۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۲۲
سرویس شعر آیینی عقیق: جلسه حلقه شعر آیینی فرات در حسینیه سادات با حضور سید مهدی حسینی ،جواد هاشمی ، میثم داودی ، مصطفی فاطمیان ، محمد بیابانی ، امیر حسین شفیعی ، مجتبی عسگری ، هادی ملک پور ، عباس همتی ، میر صفی ، مصطفی ملکیان و دیگر شاعران اهل بیت و با روضه خوانی حاج محسن عسگری روز دوشنبه 11 اسفند ماه برگزار شد.
عباس همتی:
مدوز چشم به دست بخیل مردم شهر
ذلیل می شوی آخر ذلیل مردم شهر
مخواه اینکه به دست تو تکه نان بدهند
فقط بگو به تو آن خانه را نشان بدهند
که سفره اش ز قناعت شکیل و رنگین است
دو لقمه نان پر از مهر سهم مسکین است
دو لقمه نان جو اما حلال و بی منت
برو به سمت مرادت خدا دهد برکت
قدم قدم تویی و کوچه ی بنی هاشم
به سمت کلبه ی درویشی ابوالقاسم
نگاه می کنی از دو سمت آن خانه
مرددی نکند هست این همان خانه
سیاهی در خانه تو را به شک انداخت
گمان کنم که نگاه تو خانه را نشناخت
قدم قدم پر حسرت رسیدی و رفتی
نگاه کردی و آهی کشیدی و رفتی
گرسنه آمده بودی و سیر برگشتی
تو هم شبیه یتیم و اسیر برگشتی
نقد استاد:
شعر چند ویژگی خوب داشت فضای شعر مدح بود که حلقه ی مفقوده در شعر امروز است یعنی بیشتر به مرثیه توجه می شوذ.یکی از خلا های شعر امروزشعر های روایی است.
ما سراغ جریان های تاریخی و روایت ها نمی زویم که محل استدلال ها و استحسان هاست.نفس این کار خیلی مهم است.شاعری که می خواهد وصف و روایت کند به یک سری ابزار های زبانی باید تسلط داشته باشد. که چند تایی در این شعر رعایت شده بود.
نکته ی دیگر این که شما در ادامه ی ابیات طوری وانمود می کنید که سائل بار اول نیست که به این خانه آمده اما ابیاتی که آن را مشخص کند آورده نشده.
میر صفی:
پدر هست و علی هست و تو هستی
واسه خلقت خدا دستش بهونه اس
پدر دستت رو به دست علی داد
که این تثلیث عشقی یه نشونه اس
مگر جز اینه که تو روز محشر
به دستای تو دست سرنوشته
آخه از غصه دق کردن حسودا
پدر میگه که آغوشت بهشت
یه عمره اشتباهی سجده کرده
کسی که از تو دوره بی نمازه
مث پروانه دور تو می چرخه
ولی کعبه اش رو تو قلبت می سازه
حصیر خونه ی تو فرش عرشه
با تو افلاک مشتی خرده ریزه
زمین خوردی برا مولا و اونم
همه هستیشو پای تو می ریزه
چشا سیره و دلا قرصه به اینه
که از دستای گرمت نون بگیریم
چشای ما به دستاس و تنوره
...
نقد استاد:
زوایای تازه ای در این شعر دیده شد و تلاش شما برای زبان تازه. محاوره کار حساسی است. در زبان محاوره شرط این است که شکستگی زبان دقیق رعایت شود. یعنی زبان شکل محاوره پیدا کند. اگر مردم واژه ها را جا به جا می کنند شاعر هم باید جا به جا کند.
محاوره نیاز به سادگی و روانی کلام دارد. شعر شما دست اندازه های زبانی و موسیقیایی زیادی داشت. این باعث می شود که زبان از حالت محاوره خارج شود .
در زبان عامیانه باید از حکمت های عامیانه بهره ببریم.باورهای مردمی
گاهی ما می خواهیم حرف های پخته ای که در قصیده و غزل می زنیم را در محاوره و ترانه بزنیم. و نکته آخر اینکه باید به زبان بومی در محاوره توجه کرد یعنی محلی.
امیر حسین شفیعی:
مادر یازده امام، سلام
برتو هرروز،صبح و شام سلام
همسر مرتضی درود درود
دختر مصطفی سلام سلام
بهترین مادری و همسر هم!
برتو ای بهترین کلام، سلام
تو به حیدر دهی سلام و به تو
می دهد مسجد الحرام سلام
بر سر خادمان درگاهت
سایه ات باد مستدام، سلام!
هرکجا که گره به کارم خورد
به شما می دهم مدام سلام
همچنین بین قبر و برزخ هم!
بین محشر در ازدحام، سلام
بنده ی حیدرم خدا را شکر
با تو پیدا کنم دوام، سلام
خاندانم همه غلام و کنیز
از من کمترین غلام سلام
ما نفهمیده ایم معنی را
می دهیمت فقط به نام، سلام
شب قدری و سوره ی کوثر
نسلت از نور و دشمنت ابتر
نقد استاد:
معمولا وقتی خود ردیف محدود باشد مضمون را هم محدود می کند
فکر می کنم چند جا ردیف جا نیفتاده بود.
مثلا: کلام و فضا سازی لازم در برخی ابیات ایجاد نشده بود.
تو به حیدر دهی سلام و به تو می دهد مسجد الحرام سلام.
در هر بیتی که می سرایید باید شعریت شعر کم رنگ نشود.
هادی ملک پور:
تا بر لبانت عطر یارب می رسانی
مهری به پیشانی پر تب می رسانی
وقتی مرتب میوه چشم ترت را
بر گونه های نامرتب می رسانی
نجوای خیس چشمهایت را به گوش
همسایه های خشک مذهب می رسانی
اینکه جگر را می خراشد استخوانت است
یا که قلم را تا مرکب می رسانی؟
با خون دل مرگ علی را می نویسی
یا جان زینب را تو بر لب می رسانی!؟
با هر نفس از عمق جانت تا دهانت
نیلوفری از خون لبالب می رسانی
هر روز بانو در دلم می پرسم از تو
امروز را آیا به امشب می رسانی
دیگر توان شانه کردن را ندارد
دستی که بر گیسوی زینب می رسانی
نقد استاد:
قافیه ی مناسبی انتخاب نکردید و به غیر چند بیت بقیه جا نیفتاده برای مثال بیت آخر خیلی خوب از کار در آمده اما برخی ابیات به خاطر انتخاب نادرست خوب نشده.
محمد بیابانی:
دلگرمی این روزهای سرد برگرد
سرسبزی این روزهای زرد برگرد
آسان نگردد بی تو هر چه سخت باز آ
درمان ندارد بی تو هر چه درد برگرد
اشکو الیک از جهان خالی از مرد
با سیصد و باسیزده تا مرد برگرد
پای تو خواهم ماند و همچون اهل کوفه
پشت تو را خالی نخواهم کرد برگرد
می آیی آن روزی که شاید خاک باشم
پر می کشم بر دامنت چون گرد برگرد
دنبال تو در کوچه های فاطمیه
حیران شدم چون عابری شب گرد برگرد
ای دسـتِ قهارِ خـدا تـا كه بگـیری
كـفـاره ی سیـلیِ آن نـامرد، برگرد
زینب فقط می داند آن بَلوایِ كوچه
شب ها چه بر روزِ حسن آورد، برگرد
یك حرف می مـاند برایم یابن زهرا
بـرگرد جـانِ مـادرت بـرگرد، بـرگرد
نقد استاد: کار قشنگی بود فقط باسیصد و باسیزده تا مرد رو تغییر دهید که خوب از کار در نیامده.
ولی مجموعا کار زیبا و پر از تعابیر جالب بود.