امداد رسانی در جبهه-۴
یک اسیرعراقی وقتی وارد اردوگاه تختی شد، با کت و شلوار بود و لباس نظامیاش به صورت تا شده در ساکش قرار داشت. خودش که تا حدودی فارسی هم بلد بود، تعریف میکرد که در کربلا لوستر فروشی داشته است.
کد خبر: ۷۸۶۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۹
مجلس حال و هوای خیلی خوبی پیدا کرده بود. دعا که تمام شد، به طرف در مصلی رفتم. یکی از زندانیان که منتظر بقیه بود، رو به من کرد و پرسید: «وعده گذاشتیم همگی این جا جمع شویم، پس بقیه کجایند؟»
کد خبر: ۷۸۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۷