۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۱۵
عقیق: محمدکاظم
کاظمی، شاعر نامدار افغان و سراینده «شمشیر و جغرافیا» همزمان با ایام میلاد فخر
کائنات، حضرت محمد مصطفی(ص) و هفته وحدت یادداشتی در صفحه خود منتشر کرده
است که متن آن بدین شرح است:
من در این ایام نوشتن این سلسله مطالب را برای خود فریضه، یا حتی یک عبادت میپندارم.
از دیگر دوستانی هم که با من همعقیدهاند، میخواهم که دست به قلم ببرند، یا اگر
همین سلسله مطالب را سودمند مییابند، به اشتراک بگذارند. حقیقت این است که با همه
فراگیری رسانهها، ما پیروان دو مذهب از معتقدات، رفتارها و باورهای همدیگر خبر
نداریم. تصوری که بسیاری از شیعیان دارند، این است که اهل سنت دشمن یا لااقل
بدخواه امیرالمؤمنین علی(ع) و خاندان او هستند.
بر اساس همین تصور نادرست است که مثلاً باری یکی از اهالی مطبوعات ایران وقتی
شعرهای قهار عاصی برای امام علی(ع) و امام حسین(ع) را دیده بود، در روزنامهای
نوشته بود که «او سنی بود، اما دلی شیعی و عاشق داشت.» آن دوست ایرانی ما خبر
نداشت که این قضیه «اما» به کار ندارد. اتفاقاً من در همان زمان با یکی از فضلای
اهل سنت برخورد کردم که این مطلب را دیده بود و سخت از این تعبیر ناراضی بود. میگفت
«مگر این دوست نویسنده ما انتظار داشته است که جز این باشد؟ مگر او نمیداند که ما
چه مقام والایی برای آن حضرت قائلیم؟» و درست میگفت.
همان طور که اهل تشیع به پنجتن ارادت تمام دارند، اهل سنت به «چهار یار» ارادت
دارند و این چهار یار یعنی «ابوبکر، عمر، عثمان و علی». آنها این چهار خلیفه را ـ
که خلفای راشدین نامیده میشوند ـ تنها خلفای برحق میدانند و عقیده دارند که خلافت
اسلامی درست بعد از خلفای راشدین بود که به انحراف کشیده شد، یعنی در عصر امویان و
عباسیان. ما که در کابل بودیم، حدیثی از حضرت پیامبر اکرم در کتابهای درسی ما در
افغانستان نقل میشد که ایشان فرمودهاند بعد از من امت اسلام فقط سی سال
زمامداران سالمی خواهد داشت (نقل به مضمون میکنم) و سی سال یعنی دوران خلفای
راشدین.
اما قضیه به همین جا ختم نمیشود. ارادت اهل سنت به حضرت زهرا و فرزندان ایشان هم
وصف ناشدنی است. بگذارید خاطرهای بگویم. در کابل و در محلة قلعه فتحالله تکیهای
است به نام فاطمیه که از سالها، از مراکز مهم مذهبی شیعیان در کابل بوده است. در
آنجا در اوایل دهه شصت مسجدی هم ساختند که پدرم از بانیان آن بود ـ البته بانی
مدیریتی، نه بانی پولی، چون پدرم سرمایهدار نبود، ولی مدیریتِ امور ساختوساز
مسجد و جمع کردن پول و امثال اینها با او بود.
به هر حال در همسایگی فاطمیه، منزل یکی از تاجران اهل سنت بود و باری به خاطر
مسایل بنایی که مزاحمتی برایش ایجاد کرده بود، آمده بود به شکایت. جریان دقیقاً
این بود که آجرهای مصرفی ساختمان را در کنار دیوار خانهاش چیده بودند و بچهها از
روی آجرها بالا میشدند و شوخی میکردند. وقتی او به شکایت آمد، پدرم به او قدری
از وضعیت کار گفت و از این که به خاطر مشکلات مالی، کارها قدری لنگ شده است. در
همان روز و همان صحبت، آن تاجر بنا بر محبتی که به حضرت زهرا داشت، طوری منقلب شد
که فوری وعده یک کمک مالی خوب برای مسجد داد. حتی خودش گفته بود که واقعاً این
کرامت «حضرت بیبی» بود که مرا که برای شکایت و دعوا آمده بودم، نه تنها آرام
ساخت، بلکه وادار به کمک هم کرد.
شاید این سخنان برای بسیاری از شیعیان، به ویژه در ایران قدری اغراقآمیز بنماید و
بگویند «پس آن ستمهایی که بر این خاندان شد، از کجا شد؟» ولی حقیقت این است که
اهل سنت هیچگاه روایاتی را که ما در مورد این ستمها بیان میکنیم، باور ندارند.
من در این سلسله نوشتهها به هیچ وجه قصد ندارم که در مورد این امور یعنی حقانیت
یکی از دو مذهب بحث کنم. کار علمای دین و متخصصان تاریخ است. من فقط از چشمدیدهایم
میگویم که تا حال ندیدهام که کسی از اهل سنت ـ که من در افغانستان بسیار با آنان
معاشرت داشتهام ـ به اندازه سر سوزنی به آنچه در مورد ستم بر امیرالمؤمنین علی و
فاطمه زهرا گفته میشود، باور داشته باشد.
البته آنها ستم بزرگ بر امام حسین(ع) و پیروانش را در عاشورا میپذیرند، بدان
باور تمام دارند و سخت از یزید و یزیدیان منزجر و متنفرند. حالا اگر در سالهای
اخیر، بعضی جایها به ویژه در نواحی تحت سیطره وهابیت چیزی در حمایت از یزید گفته
میشود، ربطی به عموم جامعه اهل سنت ندارد. آنچه من میگویم، بر پایه چشمدیدهایم
از تودههای وسیع اهل سنت است و هر کس با این تودهها معاشرت داشته است، سخنان
مرا تأیید و تصدیق خواهد کرد. این یادداشت طولانی شد. بقیه بحث را میگذارم برای
قسمت بعد که باز از ارادت اهل سنت به علی(ع) و خاندان او بسیار گفتنیها هست.
منبع:تسنیم
211008