مجلس حال و هوای خیلی خوبی پیدا کرده بود. دعا که تمام شد، به طرف در مصلی رفتم. یکی از زندانیان که منتظر بقیه بود، رو به من کرد و پرسید: «وعده گذاشتیم همگی این جا جمع شویم، پس بقیه کجایند؟»
کد خبر: ۷۸۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۷
شیخ وقتی به یک شهید میرسید، من به چهرهاش نگاه میکردم که عکسالعملش چیست؟ میدیدم که چهره شیخ عوض میشود. قطرات اشک از چشمانش جاری میشد، ولی وانمود میکرد که گریه نمیکند. میترسید که باعث ضعف شود.
کد خبر: ۷۸۵۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۵