۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۰۸
سيره اميرمؤمنان على(ع) چنان بود كه اجازه هيچگونه امتيازجويى و قانون شكنى به وابستگان و اطرافيان خود را نمىداد. رفتار على(ع) با برادرش عقيل نمونه اى روشن و برجسته در اين عرصه است. عقيل مانند ديگران سهم خود را از بيتالمال گرفته بود، امّا او خود را برادر زمامدار مى دانست و انتظار داشت اميرمؤمنان(ع) چنين موقعيتى را ملاحظه كند و براى وى سهمى ويژه قائل شود و او را بر مردمان برتر نهد. امام(ع) صحنه درخواست او و سيره خودش را چنين توصيف كرده است:
«وَ اللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلاً، وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعًا؛ وَرَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الاَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بالْعِظْلِمِ؛ وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّدًا وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدَّدًا. فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي،فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي، وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقًا طَرِيقِي؛ فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً مُفَارِقًا طَرِيقِي؛ فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا. فَضَبحَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا، وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيْسَمِهَا. فَقُلْتُ لَهُ : ثَكِلَتْکَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ، أَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعْبِهِ، وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ. أَتَئِنُّ مِنَ الاَذَى وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظَى؟!»/ نهج البلاغه ، کلام ۲۲۴
به خدا عقيل را ديدم پريش و سخت درويش. از من خواست تا مَنى از گندمِ شما بدو دهم؛ و كودكانش را ديدم، چنان مى نمود كه از درويشى موى ژوليده، رنگشان تيره گرديده، گويى بر چهره هاشان نيل كشيده؛ و پى در پى مرا ديدار كرد و گفته خود را تكرار. گوش به گفته اش نهادم، پنداشت دين خود را بدو دادم، و در پىِ او افتادم، و راه خود را به يكسو نهادم. پس آهنى براى او گداختم، و به تنش نزديك ساختم؛ چنان فرياد برآورد، كه بيمار از درد. نزديك بود از داغ آن بگدازد. او را گفتم نوحه گران بر تو بگريند، گريستنِ مادر به داغ فرزند؛ از آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشى مىكشانى كه خداى جبّارش به خشم گداخته؟! تو بنالى از آزار و من ننالم از سوزش ـ خشم كردگار ـ ؟!
على(ع) به هيچ روى امتيازى ويژه و امكانى خاص به كسى با ملاحظه خويشاوندى، وابستگى و پيروى نمىداد، و در اساس چنين چيزى در قاموس حكومت او معنا نداشت، و اين را تجاوزى آشكار به حرمت و كرامت و حقوق همگان مىدانست.