عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۳۴۰۶
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۷
گفت و گو با استاد موسوی قهار، صدای آشنای سحر
وضعیت به طوری شد که اگر چیزی می خواستم باید روی کاغذ می نوشتم . همه دکترها به اتفاق تشخیص دادند که تارهای صوتی سمت چپ من فلج شده است و پس از مراجعات فراوان به بهترین اطباء کاملاً ناامید شدم.

عقیق: دو سال بود که دیگر صدای آشنای دعای سحر درنمی امد. استاد سید قاسم موسوی قهار به دلیل بیماری حنجره اش آسیب دید و دو سال سکوت پیشه کرد تا به مدد امیرالمومنین...خودتان ماجرای شفا گرفتن این مداح اهل بیت را در گفتگوی مفصل با عقیق بخوانید؛



_ مردم شما را خوب می شناسند و با صدای شما مانوس هستند. اما می خواهیم درباره بیماری و مشکلاتی که برای تان پیش آمده بود صحبت کنیم. این که ابتدای داستان چه بوده و از کجا شروع شده است؟

من دو سال قبل تیروئید عمل کردم و بعد از عمل دوران نقاهت را می گذراندم ناگهان متوجه شدم که صوت خود را از دست داده ام و نه می توانم بخوانم و صحبت هم نمی توانم بکنم. وضعیت به طوری شد که اگر چیزی می خواستم باید روی کاغذ می نوشتم . همه دکترها به اتفاق تشخیص دادند که تارهای صوتی سمت چپ من فلج شده است و پس از مراجعات فراوان به بهترین اطباء کاملاً ناامید شدم. و حتی می خواستم برای معالجه به خارج سفر کنم و همه می گفتند که کاری نمی شود کرد. زمانی به خودم آمدم و دیدم که ای وای جایی که باید می رفتم نرفتم . یک عمری در خانه اهل بیت بودم ولی این بار در خانه مولا علی(ع) نرفته بودم. درست زمانی که از همه جا ناامید شده بودم وقتی در خانه علی(ع) را زدم بحمدلله پاسخ داد و تمام وجودم به من می گفت که اگر همه تو را جواب کنند مولا علی(ع) و امام حسین(ع) تو را جواب نمی کنند.

هر سال شب نوزدهم در سید الکریم نذر دارم و یک ساعت و نیم از مولا علی می خواندم. در این دو سال هم به صورت حضوری می آمدم ولی نمی توانستم بخوانم. همین ماه رمضان قبل شب نوزدهم و شب بیست و یکم آمدم ولی حال معنوی و روحانی نیامد. شب بیست و سوم با همسرم آمدم و سیدالکریم  را زیارت کردم. در حال زیارت جلوی ضریح بودم که از طرف خانم ها یک پیرزنی صدایش بلند شد که آقا سیدالکریم به حق مولا علی، موسوی قهار را شفا بده. با خودم گفتم که آن پیرزن چه می داند که من در قسمت مردانه هستم و مرا دعا می کند. فهمیدم که زمانش رسیده و به خاطر این حرف کوهی از اشک شدم و آن چنان گریه شدیدی مرا گرفت که احساس کردم تمام درهای بسته یکی پس از دیگری برای من باز می شود.

-یعنی پس از آن ماجرا صدای تان برگشت؟

حس کردم که این اشک کارساز و چاره ساز است. و مشکلات من را برطرف می کند. دست به دامان مولا علی شدم و خواستم. گفتم مهم نیست که صدای من باز شود یا نه، مهم این است که مردم کسی را که سی سال است انجام وظیفه کرده و از اهل بیت دم زده، و حالا خودش گرفتار شده نا امید نبینند. بحمدلله از روز بیست و سوم توانستم حرف بزنم و صحبت کنم و عنایت و لطف مولا شامل حال من شد. استارت شفای من از اینجا زده شد. ده روز مانده به محرم شروع به خواندن کردم.

-چه زمانی فهمیدید که به طور کامل بهبود پیدا کرده اید؟

شام اربعین در هیئت محبان الرضا با مدیریت استاد حاج محمود کاظمی در نارمک بودم. یک نفر از بچه های هیئت زنگ زد که همه ساله در این هیئت می خواندی امشب هم بیا و نخوان فقط حضور داشته باش. خیلی از آنها نمی دانستند که من این مشکل را داشتم خیلی اصرار کردند که بخوانید و من می گفتم نه و گفتند که حداقل دعای فرج را بخوان. من هم به خاطر این که دل آنها نشکند و بفهمند که من نمی توانم بخوانم دعای فرج را شروع کردم. وقتی بسم الله را گفتم دیدم که می توانم بخوانم. تا آخر خواندم . انگار در پس پرده خبری شده بود و من نمی دانستم. دیدم صدا عوض شده و یک نوحه ای را که ساخته بودم را خواندم و مردم هم جانانه جواب دادند و من هم جانانه خواندم و یکی پس از دیگری نوحه و سبک را عوض می کردم و یک جاهایی گام بالا را هم گرفتم و دیدم که صدای واقعی برگشت و آنچنان ذوق زده شده بودم که گریه ام گرفته بود و خود آنها هم فهمیدند. بعد از آن برنامه گفتند که شب تولد رسول اکرم(ص) و امام صادق یک برنامه ای برای شما می خواهیم بگیریم و خودتان هم باشید. من هم قبول کردم و شب جشن هم خواندم و شروع شد.

موسوی قهار

_ الان صدای شما مانند قبل از این جریان، خوب خوب شده است.

بله. فردا هم در بومهن برنامه دارم. آنها هم نمی دانستند که سینه ام باز شده و می توانم بخوانم که چند روز پیش فهمیدند. قرار شد شرکت کنم. البته نمی توانم به خودم فشار بیاورم. خیلی وقت ها آقا عنایت می کند و ما متوجه نمی شویم. مانند همان مجلسی که رفتم که فیض ببرم ولی توانستم بخوانم.الحمدلله الان همه مجالس را می روم. خوب است اینجا بگویم که روز اول فروردین 93 که مصادف با جمعه است هم به دعون مسئولان مسجد مقدس جمکران به آنجا می روم و قرار است دعای سمات را بخوانم.

من دو جلد کتاب شعر دارم و یکی از شعرهایم این است که :

پس پرده خبری هست که ما بی خبریم           یار در خانه و ما بی خبران پشت دریم

گاه نشناخته از محفل ما بیرون رفت               گاه در محفل ما بوده و ما بی خبریم

خیلی وقت ها درست زمانی که ما حس نمی کنیم و نمی دانیم که چه خبر است عنایت آقا متوجه ما می شود.

بخش دوم مصاحبه

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۳
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۶
امین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۹
0
7
یا علی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۵
التماس دعا
آشنا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۹
6
0
گفته اند " نه می توانم بخوانم و صحبت هم نمی توانم بکنم. وضعیت به طوری شد که اگر چیزی می خواستم باید روی کاغذ می نوشتم "
بعد می گویند : " خیلی از آنها نمی دانستند که من این مشکل را داشتم خیلی اصرار کردند که بخوانید و من می گفتم نه "
یعنی چه حاجی ؟؟؟؟؟
روی کاغذ نوشتن کجا .....
به تلفن جواب دادن کجا .....
حسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۰۷
0
1
مردی از دیار طیب آباد خمین. خاکی و با اخلاص.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۷
0
1
دعام مستجاب شد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
0
1
التماس دعا
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین