کد خبر : ۹۴۸۸۵
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۱
حجت الاسلام کاشانی:

حذف تعقل تهدید تشیع انگلیسی است

حجت الاسلام کاشانی گفت: مسئله ای در این جریان تشیع انگلیسی مطرح است که شباهت بسیار زیادی به تکفیری‌های سلفی دارد و آن دور کردن مردم از تعقل است.
عقیق:چندی پیش مقام معظم رهبری با انتقاد از جریانات تندرو در جهان تشیع که به مقدسات اهل سنت توهین کرده و به ایجاد تفرقه در جهان اسلام دامن می‌زنند، فرمودند آن تسننی که آمریکا از آن حمایت کند  و آن تشیعی که از مرکز لندن صادر شود به دنیا، اینها مثل هم هستند. هر دو برادران شیطان هستند و هر دو عوامل آمریکا و غرب و استکبار هستند. ایشان در جایی دیگر هم فرمودند که آن تشیعی که از لندن و آمریکا بخواهد برای دنیا پخش بشود، آن تشیّع به درد شیعه نمی خورد.

به نظر می‌رسد تشیع انگلیسی پرده جدیدی از پروژه شیعه هراسی است که در آن با زشت جلوه دادن جاذبه‌های شیعه از جمله عزاداری‌ها، و با دامن زدن به اختلافات و تفرقه در جهان اسلام سعی در مهار پتانسیل‌های جهان اسلام دارند. در گفتگو با حجت الاسلام کاشانی به واکاری ابعاد مختلف این جریان پرداختیم.

بهانه این گفتگو نیز حمله روز گذشته جمعی از هواداران این جریان به سفارت ایران در لندن بود. اتفاقی که طی آن چند نفر پرچم سفارت جمهوری اسلامی  در لندن را پایین کشیدند و به جای  آن پرچم خدام المهدی هیئتی وابسته به یاسر الحبیب از نزدیکان سید صادق شیرازی را برافراشتند.

به نظر می رسد این اتفاق موقعیت خوبی برای ما در تبیین نگاه مان و آشکار کردن تفاوتمان با شیعه افراطی برای جهان اهل سنت است. در مستند ها و اخبار شبکه های وهابی و سیاسی برای تخریب جمهوری اسلامی و تشیع؛ از تصاویر قمه زنی طیف شیرازی، و فحاش آنها به مقدسات اهل سنت در بین تصاویر اماکن مقدسه شیعه، رهبران جمهوری اسلامی، سیدحسن نصرالله، انقلابیون بحرین و یمن، سردار سلیمانی ... استفاده می شود تا تنفر از شیعه شکل و اوج بگیرد.

از این رو با استفاده از این فرصت تبیین نگاه تشیع اصیل با تفاوت آن تشیع انگلیسی سود مند خواهد بود. متن زیر مشروح گفتگوی ما با حجت الاسلام کاشانی در مورد مختصات فکری تشیع انگلیسی است که در ادامه می خوانید؛ 

*تشیع انگلیسی را می‌توان پرده‌ای از ابعاد جدید مقابله با جمهوری اسلامی دانست. لذا در درجه اول آشنایی با مختصات فکری این جریان لازم به نظر می‌رسد. به نظر شما اساسی ترین مولفه ها و مختصات فکری این جریان چیست؟ روش شناخت این جریان چگونه است؟

تفکری در این جریان مطرح است که شباهت بسیار زیادی به تکفیری‌های سلفی دارد و آن دور کردن مردم از تعقل است. این جریان در ابتدای امر اخباری نیستند و چندین جلد کتاب اصولی دارند ولی عملکردشان کاملا اخباری است. آن چیزی که سلفی‌ها را نیز به قتل عام شیعیان واداشته است -که این جریان هم بالقوه می‌توانند این کار را انجام دهد- دور شدن از تعقل است.

بحثی در اصول فقه مطرح است که به آن مجاز عقلی می‌گویند. گاهی گوینده کلماتی را بیان می‌کند و یا از الفاظی استفاده می‌کند که این الفاظ یا حقیقتاً استعمال می‌شوند یا مجازاً. مثلا من وقتی از کلمه «شیر» استفاده می‌کنم اگر در کلمات من قرینه‌ای نباشد که مشخص کند من منظور دیگری دارم، هرکس که از من کلمه «شیر» را بشنود، آن شیر درنده و یا شیر خوراکی را مد نظر قرار می‌دهد. مگر اینکه بگویم «شیر مردان ما در مسابقات تیراندازی» یا «سرو قدان والیبال»، که در این صورت همه متوجه می‌شوند که منظور من از سرو، اینجا درخت سرو نیست و یا مثلا منظور من از شیر، افراد شجاع است نه آن شیر درنده. این را همه متوجه می‌شوند. ولی گاهی پیش می‌آید که من در استفاده از الفاظ قرینه لفظی و یا اشاره‌ای ندارم.

به عنوان مثال این جریان در تبلیغات خود وقتی می‌خواهند مثلا کفر و الحاد را به شهید صدر نسبت دهند، یک صوت یا یک متنی از ایشان پخش می‌کنند که ایشان گفته است: «اهل سنت برادران ما هستند». درست است که اینجا در لفظِ «برادران اهل سنت» قرینه‌ای وجود ندارد ولی وقتی می‌گوییم اهل سنت برادر ما هستند، به این معنی نیست که من خود را در اعتقاد شبیه این‌ها می‌دانم. کسی که مبانی شهید صدر را بداند این امر برایش واضح است. اما چون این جریان تعقل را حذف می‌کند و مخاطب آنها نیز معمولا عوام هستند، وقتی می‌خواهند شهید صدر را تکفیر کنند همین قدر کافی می‌دانند که بگویند شهید صدر گفته است: «برادران ما اهل سنت». آنها استدلال می‌کنند شهید صدر وقتی از کلمه برادر استفاده می‌کند، اخوت در اشبهیت به کار می‌رود و می‌خواهد بگوید برادران ما اهل سنت در اعتقاد کاملا عین ما و شبیه ما هستند. پس شهید صدر در واقع خلافت امیرالمومنین را نمی‌خواهد قبول کند، پس شهید صدر منکر خلافت امیرالمومنین است، پس منکر نص متواتر غدیر است، و بعد تا کفر شهید صدر پیش می‌روند.

آثار شهید صدر که روشن است. شهید صدر این همه کتاب دارد و مبانی اعتقادی او معلوم است. این یکی از مهم‌ترین مسائلی است که به نظر من باید خوب در رابطه با آن بحث شود. لذا آن تهدیدی که از جانب این جریان متوجه ماست این است که آنها عقل را حذف کردند. لذا عوام این‌ها وقتی می‌خواهند دیگران را تکفیر کنند، کافی است که یک جمله از شما پیدا کنند که مثلا گفته باشید «برادران ما اهل سنت». همین جمله را تا دشمنی شما با اهل بیت روی مقدماتی که خود ساخته است پیش می‌برند.

آنها در مورد تکفیر مرحوم آقای بهجت(ره) هم همینطور عمل کردند، می‌گویند آقای بهجت از عارفان بوده است و چون عارفان صوفی هستند -شما نگاه کنید حد وسط این استدلال‌ مشخص نیست- و چون صوفی‌ها قائل به وحدت وجودی هستند و مشرکند، بنابراین آقای بهجت مشرک است. به نظرمن سخافت این کلام واضح است. یعنی از یک حرف با حد وسط‌هایی که مشخص نیست، شروع می‌کنند، و کفر آقای بهجت را نتیجه می‌گیرند. چون مخاطب ایشان عام است کسی نمی‌پرسد که آقا حد وسط این استدلال کجاست؟

یک وقت در مورد آقای بهجت می‌گفتند که ایشان قائل به وجوب کفایی قمه‌زنی است، بعداً که فیلمی از آقای بهجت پخش شد و ایشان این مسئله را انکار کرد، آن‌ها از ایشان انتقام گرفتند و ایشان را تا شرک پیش بردند. لذا یکی از مبانی التقاطی آن‌ها ماجرای حذف تعقل است. به این خاطر که مخاطبین آن‌ها معمولا افراد خبره و فاضلی نیستند. با حذف مجاز عقلی و انکار آن به راحتی می‌توان از هر جمله‌ای خلاف اراده‌ی نویسنده و گوینده را برداشت کرد.

*یکی دیگر از مبانی فکری آنها رد تقیه و اهانت به مقدسات اهل سنت، در این مورد چه روندی را در پیش گرفته اند؟

از دیگر مباحثی که این‌ها بر خلاف مبانی مکتوب خود بر آن تاکید دارند، رد تقیه است. این ها در مبانی نوشتاری‌شان اصلا منکر مثلا تقیه نیستند ولی وقتی که ما با پسر مرجعیت این جریان که خودش را مرجع آینده جهان اسلام می‌داند گفتگو می‌کردیم، رسما به من گفت که تقیه چیزی مزخرفی است. می‌گویند که ما از تقیه خسته شده‌ایم، این را یاسرالحبیب هم ‌گفته است. این عبارت -ما از تقیه خسته شده‌ایم- یعنی انکار یکی از ضروریات مذهب تشیع. این‌ها می‌گویند: ما خسته شده‌ایم از اینکه ذلت بپذیریم، ما دیگر می‌خواهیم بیاییم و حقایق را به عالم بگوییم و دیگر توجه نمی‌کنند که اهل بیت چگونه حقایق را مطرح می‌کردند. امام صادق(ع) این همه شاگرد اهل سنت داشتند و دو نفر از بزرگان ائمه اهل سنت شاگرد ایشان بودند. اگر امام صادق می‌خواست با آن‌ها به این شکل بجنگد که آنها هرگز سر کلاس آن حضرت نمی‌آمدند. ایشان هم حقایق را مطرح می‌کردند و هم به کلیات توجه می‌کردند، به گونه‌ای که امروز اگر شما در میان اهل سنت بروید حداقل در ادعا امام صادق را از علمای برجسته خود می‌دانند، نه این که یک خط افتراق پررنگی بین امام صادق و خود بکشند، حداقل در ادعا اینگونه هستند. لذا یکی از راهبردهای این جریان انکار تقیه است. یعنی به صراحت می‌گویند که زمان تقیه تمام شده است.

نکته بعدی این است که این جریان وحدت و تقریب بین مذاهب را کفر دانسته و وحدت را یک جریان زیرزمینی برای حذف ولایت اهل بیت قلمداد می‌کند.

البته آن‌ها یک سری از حرف‌ها را می‌زنند که قابل رد است، مثلا به احوال و فتاوای علمای ما در صفویه استناد می‌کنند، چون در زمان صفویه یک منازعه عظیمی بین شیعه و سنی البته در سطح سیاسی و نه در سطح علمی، وجود داشت. مثلا پادشاه صفوی با پادشاه عثمانی درگیری‌های جدی‌ داشته‌اند و گاهی متاسفانه در نامه‌نگاری‌هایشان توهین‌هایی به هم کرده‌اند و جالب است که در منابع تاریخی از شاه اسماعیل صفوی و شاه عباس داریم که می‌گوید: این ملایان نمی‌گذارند من هر کاری که دلم بخواهد انجام دهم. یا وقتی یک عالم سنی را در دوران صفویه در خراسان آن زمان می‌کشند، یکی از تندروترین علمای شیعه از حیث برائت، به نام محقق ثانی تا هنگامی که زنده بود غصه می‌خورد که چرا یک عالم سنی را به جای آن که با او بحث کنید و مودبانه گفتگو کنید و حق را مشخص کنید، کشتید. این کشتن باعث نفرت دو طرف و انتقام‌جویی می‌شود. تعبیر مرحوم خوانساری در خصوص این داستان این است که تا مرحوم محقق ثانی زنده بود از این غصه‌ی شدیدی که داشت، دیگر لبخند بر لبش نیامد. ما متاسفانه در سطح سیاسی نمونه‌هایی داشته‌ایم و این‌ جریان هم سعی می‌کند که به همین‌ها استناد کنند.

*آنها یک تعریف خودساخته از شعائر حسینی دارند و بر اعمالی مانند قمه زنی تاکید دارند، چه هدفی می توان برای این مسئله ذکر کرد؟

مسئله‌ بعدی هم موضوع شعائر است که یک تعریف خود ساخته از شعائر ارائه می‌دهند و هر چیزی که هر کسی در گوشه‌ای از عالم توهم کند که این کار جز شعائر حسینی است، صرف توهمش، آن را از شعائر می‌دانند. کما اینکه من به پسر مرجع این جریان گفتم که اگر بخواهید هر اتفاقی که در عاشورا افتاده است را انجام بدهید باید زن‌هایتان را هم یک جایی جمع کنید و با تازیانه بزنید، گفت: این هم فکر خوبی است و این هم می‌تواند اضافه شود! کما اینکه بعدها از رسانه‌هایشان منتشر شد که مثلا در هند به یاد آن روز دردناک عاشورا، یک عده‌ای می‌خوابند و اسب از روی بدن‌هایشان رد می‌شود، می‌گفتند ما بی‌غیرتیم که این شعیره در هند اتفاق می‌افتد و ما آن را انجام نمی‌دهیم. یعنی آنها نابخردانه‌ی شعائر را توسعه می‌دهند. لذا طرفداران این جریان در این توهم هستند که این موضوعات دارد از جامعه حذف می‌شود و ما وظیفه تبلیغ داریم. لذا تظاهر به آن شعائرخودساخته و تظاهر به بیان بعضی از اختلافات با تندترین تعابیر، یا خط‌کشی شدید بین شیعه و غیرشیعه می‌کنند و به دنبال این هستند که بگویند ماجرای وحدت، ماجرای حذف ولایت است. در واقع طرفداران این جریان روی این مبانی-که سعی کردم خیلی خلاصه عرض کنم- احساس وظیفه می‌کنند و سعی دارند این‌ها را علنی کنند.

آن چیزی که من می‌خوام به آن تاکید شود این‌ است که مکتوبات این جریان با عملکردشان متفاوت است. یعنی شما اگر در آثار مکتوب این جریان را مطالعه کنید اصلا مخالفتی با سیاست نداشته و هیچ ادعای جدایی دین از سیاست ندارند. حتی نظریه ولایت فقیه را یک مقدار با مختصات متفاوت‌تر قبول دارند که اگر مرجع اعلمی پیدا نشد قائل به ولایت فقیه شورایی هستند. اما بعد شما می‌بینید که این جریان در عمل مثلا با انجمن حجتیه برای جدایی دین از سیاست هم‌افزایی دارند.

این مسئله محصول این نگاه است که آنها سعی می‌کنند از میان جریانات مختلف یارگیری کنند. یعنی وقتی می‌خواهند اثر مکتوب بنویسند نمی‌توانند از جریان جدایی دین از سیاست دفاع کنند و در آثار مکتوب خود به یک قرائتی از نظریه ولایت فقیه قائل‌اند اما در عمل وقتی می‌خواهند جریانی و یا عده‌ای را با خودشان همراه کنند، به برخی از مبانی آنها تن می‌دهند.

مثلا نگاه می‌کنند که جریان انجمن حجتیه بخاطر زاویه‌ای که با نظام دارد می‌تواند آنها را تقویت کند. لذا وقتی این جریان می‌خواهد در سطح کلان یارگیری کند به دنبال تقویت خود می‌باشد. لذا سعی می‌کنند به انجمن حجتیه بخاطر زاویه‌ای که با نظام دارد نزدیک شوند. در رابطه با جریان مکتب تفکیک هم همینطور عمل می‌کنند.

در جریان مکتب تفکیک که ضد فلسفی است، هم طیف‌های انقلابی وجود دارد و هم طیف‌های مخالف انقلاب. گاهی پیش می‌آید که فردی فیلسوف است ولی مخالف نظام است، می‌بینید این‌ها با او نیز هم‌گام‌اند. آنها با جریان‌های ضد فلسفه هم‌گامند ولی با فیلسوفان ضد نظام هم‌گامند، یعنی در واقع این‌ها یک ائتلاف سیاسی ایجاد می‌کنند.

من در گفتگو با بعضی از افراد این جریان می‌گفتم که شما بالاخره چه تفکری را قبول دارید، نمی‌شود که هم با فیلسوف دست دوستی بدهید و هم با مکتب تفکیکی!

نکته بعدی این است که این‌ها تلاش می‌کنند مراجع دیگری را که وارد مسائل سیاسی نمی‌شوند، به خود منتسب کنند، که این مسئله خیلی برای ما خطرناکی است.

به صرف این‌که مثلا یک مرجعی سن بالایی دارد و به تدریس می‌پردازد و رسماً وارد مسائل و اظهارنظرهای سیاسی نمی‌شود، این جریان سعی می‌کند او را مصادره کند. مثلا آنها سعی کردند حضرت آیت الله وحید را به خودشان منتسب نشان دهند، چندتا از فتواهای ایشان در موضوعات مختلف که منتشر شد، زاویه آنها با آقای وحید هم مشخص شد. در واقع آیت الله وحید نه قبلاً با این جریان مناسبتی داشت و نه الان، اصلا ارتباطی نبود. اینها سعی می‌کنند بگویند مثلا حضرت آیت الله صافی نیز مانند ما می‌اندیشد تا بگویند مرجع تقلید این جریان تنها نیست. درحالی که وقتی شما به محضر حضرت آیت الله وحید می‌روید می‌بینید که این جریان را قبول ندارد. لذا اینها سعی می‌کنند از مراجع مختلف کسب اعتبار کنند.

وقتی شما تاریخ را نگاه می‌کنید، بزرگان شیعه با جریان‌هایی مثل این، تندتر از مخالفین و ملحدین برخورد کرده‌اند. من در حدود کمتر از ۲۰۰ سال پیش یک جریان مشابهی در تاریخ پیدا کردم که یک نزاع شدیدی بین میرزا محمد اخباری و مرحوم کاشف الغطا در می‌گیرد.

وقتی میرزا محمد اخباری مقابل مراجع رسمی شیعه قرار گرفت، به مراجع توهین کرد و تعابیر زشتی را نسبت به آنها بکار ‌برد –مشابه همین چیزی که جریان تشیع انگلیسی امروز در رسانه‌هایش انجام می‌دهد- بزرگان شیعه مثل مرحوم کاظمی -که مورد تجلیل شیخ انصاری بود- حکم قتلش را صادر کردند، همچنین پسر کاشف الغطا و فقیه بزرگ اخلاقی سده‌های اخیر مرحوم آیت الله سید عبدالله شبّر –که به تقوا مشهور است- حکم قتل او را صادر کردند.

یعنی خطر این قبح‌شکنی و توهین و هتاکی به مراجع را آنقدر بزرگ می‌بینند که اینگونه حکم می‌دهند. شما نگاه کنید که وقتی ماجرای مرحوم میرزای شیرازی پیش آمد، انگلیسی‌ها هم جرات نکردند که به میرزای شیرازی اینگونه توهین کنند. هیچ جریانی در دنیا چنین جسارتی ندارد که به مراجع و بزرگان شیعه اهانت کند. لذا این جریان سعی می‌کند که قبح‌شکنی کند.

امروز این جریان قبح شکنی را تا سطح مرجعیت پیش برده است. من به پسر این آقا گفتم، که نسبت شما با یاسرالحبیب چیست؟ گفت او از خودمان است. گفت ما صدتا بدتر از یاسرالحبیب داریم که فعلا قلاده این‌ها را نگه داشته‌ایم. سوال اینجاست شما که صدتا مثل یاسرالحبیب دارید، حوزه‌ها آن‌ها را تربیت کرده اند؟ این‌ها دارند مطابق کلاس اساتیدشان عمل می‌کنند؟

نکته بعدی این است که آنها دنبال این هستند آثار مرجع خود را بعنوان برترین آثار فقهی، اصولی و ادبیاتی جهان شیعه معرفی کنند در حالی که این آثار در هیچ مراکز علمی مورد مداقه قرار نگرفته است. در کدام مرکز علمی و در کدام مکان آکادمیک آثار آنها بررسی شده است؟ مسئول دفتر ایشان می‌گوید کتابی که ایشان در ادبیات نوشته است -که حالا یک کتاب ساده‌ای در شرح سیوطی است- در تاریخ اسلام، در ادبیات قدیماً و حدیثاً برترین کتاب است. بدن اساتید ادبیات حوزه و دانشگاه می‌لرزد که یعنی این کتاب از کتاب کامل مبرد و کتاب سیبویه هم برتر است؟ آیا از شرح‌های معمولی که الان چاپ می‌شود برتر است؟ یعنی اصلا این کتاب درجه سه هم محسوب می‌شود که شما می‌گویید این کتاب برترین کتاب جهان اسلام از بدو اسلام تا کنون است؟ کجا این کتاب را بررسی کرده‌اید و کدام مرکز علمی و کدام دانشکده و کدام حوزه علمیه این را تایید کرده است؟

این‌ جریان سرمایه گذاری اصلی خود را روی عوام قرار داده‌ است. وگرنه شما اگر در کلاس درس این آقا شرکت کنید، می‌بینید که عمده دانش پژوهانی که آنجا حاضر هستند، اکثر قریب به اتفاق آنها اصلا ایرانی نیستند. برخی از اینها از کشورهایی هستند که یا از جریانات سیاسی و از تفکرات این‌ها خبر ندارند، و یا ضعف شدید مالی باعث شده است که برای کسب درآمد، به این جریان بپیوندند. لذا یا از عوام و یا از آدم هایی هستند که مجبورند بخاطر مسائل دیگری مثل مشکلات مالی خدمت ایشان برسند و ایشان هم چهارتا کلام بگوید و جلسه هم قرار نباشد که به جلسه درس خارج رسمی تبدیل شود که حتما نقد و رد شود. در واقع این‌ها یا از طلاب غیر ایرانی استفاده می‌کنند و یا از کسانی که ممکن است مشکلات مالی باعث شود که به این‌ها نزدیک شوند و یا از عوام.

*بطور کلی نحوه‌ مواجهه با این جریان چگونه باید باشد؟

اینکه که من عرض می‌کنم نسخه برای نظام نیست، چون در این زمینه صاحب نظر نیستم. آن‌چیزی که رسانه‌ها و عموم ما باید توجه کنیم این است که این جریان به دو دسته تقسیم می‌شود، یک جریان فرماندهی است و یک جریان مخاطبین آن. کما این‌که در بحث داعش هم من همین عقیده را دارم و اگر روزی خدایی نکرده ما به مسائل استراتژیک مثل وحدت توجهی نکنیم، می‌بینیم که رگ غیرت یک جوان سنی‌ در کشور را بی‌جهت تحریک کرده‌ایم و او برای دفاع از اسلام بی‌جهت مقابل ما قرار می‌گیرد.

جریان فرماندهی باید مودبانه نقد شود، چون عده‌ معدودی طرفدار، این‌ها را قلباً دوست دارند و ما برای آن جریان محدود را از دست ندهیم، نباید به این جریان توهین کنیم، یعنی همان‌طور که قائلیم آن‌ها باید ادب را رعایت کنند، ما به طریق اولی و صدبرابر باید ادب را در نقد حفظ کنیم، مستدل حرف بزنیم، با تسامح حرف بزنیم، آن‌جایی که ما می‌خواهیم کار رسانه‌ای انجام دهیم، باید توجهات لازم را داشته باشیم. رسانه‌ها باید با ادب سخافت پدران این مجموعه را که فتنه‌گری می‌کنند، نشان دهند.

اما نسبت به پایین دستی‌ها باید خیلی توجه کنیم که آن‌ها را حذف نکنیم، چون آن‌ها ممکن است افرادی عادی‌ باشند که عشق به سیدالشهدا باعث شده است که دچار مثلا ابراز عاطفه یا علقه نسبت به این جریان بشوند. یکی از خطرات بزرگ همان‌طور که عرض کردم بی حال بودن مجالس ما است، یکی دیگر نقدهای سطحی ما نسبت به تحریفات است. این موضوع کاملا تخصصی است اگر کسی می‌خواهد راجع به تحریفات عاشورا کار کند باید فقط تحریفات قطعی را بگوید، نکند چیزی بگویند که مراجع هم قبول ندارند و جمهوری اسلامی متهم شود که به دنبال هدم شعائر حسینی است.

من معتقد به مناظره با سطح اول این جریان نیستم، چون با آن‌ها گفت‌وگو کردم، اهل لجبازی هستند و قرار نیست حق بپذیرند و توهین می‌کنند. اما بدنه پایین این جریان را باید با اطلاع‌رسانی و عدم تحریک نقاط حساس آنها که لزوما انحراف هم نیست، اقناع کرد. گاهی ما می‌خواهیم با تحریفات مبارزه کنیم، اساس را حذف می‌کنیم.

بدنه این جریان را باید برادران خود بدانیم که الان دچار یک شوائبی شده‌اند، بسیاری از این‌ها هم هیئتی هستند، فقط با اطلاع‌رسانی، ادب، ابراز مهربانی، خط‌کشی محکم نکردن، این‌ها را از جامعه جدا نکردن، برچسب نزدن و… باید با آنها مواجه شد.



منبع:مهر

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین