرگ، ثروت اندوزی! اینها همه گرفتاری بشر را نشان میدهد.
لذا حالش، حال خوشی نیست، قلبش گرفتار شده و وقتی این قلب این طور گرفتار شد، معلوم است برای دیگران هم میزند. خرابکاری هم میکند؛ چون قبول ندارد.
پس این که میگویید: «ربّ اناجیک بقلب قد اوبقه جرمه» یعنی خدایا! با تو راز و نیاز میکنم با آن قلبی که از کثرت جرم و خطا به هلاکت افتاده؛ جرمش او را به هلاکت انداخته، نه تو.
*نشانه قلب سلیم
در روایت است که بالاترین مطلبی که انسان را به هلاکت میاندازد، این است که قلبش برای دیگران خوبی نخواهد. اگر میخواهی ببینی قلبت، قلب سلیمی است یا نه، ببین برای دیگران حالت، چه حالی است.- این نکته مهم، یک کد است - اگر خوبی نخواهی وامصیبتا! دعا و وعظ اثر ندارد. شبهای با عظمتی میآید و میرود، حتّی گاهی در این مجالس شبهای قدر حضور هم پیدا میکند و این لطف خداست که حضور پیدا کند و عوض شود و آدم درستی شود امّا فرمودند: وقتی قلبی نسبت به دیگران خوب نباشد، این دعایش، دعایی میشود که به هیچ عنوان اثر ندارد. لذا خدا اینقدر بندگانش را دوست دارد.
*سریعترین اجابت برای کدام دعاست؟
پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) در یک روایت شریفه بیان میفرمایند: «لیس شیء أسرع إجابة من دعوه غائب لغائب و لیس للاجابه من غل و غش للمؤمن فی قلبه بذرّة» هیچ دعایی زودتر از دعایی که انسان در غیاب برادر مؤمنش دعا کند، به هدف اجابت نمیرسد و دعای آن که در قلبش ولو به ذرهای غل و غش باشد، مستجاب نخواهد شد. اینکه حال انسان نسبت به دیگران، حال بدی باشد، برای ایشان خوب نخواهد. اینکه به تعبیر عامیانه برای دیگران بزند، اینکه در قلبش ولو به لحظهای حسادت به دیگران باشد، اینها غلّ است و گرفتار میکند.
قبلاً این مطلب را عرض کردم، خیلی جالب است و واقعاً انسان باور نمیکند. خدا آیتالله سیبویه را رحمت کند. صحبت ایشان هم موجود هست که فرمودند: من احادیث حسادت را خواندهام امّا در عمرم ولو به لحظهای نفهمیدم حسادت یعنی چه! خیلی عجیب است! قلب سلیم، قلب الهی، قلبی که در آن غشّ و غلّ نباشد و حالش، حال الهی باشد، اینطور است.
اتّفاقاً وقتی اینطور شد وقتی میخواهد دعا کند، اوّل دعایش برای مؤمنین است؛ دعا برای برادرانش است.
یک مطلبی بگویم که بسیار عجیب است. یکی از اولیاء خدا اواخر عمرشان به من نصیحت میکردند. فرمود: آقا جانم! من چون دارم میروم، میگویم. خدا گواه است - این طوری قسم خورد - من نتوانستم دعایی را شروع کنم مگر اینکه قبلش اوّل برای رفقایم دعا کردم، هم آنها که زندهاند و هم آنها که مردهاند. بعد ایشان فرمود: یک بار خواستم امتحان کنم - با همین تعبیر - که اوّل برای خودم دعا کنم امّا هر چه کردم، نتوانستم. انسان باور نمیکند بعضی این طور باشند. اینها شبیه قصّه است. فرمود: تا میآمدم بگویم، مدام یا این رفیقم به ذهنم میآمد، یا تصویر آن دوستم که از دنیا رفته بود به ذهنم میآمد و ...، خودشان فرمودند: دیدم نه،کار من نیست. اوّل برای آنها دعا کردم، بعد دعای خودم را گفتم.
ایشان میفرمود همیشه اینطور بگو و نگو که اینها عامیانه است بعضی چیزها را ما نمیفهمیم. این را قبلاً هم چندین مرتبه به ما فرموده بودند منتها این بار دیگر چون این قصّه را گفتند، تأکیداً فرمودند. گفتند: من وقتی دعا میکنم، بعدش میگویم: خدایا! به حق اجابت دعا برای آنها، این دعای من را هم اگر مصلحت دیدی که در صلاح من باشد، اجابت کن. یعنی اوّل دعای آنها و به دعای آنها، دعای من را اجابت کن. اینها نکات مهمّی است. قدیمیها اینها را بلد بودند. میدانستند چطور دعا کنند و بخواهند.
خدا امواتتان را رحمت کند. مرحومه والده مکرّمه ما هم همینطور بود. ایشان اوّلاً دائم زیارت عاشورا میخواندند، حتّی گاهی در روز دو مرتبه میخواندند و همین بود که همان عصر تاسوعا هم زیارت عاشورا خواندند و با همان اسم حسین جان و ابالفضل تمام کردند و از دنیا رفتند. ایشان همیشه وقتی دعا میکردند، میگفتند: خدایا! مریضها را شفا بده، صدقه سر آنها هم، ما را شفا بده. یعنی اوّل باید دیگران را دعا کنید.
بارها عرض کردم، مرحوم ابوی میفرمود: بعضیها وقتی سجده میروند، به جای «سبحان ربی اعلی و بحمده»، میگویند: «سبحان ربی اعلی و به من ده». انسان نباید اینطور باشد. آنوقت است که قلب سلیم برای انسان به وجود میآید امّا آنهایی که در قلبشان نسبت به مؤمنین غل و غشی دارند، خدا دعایشان را مستجاب نمیکند.
*هر که برای دیگران خوب نخواست، بد میخواهد
لذا عزیز دلم! برای کسی حدّاقل خوب نمیخواهی، بد هم نخواه. گرچه ظاهراً اینها یک قاعده است که هر کس برای کسی خوب خواست، بد نمیخواهد امّا اگر خوب نخواست، آرام آرام به جایی میرسد که نعوذبالله بد هم میخواهد. اینها کدهایی است که اولیاء خدا و بزرگان و اعاظم میدهند. لذا انسان باید یک مقدار مراقب و مواظب باشد، دقّت کند.
*ضمانت امام مجتبی برای اجابت دعا
باز آن قدر مهم است که وجود مقدّس امام حسن مجتبی(ع) میفرمایند: - این روایت را قبلاً عرض کردم امّا میخواهم نکته جدیدی را بگویم. یک روایت دیگر هم آوردم که اوّل این را بخوانم و بعد آن را که تکمیل این روایت است- «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ، فَیُسْتَجَابَ لَه». من ضامنم، مگر نمیگویید که میخواهیم دعایمان را مستجاب بدانیم، امام معصوم، امام مجتبی میگوید: «أَنَا الضَّامِنُ لَه»، من ضامنم برای آن کسی که در دلش، هوایی جز خشنودی خدا خطور نکند، «لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا» یعنی همان عشق و حبّ به خدا را داشته باشد و رضای پروردگار عالم را ملاک قرار دهد، که وقتی دعا کرد «أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ، فَیُسْتَجَابَ لَهُ»، پس به تحقیق - عرض کردم فاء هم تحقیقیّه است و هم معنای پس میدهد - خدا دعایش را اجابت میکند.
*علّت تأخیر در اجابت دعا
حالا روایت دیگری را که گفتم ذیل این روایت بیان میکنم، عرض کنم که بدانید این قلب را که حضرت بیان میفرمایند «لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا» چگونه است. این روایت بسیار عجیبی است که وجود مقدّس امام سجّاد(ع) علّت تأخیر دعا را بیان میفرمایند؛ میفرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَدْعُو، فَیَقُولُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- لِلْمَلَکَیْنِ: قَدِ اسْتَجَبْتُ لَهُ، وَ لکِنِ احْبِسُوهُ بِحَاجَتِهِ» گاهی بنده دعا میکند و عزّوجلّ، ذوالجلال و الاکرام به آن دو فرشتهای که روی دوش او هستند، میفرماید: من دعای او را مستجاب کردم امّا نگهش دارید؛ چرا؟ چرا این طور است؟ نعوذبالله نستجیر بالله به تعبیر عامیانه مگر خدا مردمآزار است که مستجاب شده امّا میگوید نگهش دارید؟! میفرماید: «فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَهُ»؛ چون من دوست دارم، صدای او را بشنوم. نمیخواهم زود برود. میخواهم خدا خدا کند. «لانّه قلبه حب للناس و لا غش ولا غل فی قلبه بذرة» این قلبش حبّ به مردم دارد، خدا دوستش دارد، برای همین میوید دائم دعا کند.
یعنی خدا صدای کسی را دوست دارد که قلبش، قلب الهی باشد و نشانه قلب الهی هم این است که انسان همنوع خودش را دوست دارد. صاف و سالم است، ساده است، درست است. ساده نه به معنای این که یعنی نعوذبالله احمق است، نه، «المؤمن کیس»، مؤمن زیرک است، قلبش صاف است. قلب سلیم دارد. لذا در قلبش ذرّهای غش و غل نسبت به بندگان خدا نیست و این عامل اجابت دعاست.
*کمخوری، عامل طول عمر
لذا پروردگار عالم قلبی که این حالت را پیدا کند، میخرد و این قلب را قبول میکند. «أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ» خدایا! من با تو نجوا میکنم به قلبی که جرم و گناه و گرفتاریش او را به هلاکت انداخته. خدا گواه است، اگر قلب سالم باشد، اتّفاقاً در دنیا هم لذّت میبرد.
اولیاء خدا طول عمر با عزّت دارند در حالی که از دنیا کم مصرف میکنند، کم میخورند، کم میآشامند امّا طول عمر عجیبی هم دارند با اینکه عبادت بیشتری هم میکنند. بارها عرض کردم اتّفاقاً بعضیها از پرخوریها میمیرند. اینها نکات مهمّی است.
به تعبیر خیلی عامیانه غذای والده ما به اندازه یک جوجه هم نمیشد امّا سالم بود، نه چربی داشت، نه قند داشت، نه ... . نود سال هم عمر داشت. تازه ایشان زودتر از مادرشان از دنیا رفتند. مادرشان صد سال عمر کردند. نماز و عباداتشان همیشه اوّل وقت بود. گاهی باور کنید، والله قسم میدیدیم که صدای اذان نمیآمد امّا اینها متوجّه میشدند هنگام اذان است؛ میگفتند: اذان را روشن کنید، الان اذان است. میدیدیم واقعاً اذان بود. چون از بس عادت کرده بودند، این جسم هم خودش احساس میکرد که موقع اذان شده است. خوردنها انسان را بیچاره میکند، قسیالقلب میکند.
لذا اولیاء خدا وقتی نسبت به کسی صاف بودند، عبادتشان هم عبادت عالی است. در دعا هم لذّت میبرند. همان که عرض کردم آن ولی خدا فرمودند من هرچه کردم در دعا اوّل برای خودم دعا کنم، نشد.
*بالاترین جرم قلب
ما معمولاً به همدیگر هم که التماس دعا میگوییم، از باب این نیست که چون در روایت داریم دعای شما در حق دیگری مستجاب میشود، بلکه از باب این است که فقط دنبال این هستیم حاجت من برآورده شود. چون من احساس میکنم گیرم. وضع خودم را میدانم چه خبر است، از قلبم خبر دارم، میدانم در دعای من هیچ مطلبی نیست، برای همین چون گرفتارم، میگویم: التماس دعا ولی نه از باب اینکه یک مؤمنی برای من دعا کند، از باب این که دائم برای خودم میخواهم. لذا موقعی هم که دعا میکنم باز برای خودم میخواهم. شب احیا هم که میشود، میگویم: فرزندم، همسرم، مالم، قدرتم، ... امّا یک موقع یادم نیست که دیگری را دعا کنم. بینی و بین الله یک موقعی در خودمان فرو برویم، ببینیم در اوج مناجات، در شبهای قدر آمدیم اوّل برای کسی دعا کنیم یا آن لحظه هم دائم دنبال خودمان بودیم؟
اولیاء خدا اینطور نیستند. این قلبشان سلیم است امّا قلبی که در او جرم باشد، «اوبقه» میشود، این جرم او را به هلاکت میاندازد و بالاترین جرم هم همین است که دیگران را اذیّت کند. قلب، قلب سلیمی نباشد، حال خوشی پیدا نکند.
لذا باید دنبال این قضیه برویم. ما معالأسف به تعبیر عامیانه سوراخ دعا را گم کردیم. عزیزم! سوراخ دعا این است، اینکه قلبت نسبت به دیگران پاک شود. بدی کسی را نخواهی. چه مرضی داریم که برای دیگری بد بخواهیم؟! چه به ما میدهند؟! اگر نعوذبالله نستجیربالله قرهی بد دیگری را بخواهد، چه به او اضافه میکنند؟ چه گیر او میآید؟! فکر میکنیم، گیرمان میآید. هیچ چیزی گیرمان نمیآید، تازه از ما هم میگیرند. این که تصوّر کنم اگر فلانی نباشد، من میتوانم جای او را بگیرم، اوّلاً اینها دنیاطلبی است و بعد هم خیال خام است.
طرف فکر میکند خیلی بلد است، میخواهد مثلاً در تجارت رفیقش نبرد، میگوید: من ببرم، با حقّهبازی و کلک کار میکند امّا باید بگوید اوّل رفیقم ببرد، بعد من. یعنی میشود یک زمانی بشود اینطور شود؟ اگر این طور شود که طرف میگوید دیگر اصلاً تجارتی وجود ندارد! یعنی کاسب بغلی، رفیقم ببرد، من نبرم؟! میگوید: آن وقت من دیگر تاجر نمیشوم، نفر اوّل بازار نمیشوم. نفر چندم ایران و ... نمیشوم. همه میدوند برای خودشان، آن وقت من بگویم رفیقم ببرد؟!
*ثروت حقیقی برای کیست؟
امّا خدا گواه است در همین بازار بزرگانی بودند که وقتی میدیدند رفیقشان دارد زمین میخورد، سراغش میآمدند. به مشتری میگفتند: آقا بهتر از جنس من را فلانی دارد، آنجا برو. این طور بیان میکردند.
خدا حاج آقای دکمهچی را رحمت کند. ایشان یکی از این افراد بود. مرحوم ابوی میفرمودند: بارها دیدم که ایشان میدیدید یکی زمین میخورد، میگفت: آقا بروید از او جنس بگیرید. لذا بعضیها اینطور قلبشان، قلب سلیم الهی است، معرفت دارند، میفهمند. بالاخره او هم گذشت، رفت، او هم مُرد. آن بازاری دیگر هم مُرد امّا حالا آنجا معلوم است که ثروت حقیقی را چه کسی دارد. چون همه اینها که برای دنیاست و برای آقازادههایشان گذاشتند. اینها نکات ظریفی است.
*چرا مرحوم چلویی لقمه در دهان شاگرد مغازهها میگذاشت؟
یک موقعی عرض کردم. مرحوم چلویی وقتی مغازهدارها شاگردهای خود را میفرستادند و ظرفهایشان را میدادند – چون قدیم که ظرف یک بار مصرف نبود - که در آن غذا بریزند، حالا کباب یا خورشتی میبرد، ایشان یک لقمه کباب را در دهان آن شاگرد میگذاشت.
یکی از آقایان هم که خودش از همین محل است و در بازار شاگردی کرده بوده، گفت: من خودم این را دیدم و ایشان همین کار را با من کرد و خودش در دهان من لقمه گذاشت. گاهی شبها هم تشریف میآورند. اصلاً شاید برای همان لقمه است که آقا هم گاهی شبها میآید. باور کنید اینها اثر است. عالم، عالم اثر و مؤثر است. لذا یک موقع نیمه شب یکی را بلند میکند.
ابوالعرفاء به ایشان بیان فرموده: شنیدم که این کار را میکنی، چرا؟ گفته بود: آقا شما که میدانید امّا چون شما میفرمایید، من میگویم. چون گاهی بعضی از بازاریها معالأسف خسیس و بخیل هستند و به شاگردشان چیزی نمیدهند. بیانصافها حواسشان به این بچّه و شاگردشان نیست. بالاخره بوی غذا پیچیده و او هم دوست دارد امّا او متاسفأنه فقط خودشان میخورد. من این کار را میکنم که بداند اوّلاً این بوی کباب بیشتر از خودش است. خیلی چیزی نیست و بعد هم میترسم نکند وقتی این شاگرد در راه دارد میرود، به این غذا ناخنک بزند و یواشکی یک چیزی بخورد و لقمه حرام در بدن او برود. یعنی به فکر این بچّه است. اتّفاقاً ایشان هم حاج شیخ رجبعلی خیاط، قرض هم میداد.
و لذا عرض کردم ابوالعرفا اصلاً غذای بیرون را نمیخورد. آن هم آن زمان که آن طهارتها و مطالب بود. ایشان هم میدانست آقا خیلی نمیخورد امّا بعضی مواقع خود ایشان یک کباب مخصوص خودش را درست میکرد و با رفقایش میآورد. آقا هم کباب مرحوم چلویی را میخورد. میگفت: این خوردن دارد.
*حضور ابیعبدالله با طعام بهشتی بر مزار مرحوم چلویی
لذا وقتی ایشان از دنیا رفت، آقا سر قبر مرحوم چلویی رفتند. بعد فرموده بودند: بدانید ابیعبدالله(ع) سه مرتبه با بشارت و طعام بهشتی اینجا آمدند.
ما هم با بعضی از دوستان سر قبر ایشان رفتیم. اتّفاقاً یک خانمی هم آن بالا دفن است که آقا فرموده بود سر قبر این خانم هم بروید؛ چون این خانم چنان عفیفه بوده که سه مرتبه هم ابیعبدالله و هم بی بی دو عالم برای او اینجا آمدند. او از بچّگی، قبل از سن تکلیف، دیگر حجابش را جلوی پدرش هم رویش نمیشده بردارد.
برای همین من سر قبر او نمیروم که او آمرزیده شود، من میروم که ثواب ببرم. قلب سلیم این است عزیز دلم! اجابت دعا میآورد. قلب سلیم دلش برای دیگران میسوزد. حتّی برای بچّه شاگرد بازاری دلش میسوزد. این قلب سلیم است.
خدایا! ما را اینگونه قرار بده.