۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۲۱
از این جهت اهمیت مهدویت نیز در سیره اهلبیت عصمت و طهارت(ع) نیز بسیار نمود دارد تا حدی که اکثر روایات شیعه مربوط به جریان مهدویت شامل رجعت، ویژگیهای یاران قائم، مقاطع آخرالزمان، عصر ظهور و ... است که متأسفانه این احادیث با وجود فراوانی که دارند، به طور شایسته مورد واکاوی اندیشمندان دین قرار نگرفته لذا نه در سیاست و نه در فرهنگ کشورمان جایگاه بایسته را نیافت. به طور قطع مطالعه این احادیث و تطبیق آنها با آیات قرآن ضمن اینکه موجب افزایش ایمان و معرفت افراد میشود، نکات راهبردی را در اختیار جبهه حق قرار خواهد داد.
در این باره به گفتوگو با علیاکبر رائفیپور نشستیم تا دیدگاههای وی درباره مهدویت، کاربردی کردن آموزههای مهدویت و اهمیت وعدههای آخرالزمانی خداوند در آیات قرآن آشنا شویم.
* شما به عنوان محقق و پژوهشگر عرصه مهدویت شناخته میشوید. علاقه دارم بدانم تعریف شما از مهدویت چیست؟
سؤال
خیلی خوبی است، منتها تا به حال به آن فکر نکرده بودم، به این خاطر شاید
واژهمند و در قالب واژهها نتوانم توضیح دهم. مهدویت را جریانی میدانم که
مردم در آن به فهم و درک امامت میرسند. یک پروسهای که شما میفهمی امام
یعنی چه و اسم آن را مهدویت میگذارند. از آنجایی که او آخرین امام است و
از آنجایی که حوادثی خاص پس از ظهور ایشان شکل میگیرد، آخرالزمان هم
نامیده میشود، وگرنه مهدویت برای آن است که انسان بفهمد که چرا باید از
ابتدا سراغ امامت میرفت، چرا باید از ابتدا سراغ امام معصوم میرفت و
اینکه چرا باید بشر به خودی خود و بدون عقل منفصل از فهم نمیتواند کار
خودش را پیش ببرد.
آیهای که برای مهدویت میتوانم معرفی کنم و شاید کمتر به این آیه توجه میشود، این قسمت از آیه112 آلعمران است که میفرماید: «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ
...؛ آنها محکوم به ذلّت و خواری هستند به هر کجا که یافت شوند، مگر به
دین خدا و عهد مسلمین درآیند.» کار آن موقعی حل میشود که متصل به حبل الهی
باشد که حبلالله متین است و این حبل همان امام معصوم است. هر زمانی حبلی
که شما مردم انتخاب کردید، همان طناب من بود، کار حل میشد. حالا آزاد
هستید، بگردید، تمام ایسمها را انتخاب کنید، بچشید و بالا و پایین کنید.
بگذارید با عقل و انتخاب خودتان به این نتیجه برسید که بهترین انتخاب،
همان انتخاب خداست.
* یکی از اوصاف قرآن « تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْءٍ» است؛ به این معنا که بیان هر چیزی درون قرآن وجود دارد؛ لذا به طور قطع از اساسیترین مسائلی که قرآن به تبیین آن پرداخته است، مسأله مهدویت و امر ظهور است. متأسفانه به رغم آنکه مسیحیت و یهودیت به کتب تحریفشده خویش نگاه راهبردی دارند تا جایی که بر سیاست داخلی و خارجی آنها تأثیر نهاده است، ما به متن قرآن صرفاً از جهت تقدس میپردازیم. سؤال اینجاست که از دیدگاه شما آیا متن قرآن به خصوص در موضوع مهدویت دارای راهبرد است و یا صرفاً متنی مقدس است؟
البته
لازم است اشاره شود مفسران آیات قرآن، پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) هستند.
هرچند قرآن تبیان کل شیء است، اما با اشاره و تفسیر اهلبیت(ع) اینگونه
است.
اما درباره سؤالتان باید بگویم ما ابتدا باید درباره خود قرآن
کوتاه صحبت کنیم تا بفهمیم با چه پدیدهای مواجه هستیم سپس در مرحله بعد به
دنبال آن باشیم که آیا در موضوع مهدویت راهبرد و استراتژی ارائه داده یا
خیر؟ باید عرض کنم قرآن هندسه دینی شما را اصلاح میکند. خیلی از افراد
اسمشان عالم دین است، اما هندسه دینیشان مشکل دارد. خیلی جاها مردم دنبال
لفظند، اما قرآن "معنایی" و "مفهومی" صحبت میکند. قرآن یک معنا را به شما
منتقل میکند. قرآن کتاب قصه نیست و هیچ داستانی هم تا انتها تعریف
نمیکند، زیرا میخواهد بگوید هدفم قصه نبوده است. وقتی درباره اصحاب کهف
سخن میگوید، میفرماید عدهای از تعداد آنها میپرسند لذا با از این عده
با تعبیر «رجماً للغیب» یاد میکند. در انتها نیز نمیفرماید چه تعداد
بودند؛ زیرا اهمیتی ندارد. «سَیَقُولُونَ
ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ
كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ
كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا
قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ
فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا؛ خواهند گفت : سه تن بودند و
چهارمیشان سگشان بود و می گویند: پنج تن، بودند و ششمیشان سگشان بود تیر به
تاریکی می افکنند و می گویند: هفت تن بودند و هشتمیشان سگشان بود بگو:
پروردگار من به عدد آنها داناتر است و شمار ایشان را جز اندک کسان نمی
دانند و تو در باره آنها جز به ظاهر مجادله مکن و از کس نظر مخواه».
به عنوان نمونه خداوند ایمان به غیب را یک اصل معرفی میکند: «الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَرَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ...»
میفرماید این قرآن قرار است متقین را هدایت کند. این متقین چه ویژگیهایی
دارند؟ کسانی که ایمان به غیب دارند. پس ایمان به غیب که یکی از مصادیق آن
امام زمان(عج) است، یک اصل است.
همچنین خداوند در آیه54 سوره مائده میفرماید: «أَمْ
یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ
آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ
مُلْكًا عَظِیمًا؛ یا بر مردم
به خاطر نعمتی که خدا از فضل خویش به آنان ارزانی داشته حسد می برند؟ در
حالی که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایی بزرگ ارزانی
داشتیم.» ملک عظیمی که به آل ابراهیم(ع) وعده داده شده، چه زمانی
تحقق مییابد؟ بعد میفرماید آل ابراهیم به این واسطه مورد حسادت قرار
میگیرند و فعل مضارع هم استفاده میکند؛ به این معنا که همیشه اینگونه
است. حال نباید سؤال شود این آل ابراهیم چه کسانی هستند؟
یا در آیه5 سوره قصص میفرماید «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و
ما اراده داشتیم که بر آن طایفه ضعیف و ذلیل کرده شده در آن سرزمین منّت
گذارده و آنها را پیشوایان (خلق) قرار دهیم و وارث (ملک و جاه فرعونیان)
کنیم»؛ این آیه هرچند در لابلای ماجرایی از حضرت موسی(ع) مطرح شده، اما
چرا از فعل مضارع که نشان از تداوم است، استفاده شده؟
همچنین خداوند در سوره مبارکه نور و در آیه نور، شجره مبارکه ابراهیم(ع) را تبیین میکند که «لَا شَرْقِیَّةٍ وَ لَا غَرْبِیَّةٍ». در روایت میفرمایند لَا شَرْقِیَّةٍ یعنی لا نصرانیة وَ لَا غَرْبِیَّةٍ یعنی و لا یهودیة. منظور اینکه این شجره ابراهیمی کار را به نهایت میرساند منتها نه با شاخه یهودیت و نه با شاخه مسیحیت ابراهیمی.
حزبالله و حزب شیطان در قرآن
در واقع شما یک پازلی دارید که هر قسمت از آن در یک سوره است. قرآن مانند
یک معادله مجهول است؛ هر بار که یک بخش از آن را حل میکنی، یک قسمت از این
مجهول را پیدا میکنی. هر اندازه با آن مأنوستر شوی، کلام قرآن دستت
میآید. وقتی خیلی قرآن بخوانی، متوجه میشوی قرآن از یکسری آدمها صحبت
میکند که جبهه نورند و اینها نورند، ذکرند، حجند و از سوی دیگر یک جبهه
ظلمت معرفی میکند که اینها دستگاه ظلمت، کفرند، شرکند، طاغوتند و ...
همچنین خداوند حزب الله و حزب شیطان را تبیین میکند و ویژگیهای آنان را
میگوید. در مجموع وقتی آیات قرآن را میبینی، جز مهدویت نمیبینی و جز این
نمیگوید که در انتها باید کار تمام شود و این مختارانه توسط شما مردم
صورت میگیرد. میفرماید کاری میکنم خودتان به این برسید که خودتان باید
انجام دهید؛ اما در هر صورت وعده داده که آینده برای حزبالله است. قرآن
میفرماید یک زمانی قوم برگزیده یهودیان بودند «فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی
الْعَالَمِینَ»، اما در آیه54 مائده میفرماید «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ... ای
گروهی که ایمان آوردهاید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی
خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند» . از
رسول گرامی اسلام(ص) پرسیدند این قوم چه کسانیاند؟ فرمود: سلمان و قومش
هستند. سپس در ادامه آیه ویژگی این قوم را تبیین میکند؛ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ؛
نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت
اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت
احدی باک ندارند.» در آیه بعد درباره ولایت امیرالمؤمنین(ع) صحبت میکند.
بنابراین قرآن به شما میفرماید در آخرالزمان باید امامباور باشی، اهلبیتی باشی؛ در راه خدا جهاد کنی. هم خدا تو را دوست داشته باشد و هم تو خدا را دوست داشته باشی. مثل یهودیان عشق یک طرفه نباشد. آنجا که فرمود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ؛ بگو: ای جماعت یهود، اگر پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدایید نه مردم دیگر، پس تمنّای مرگ کنید اگر راست میگویید.» دیگر اینکه در مقابل کفار سخت برخورد کنی، در مقابل مؤمنین نرم باشی. میفرماید بدان که اگر تو را استهزاء نمیکنند، تو حق نیستی. تو باید سرزنش بشنوی، اما «وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ؛ از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند» زمانی که سرزنش شدی نترس. بنابراین قرآن برای انسان بودن به شما مختصات میدهد. میفرماید کجای زمان و مکان بیایستی، کجای اندیشهها بایستی، کجا محل تضارب آرا را انتخاب کنی. تمام اینها از قرآن خارج میشود. منتها قرآن به تنهایی از نظر بنده مانند «قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» است. در آیه 96 سوره طه میخوانیم زمانی که موسی(ع) از طور سینا برگشت دید اکثر قوم گوسالهپرست شدهاند. با عصبانیت به سامری گفت این چه کاری بود که کردی؟! او گفت مشتی از خاکی که نقش پای آن، رسول بر آن بود گرفتم و بر پیکر گوساله سنگی زدم. آن گوساله هم از خود صدا تولید میکرد. فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ ... ؛(سامری) برایشان تندیس گوساله ای که نعره گاوان را داشت ساخت».
جالب اینکه زمانی که موسی(ع) از طور سینا بازگشت، اولین کاری که انجام داد، این بود که الواح تورات را به زمین زد. این ماجرا را در آیه150 سوره اعراف میخوانیم: «چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت : در غیبت من چه، بد جانشینانی بودید چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند... وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ». موسی(ع) میخواهد بفهماند بدون هارون این لوح ارزشی ندارد. موسی(ع) میفرماید وقتی من میگویم «هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی؛ هارون را جانشینم در بین قوم قرار دادم» سپس ا عتنا نکنید و سراغ کاندیدای خودتان بروید، جز «عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ؛ گوساله ای که نعره گاوان را داشت» در نمیآید. همچنان که از درون همین افراد بتپرستانی در آمدند که خداوند خطاب به آنان میفرماید «أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ؛ آیا بعل را به خدایی میخوانید و آن بهترین آفرینندگان را وا میگذارید?» حضرت الیاس میفرماید شما به بعلپرستی افتادید. بنابراین قرآن به شما مختصات میدهد. یک دستت باید ثقل اصغر و یک دستت ثقل کبیر باشد. کتاب و عترت در کنار یکدیگر مانند صفحه مختصات به شما یک نقطه میدهد.
* خداوند در قرآن درباره وعدههای آخرالزمانی صحبت میکند مثل نابودی اسرائیل، عذاب دخان مبین، خسف، قذف و ... پژوهشگران در این زمینه تا چه حد دستاورد داشتند و در وهله بعد وظیفه ما در قبال این وعدهها چیست؟
درباره وعدههای آخرالزمانی کار کم صورت گرفته است و بلکه خیلی احساس نیاز نمیکردند. یعنی ابتدا باید آخرالزمان و مهدویت را فهمید، سپس به وعدههای آن پرداخت. از این جهت ابتدا باید ضرورتش احساس شود که ظاهراً آقایان احساس نکردند. اما اکنون در عصر حاضر هر اندازه پیش میرویم، به نظرم ضرورتش بیشتر باید احساس شود و جامعه مخاطبین این را میطلبد و باید هم انجام شود. خیلی از این وعدهها انسانساز است و جامعه را آماده میکند. مثلاً در قرآن دوبار فتنه بنیاسرائیل را داریم. سی و خوردهای احتمال را بررسی کردیم که این دو نابودی چه زمانی رخ میدهد. وقتی به کلام اهلبیت(ع) مراجعه میکنی، از امام صادق(ع) میشنوی والله والله و الله کسی که بنیاسرائیل را نابود میکند، اهل قم هستند؛ یعنی چه؟ آیا این مسأله نباید در من تکانی ایجاد کند؟ یا دوبار فتنه بنیاسرائیل را میفرماید بِقتلِ علیّ و بِقَتل الحُسین. خب آیا این آیه و حدیث این ضرورت را ایجاد نمیکند تا برایم فضایی باز شود و ببینم نقش یهود در شهادت امام حسین(ع) کجاست؟ به نظرم این وعدهها آدرس میدهد. میفرماید اگر میخواهی آدم خوبه باشی، این شکلی باش، خودت را آماده کن.
یک مثالی بزنم: میفرماید مؤمنین ظهور را نزدیک میبینند: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَنَرَاهُ قَرِیبًا؛ زیرا آنان [عذاب] را دور مى بینند و ما نزدیکش میبینیم» (سوره معارج6 و 7) شما
منزل نشستی و یکی از اقوام تماس میگیرد و میگوید ما در حال آمدن به منزل
شما هستیم. شما چکار میکنید؟ میگویید بدوید که داییها رسیدند. هر کسی
یک سمت منزل را مرتب میکند. حال یک منتظر که ظهور را نزدیک میبیند، چکار
میکند؟ خانه را تمیز میکند. حضرت مسیح در انجیل فراوان اشاره میکند
مانند کسی باشید که آقایش به مهمانی رفته و قول داده است سریعتر باز
میگردد. یعنی خانه را تمیز نگه دار. این باعث میشود خودش را آماده نگه
دارد، بنابراین خانه را تمیز نگه میدارد. چون این آدم اقدام به تمیز نگه
داشتن خانه میکند، آن آقا زودتر میآید. بنابراین به نظرم خداوند در
وعدههای آخرالزمانی آدرس میدهد، آدرس خوب شدن و آدرس موقعیت پیدا کردن.
ادامه دارد ...
=================