کد خبر : ۳۲۶۸۴
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۲
در برنامه ضیافت عنوان شد

ماجرای کرامت امام رضابه آیت‌الله فاضل لنکرانی

فرزند آیت الله فاضل لنکرانی گفت: یک بار پدر خودشان تعریف می‌کردند که یک روزی که در حرم امام رضا(ع)بودم و وقتی مردم را دیدم که خود را به ضریح امام رضا(ع) چسبانده‌اند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم.
عقیق:آیت الله جواد فاضل لنکرانی فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی گفت: مهم ترین توصیه پدر نماز اول بود و دعایشان دعای عاقبت بخیری. اگر کسی از ایشان می‌خواستند که برایش دعا کنند آقا می‌گفتند من دعا می‌کنم به شرطی که شما نیز برای من دعا کنید تا عاقبت بخیر شوم.

مرجعیت نهاد محکمی برای حفظ دین خداست

آیت‌الله جواد فاضل لنکرانی ضمن تشکر از برنامه ضیافت بیان داشت: این برنامه که قبل از این در برنامه‌های سیما سابقه نداشته است برنامه بسیار جامعی در معرفی مراجع و مرجعیت است. مرجعیت از مشخصات و مختصات شیعه امامیه است و ما در هیچ مکتبی چنین نهاد محمکی که محافظ دین باشد نداریم، در حقیقت این نهاد ریشه در قرآن و روایات ما دارد.

وی گفت: تفقه در دین ما بسیار تأکید شده است و در جامعه نیز هیچ مسئله سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست که جدا از مسئله فقه باشد، در کشور ما نیز اساس انقلاب بر اساس مرجعیت بوده است آن چنان که همین اصل باعث شد تا مردم در تمامی لحظات دستورات امام را بی تردید اجرا کنند زیرا آن‌ها امام را مرجع خود می‌دانستند.

فرزند آیت‌الله لنکرانی تأکید کرد: گستردگی که در علم فقه وجود دارد در هیچ علم دیگری نیست به طوری‌که پدر می‌گفتند یک عمر عادی و طبیعی تنها برای بخشی از علم فقه و مطالعه آن کافی است.

وی ادامه داد: مرحوم والد ما شرحی بر تحریر‌الوسیله امام(ره) دارد که 40 سال نوشتن این شرح طول کشید تا در نهایت در 28 جلد چاپ شد و الان نیز این کتاب محور درس خارج است، نوشته‌های خطی پدر نیز در مجموعه‌ای 20 جلدی جمع‌آوری شده است.

پدر محوری برای دین مردم بودند

آیت‌الله فاضل لنکرانی تصریح کرد: پدر هم در تألیف و هم در تدریس بسیار موفق بودند ایشان از سن 19 سالگی در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند و اولین کتاب خود با نام نهایت‌التقریر را نیز در سن 19 تا 24 سالگی نوشتند.

وی افزود: مرحوم والد ما درباره این کتاب می‌گفت این کتاب من چاپ شده بود، یک روز دیدم پدرم به منزل آمد و ناراحت بود از او که دلیلش را پرسیدم گفت فلان آقا که از بزرگان هم بوده به من گفته آقای لنکرانی ما فکر کردیم شما فرد باتقوایی هستی پس چرا کتاب می‌نویسی و به اسم پدرت چاپ می‌کنی. یعنی دیگران باورشان نمی‌شد که مرحوم لنکرانی بتوانند در چنین سن کمی این گونه کتابی بنویسد.

فرزند آیت‌الله لنکرانی گفت: پدر عمرش در تربیت و تحصیل و تدریس فضلا گذشت و آرام آرام نیز محوری شد برای دین مردم. البته خودشان اصلا به فکر مرجعیت نبودند اما بعد از فوت امام(ره) نیز جمعیت کثیری به ایشان مراجعه کردند حتی خود حاج احمد آقا در مجلسی گفتند آقای لنکرانی بیت امام(ره) از شما تقلید می‌کنند.

آیت الله لنکرانی خلاصه‌ای از امام(ره) بودند

وی تأکید کرد: ایشان خلاصه امام(ره) بودند امام نیز به آیت‌الله لنکرانی می‌گفتند من شما را بزرگ کرده‌ام و شما را به اندازه حاج آقا مصطفی دوست دارم، در حقیقت پدر نیز فانی در امام بودند و از همه نظر نیز روز به روز به امام شبیه‌تر می‌شدند.

وی بیان داشت: پدر می‌گفتند در سال 52 من در فکر افتادم که چه خدمتی می‌توانم به امام بکنم و همین باعث شد تا شرحی برکتاب ایشان بنویسم. آیت‌الله وحید خراسانی یک بار بیان می‌داشتند از شانس‌های بزرگ امام خمینی بوده است که فردی مثل آقای لنکرانی بر کتاب ایشان شرحی نوشته است.

ماجرای کرامت امام رضا(ع) به آیت‌الله العظمی لنکرانی

آیت‌الله جواد فاضل لنکرانی در برنامه ضیافت بیان داشت: پدر به زیارت امام رضا(ع) بسیار مقید بودند و هربار هم که به حرم می‌رفتند یک ساعت، یک ساعت و نیم زیارتشان طول می‌کشید، یک بار پدر خودشان تعریف می‌کردند که یک روزی که در حرم بودم و می‌خواستم دعای وداع بخوانم یکدفعه وقتی مردم را دیدم که خود را به ضریح امام رضا(ع) چسبانده‌اند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم.

وی گفت:  پدر بیان می‌داشتند که من زیارت وداع را خواندم و آمادم بیرون داشتم به سمت درب اصلی می‌رفتم یکی به من گفت می‌خواهید بیایید کنار ضریح، گفتم آرزوی من است، گفت پس پشت سر من بیا. من نیز پشت سر او رفتم.

وی افزود: پدر تعریف می‌کردند و می‌گفتند آن فرد مرا بردند و بعد راه ضریح باز شد و من رفتم کنار ضریح و صورتم را روی ضریح چسباندم و زیارت امین الله باصفایی خواندم. و بعد با خوشحالی برگشتم، تازه موقع برگشت با خود گفتم این مرد از کجا خبردار شد که من دوست داشتم که به ضریح برسم.

فرزند آیت‌الله لنکرانی اظهار داشت: پدر از آن مرد سؤال می‌کند که شما از کجا می‌دانستید که من می‌خواستم به ضریح برسم، آن فرد گفت شما وقتی داشتی می‌رفتی صدایی از ضریح بیرون آمد که می‌فرمود آقا شیخ را بیاورید.

وی تصریح کرد: من این قضییه را به آقای وحید خراسانی گفتم و ایشان گفتند آقاشیخی که از ضریح بیرون می‌آید متفاوت از آقا شیخی است که من و شما می‌گوییم.

ماجرای برنامه موسیقی که به پیشنهاد آیت‌الله لنکرانی به مجلس مرثیه امام علی(ع) تبدیل شد

آیت‌الله فاضل لنکرانی خاطره‌ای از سال 69 تعریف کرد و گفت: در آن سال من و پدر برای عمل قلب ایشان به لندن رفتیم، به دنبال بیمارستان و کارهای بیماری ایشان بودیم که مسئول سفارت به آقا گفت، اقا مشکلی پیش آمده اگر ممکن است راهنماییمان کن.

وی ادامه داد: آقا از مسئول سفارت که مشکل را پرسیدند ایشان گفت یک گروه خواننده ایرانی از ایران آمده‌اند یک سالن بسیار بزرگ کرایه کرده و 4000 بلیط نیز فروخته‌اند و قرار است شب شهادت امیرالمؤنین برنامه موسیقی اجرا کنند.

وی بیان داشت: آقا وقتی این موضوع را شنیدند به شدت ناراحت شدند و به او گفتند برو از طرف من پیغامی به آن خواننده بده و بگو فاضل لنکرانی سلام رساند و گفت بگو تو یا مسلمان هستی و یا نیستی اگر مسلمان هم نباشی می دانی که همه دنیا برای امیرالمؤمنین(ع) احترام قائل‌اند پس به خاطر حرمت امام(ع) این برنامه راتعطیل کن در غیر این صورت من اگر از عمل زنده بیرون بیایم تمام تلاشم را می‌کنم تا تو را از ایران اخراج کنم.

آیت‌الله لنکرانی افزود: مسئول سفارت پیغام را به آن خواننده داده بود و او زیارت عاشورایی از جیبش درآورده بود و گفته بود به آقا بگو من نه تنها مسلمانم بلکه اهل خواندن زیارت عاشورا هم هستم اما چون تعیین تاریخ به زمان میلادی بوده من متوجه نشده بودم به ایشان بگویید من کاری می‌کنم که امیرالمؤمنین راضی باشند.

وی ادامه داد: آن روز گذشت و پدر بسیار پیگیر بودند و وقتی که از آن مسئول سفارت پرسیدند او گفت آن خواننده به طور کامل اشعار را عوض کرده و تمامی شعرها و آهنگش در مدح و مرثیه امام علی(ع) بوده است و برنامه به گونه‌ای بوده که مردم از ابتدا تا انتهای برنامه اشک ریختند.

فرزند آیت‌الله فاضل لنکرانی گفت: پدر وقتی این موضوع را شنید بسیار خوشحال شد و گفت اگر سفر من به لندن همین اثر را داشته است برای من کافی است. ایشان به امیرالمؤمنین بسیار علاقه داشتند.

وی تصریح کرد: وقتی هم بعد از عمل برای لحظاتی آقا به هوش آمدند گفتند السلام علیک یا علی بن ابی طالب و دوباره از حال رفتند و باردیگر که به هوش آمدند گفتند من آب می‌خواهم گفتم پزشکان اجازه نمی‌دهند در همان حال این شعر را خواندند که از آب هم مضایقه کردند کوفیان.

پروفسور مسیحی می‌گفت نمی دانم چرا روند درمان علمای شیعه غیرطبیعی است

وی بیان داشت: پزشکی که پدر را عمل کرد پروفسور بود و مسیحی. وی بعد عمل گفت سیر عمل ایشان غیرطبیعی و با این سنشان مانند جوان بیست ساله بوده است، بعد به مترجم گفت من می‌دانم این مرد فرد مهمی است اما نمی‌دانم چه کاره است. مترجم به او گفت ایشان عالم شیعه است.بعد آن پروفسور می‌گوید من چند عالم شیعه عمل کرده‌ام و در مورد آن‌ها نیز نظیر این عمل و چنین سیر معالجه‌ای را دیده‌ام.

پدر به مشکلات مردم بسیار اهمیت داده و گاهی از شدت ناراحتی بر مشکلات جامعه اشک می‌ریختند

آیت‌الله جواد فاضل لنکرانی از ساده زیستی پدر چنین گفت: آقا بسیار ساده زیست بودند و در تمام عمر خود هیچ زمین و ملک شخصی نداشتند و تا زمانی هم که 5 اولاد داشتند در خانه‌ای با دو اتاق زندگی‌ می‌کردند.

وی ادامه داد: برای ایشان از خارج از کشور به عنوان هدیه عباهایی با قیمت بالا می‌آوردند قبول نمی‌کردند و به من می‌گفتند برای من عبای ماشینی بخر، می‌گفتند من مسئولیت دارم، خوب نیست طلبه‌ای که قدرت زندگی یومیه خود را ندارد ببیند استادش عبایی گران‌قیمت به تن کرده است.

وی تأکید کرد: با طلبه‌ها بسیار خوش اخلاق بودند و اگر یکی از آن‌ها کسالتی پیدا می‌کرد پدر چند کیلو میوه می‌خریدند و به دیدار او می‌رفتند و می‌گفتند من وظیفه دارم از شما مراقبت کنم.

فرزند آیت‌الله لنکرانی تصریح کرد: نسبت به امور مردم نیز به شدت حساس بودند گاهی می‌گفتند دیشب تا صبح نخوابیده‌ام علت را که جویا می‌شدیم می‌گفتند مثلا سیب زمینی گران شده است مردمی که وضع خوبی ندارند چطور سیب زمینی را تهیه کنند و به شدت به دلیل مشکلات مردم ناراحت می‌شدند.

مهم ترین توصیه پدر نماز اول وقت بود

وی بیان داشت: مهم ترین توصیه پدر نماز اول بود و دعایشان دعای عاقبت بخیری. اگر کسی از ایشان می‌خواستند که برایش دعا کنند آقا می‌گفتند من دعا می‌کنم به شرطی که شما نیز برای من دعا کنید تا عاقبت بخیر شوم.

پدر از این که برای اسلام کاری نکرده باشند اشک می‌ریختند

وی بیان داشت: اواخر عمرشان یک بار آقای قرائتی نزد ایشان می‌آیند و پدر به ایشان می‌گوید مدتی است از فکر خوابم نمی‌برد و تا اذان صبح بیدارم. آقای قرائتی می‌پرسد چه چیز ذهن شما را مشغول کرده و پدر می‌گوید اگر من بمیرم و از من سؤال کنند برای اسلام چه کرده‌ای هرچه فکر می‌کنم جوابی ندارم که بدهم.

فرزند آیت‌الله لنکرانی اظهار داشت: آقای قرائتی گریه می‌کنند و می‌گویند آقا شما جوابی ندارید پس ما چه بگوییم. آقا می‌گویند من مسئولیتم مرجعیت بوده است نکند جایی بوده که می‌توانستم از اسلام دفاع کنم و یا اسلام را رشد بدهم اما نکرده‌ام.

وی در پایان گفت: پدر نسبت به انقلاب از معتقدترین افراد بودند و خودشان نیز می‌گفتند که من از روزی که پشت سر امام بودم حتی برای لحظه‌ای به راه ایشان تردید نکردم.


منبع:فارس


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین