کد خبر : ۲۴۶۵۲
تاریخ انتشار : ۱۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۷
گفتگوی عقیق با استاد موسوی قهار (بخش پایانی)

خیلی ها فکر می کردند دیگر نمی توانم بخوانم/ کسی که می خواند باید مراقب خودش باشد

مداحی را در همان طفولیت شروع کردم. پدرم می گفتند که فقط به دعا اکتفا نکن و شعر را هم بخوان. یک وقتی به خودم آمدم دیدم شعر می گویم و برای دل خودم این شعرها را می گفتم و الان من دو جلد کتاب شعر دارم.
عقیق: دو سال بود که دیگر صدای آشنای دعای سحر درنمی امد. استاد سید قاسم موسوی قهار به دلیل بیماری حنجره اش آسیب دید و دو سال سکوت پیشه کرد تا به مدد امیرالمومنین...بخش اول گفتگو با استاد سید قاسم موسوی قهار قبلا منتشر شده که می توانید اینجا بخوانید.

اینک بخش پایانی این مصاحبه پیش روی شماست؛

موسوی قهار

_حتما آن دو سال بیماری که صدای تان در نمی آمد به شما خیلی سخت گذشت.

خیلی. هر روزش مانند هزار سال بود و بدترین روزهای عمرم بود. خیلی راحت می گویند دو سال ولی من می گویم یک عمر. ولی آن طرف قضیه خیلی لذت بخش بود. و از این که در خانه مولا مورد عنایت و لطف قرار گرفتم خیلی خوشحالم. امسال هم مانند سال های قبل که در سیدالکریم می خواندم، می آیم و می خوانم.

گل خوشبوی انبیا است علی             به همه دردها دواست علی

ای مریضان اگر شفا خواهید              به علی آیه شفاست علی

شور و حال اشک اگر باشد ارتباط برقرار می شود و بالاخره مولا و امام حسین ما را نگاه می کنند و دستمان را می گیرند. اشک درهای بسته را می شکند. اشک قفل های بسته را باز می کند. باور کنند کسانی که می گفتند که آقای موسوی دیگر نمی تواند بخواند.

اشک تو را از زمین به آسمان می برد       دست تو را می کشد به کهکشان می برد

اشک تو را نه کربلا، نه نجف، نه مدینه       اشک تو را در عرش پیش خدا می برد

_ شاید کسانی بودند که گوشه و کنایه می زدند.

بله. کسانی بودند که یک طوری دل ما را سوزاندند و بالاخره شاید باورشان این بود که من دیگر نمی توانم بخوانم. چون خودم گفته بودم که همه دکترها جواب کردند یکی از دکترها هم آقای دکتر ایزدی بود که تمام قاریان قرآن ایشان را می شناسند. سه بار پیش ایشان رفتم که هر سه بار ایشان ناامید و بار آخر آب پاکی را روی دستم ریخت. هر کس یک طور و یک جور و با یک زبانی من را ناامید می کرد. این دو سال باعث شد که من دوست و دشمن را بشناسم و خیلی ها را که باید شناختم. و اگر مولا و امام حسین دست ما را نمی گرفتند که واویلا. حرف من به کسانی است که ناامید هستند و مشکلی دارند که به در خانه مولا و امام حسین بروید و جای دیگری نروید.

گر زنگ زدل پاک کنید         هر جا نگرید جمال مولا بینید

_ استاد شرایط ضبط کردن این دعاهایی که شما خوانده اید مخصوصا دعای سحر چگونه بود که اینقدر تاثیر گذار است؟

کلاً شورای عالی قرآن تمام ضبط و تشکیلات را در اختیارم قرار داده بودند.

_ محدودیت زمانی نداشتید؟

نه یکی از رازهای موفقیت من همین بود که محدودیت زمانی نداشتم. خودم هر جا می خواستم قطع می کردم و تمام کارها با خودم بود.

_دعای سحر را مردم با صدای شما می شناسند. خودتان دراین باره چه حسی دارید؟

خیلی خوشحالم. امروز هر جا که می روم می گویند که یک فرازی از دعای سحر را بخوانید تا ما اشک بریزیم.


_ شما با این دعا شناخته شدید و این که در هیئت ها مداحی کنید را شاید کمتر خبر داشته باشند. به مداحی چطور وارد شدید؟

خدا رحمت کند پدرم را که روحانی بود. معلم بنده پدرم بود. زمانی بود که با پدرم به مسجد می رفتم و دعا می خواندم، مورد تشویق قرار می گرفتم. همان تشویق ها باعث شد که با خواست خدا در این مسیر بیفتیم.

مداحی را در همان طفولیت شروع کردم. پدرم می گفتند که فقط به دعا اکتفا نکن و شعر را هم بخوان. یک وقتی به خودم آمدم دیدم شعر می گویم و برای دل خودم این شعرها را می گفتم و الان من دو جلد کتاب شعر دارم.

چرا دیگر صداها یک صدا نیست        اثر در اشک ها و ناله ها نیست

نشان از آن همه حال دعا نیست      هزاران دردمند و یک دوا نیست

جوانمردی ز دنیا رخت بربست          دریغا دیگر آن عشق و صفا نیست

فراوان گشته پیران گنه کار              جوانان را دگر حجب و حیا نیست

هزاران چهره در صدرند دیدم             یکی ز آنها رنگ خدا نیست

زبان های علی گو بس فراوان          ولی دل با علی مرتضی نیست

ارادتمند اعمال یزیدی                     ارادتمند شاه کربلا نیست

زبان گوید که یا مهدی کجایی           ولی دل با زبانم هم صدا نیست

برکت رفته است از زندگی ها           به جز درد و غم و رنج و بلا نیست

به بازار عمل بر به چه کردی                شعار مدعی جز ادعا نیست

به نرخ روز نان خوردند جمعی        سیه روتر از این ها بین ما نیست

دو صد لعنت به شمران ستمگر       مگر امروز عمرشان به دنیا نیست

این شعر ادامه دار است و در جلد اول نسیم سحر چاپ شده است.


_ حاج اقا گوشه های آوازی را از کجا یاد گرفتید؟

استاد داشتم. از طفولیت شاگردی کردم و استادهای متفاوتی داشتم. یادم است هفته ای یک روز به درس آواز می رفتم. موسیقی برای هر مداحی و هر کسی که می خواهد بخواند،لازم است. دعای سمات را در گوشه ماهور خواندم.از اول تا آخر دعا فرقی نمی کند و گوشه ای که گرفتم از ابتدا تا انتها یکی است.

_ با بالارفتن سن این تن صدا و نوا را چه طور حفظ می کنید؟

باید خود را حفظ کرد. خواب و پرخوری خیلی مهم است. کسی که می خواهد بخواند باید مراقب باشد. به من می گویند که تو وقتی می خواهی بخوانی روزه می گیری. مثلا به من گفتند روز اول فروردین باید بخوانم پنج روز مانده فکر این هستم که چه کار کنم و چه بخورم که صدا را حفظ کنم و صدا را آماده کنم. مثلاً سرما نخورده باشم. البته باز هم همه برنامه ریزی ها با کس دیگری است. 

_ حاج آقا شما شاگردی هم دارید؟

الان من کسی را دارم که اگر الان لب باز کند فکر می کنید که من می خوانم. اینقدر تمرین کرده است. البته وقت این کار را نداشتم ولی چند نفری بودند که دعا خواندن را یاد گرفتند.



ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین