۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۸ : ۱۴
حضرت امام محمّد باقر(ع) هرگاه تب، طاقتش را میربود، آب خنکی طلب میکرد و وقتی که آب به دستش می رسید و جرعه ای از آن را می نوشید، لحظه ای از نوشیدن باز می ماند و سپس با صدای بلند به حدّی که بیرون خانه نیز شنیده می شد از ته دل، مادرش حضرت زهرا(ع) را صدا میکرد و میفرمود: «فاطمه! ای دختر رسول خدا!» و بدین گونه خود را از سوز تب نجات می داد و بر خویش مرهمی می نهاد و جان و روح خود را با یاد محبوب و توسّل به آن حضرت، آرام و عطرآگین می نمود.
امام جواد (ع) هر روز، هنگام زوال به «مسجد رسول خدا (ص)» رفته و پس از سلام و صلوات بر رسول خدا (ص) به سراغ خانه ی مادرش حضرت زهرا (ع) که در همان نزدیکی قبر پیامبر (ص) است، می رفت و کفش ها را درآورده و با نهایت ادب و خضوع داخل خانه شده و در آنجانماز و دعا می خواند و دقایقی طولانی به عبادت مشغول می شد و هرگز دیده نشد به زیارت رسول (ص) برود و سراغ مادرش را نگیرد.
و نیز از زیارت جامعه می توان به علاقه و احترام فراوان آن حضرت به مادرش، حضرت فاطمه زهرا (ع) پی برد.
قبل از تولّد امام علی (علیه السّلام) در «مکّه» زلزلهی شدیدی رخ داد؛ به طوری که سنگهای بزرگ از «کوه بلقیس» جدا شده و به پایین پرتاب می شد. حضرت ابوطالب(ع) بر بلندی آمد و گفت: «الهی و سیّدی اسئلک بالمحمدیّه المحمودة و بالعلویّة العالیّة و بالفاطمیّة البیضاء الا تفضلّت علی اهل التهامة بالرّحمة و الرأفة»؛ پس همان زمان زمین آرام گرفت و مردم آن کلمات را حفظ کرده و در شداید و بلاها می خواندند؛ ولی جهت آن را نمی دانستند.
یکی از فضلای حوزه که مشکل بزرگی برایش پیش آمده بود، برای زیارت و توسّل به حضرت امام رضا (علیه السّلام) عازم حرم می شود. از قضا به علّامه طباطبایی بر می خورد که ایشان هم عازم حرم است. به طرفش رفته و با چشمی پر اشک و دلی پرسوز از ایشان می خواهد تا دعایی به او بیاموزد که حاجتش روا شود.
علّامه نگاهی مهربان به چهره و حالت او می کند. آنگاه میگوید: «فرزندم! وقتی وارد حرم مطهّر می شوی، یکی از مؤثّرترین و بهترین دعاها این است که حضرت را به مادرش زهرا (س) قسم بدهی که حاجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا (ع) علاقه فراوان و ارادت خاصّی دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش، سخت مؤثّر خواهد افتاد».
مولایمان حضرت بقیّة الله(عج) در پاسخ سعد بن عبدالله در ضمن حدیثی طولانی می فرماید:
«حضرت زکریّا از پروردگارش درخواست نمود که نام «پنج تن» را به او بیاموزد. جبرئیل (علیه السّلام) بر او نازل شده، آنها را به او آموخت. هرگاه که زکریّا نام محمّد، علی، فاطمه و حسن (ع) را میبرد، اندوهش برطرف می شد؛ ولی همین که نام حسین (ع) را می برد، بغض گلویش را می فشرد و نفسش به شماره می افتاد و گریه اش می گرفت.
روزی گفت: «خداوندا! چه سرّی دارد که هرگاه نام چهار نفر از اینان را می برم غم و اندوهم برطرف شده و خاطرم تسکین می یابد؛ ولی به هنگام نام بردن از حسین(ع) اشکم جاری و آه و ناله ام بلند می شود؟» خداوند متعال داستان امام حسین(ع) را به او خبرداده و فرمود:«کهیعص».
«کاف» اسم کربلاء «هاء» هلاکت و نابودی خاندان پیامبر، «یاء» یزید که به حسین ظلم و ستم نمود، «عین» اشاره به عطش و تشنگی حسین و «صاد» صبر او است.
زکریّا (ع) که این مطالب را شنید، سه روز از مسجد خود بیرون نرفت و دستور داد کسی بر او وارد نشود و شروع به گریه و زاری نمود و ذکر مصیبت او این عبارات بود: «خداوندا! آیا بهترین آفریدگانت به فرزندش مصیبت زده می شود؟ آیا چنین مصیبتی بر آستانه ی آنان فرود می آید؟ خداوندا! آیا علی و فاطمه این چنین عزادار می شوند؟»
بعد گفت: «خداوندا! فرزندی به من بده که در دوران پیری دیدگانم به او روشن شده، وارث و جانشین من باشد! او را برای من به مانند حسین(ع) نسبت به حضرت محمّد(ص) قرار ده! بعد از آنکه او را به من دادی، مرا گرفتار محبّت گردان و بعد همان گونه که حبیبت، محمّد(ص) به مصیبت او دچار می شود، مرا نیز دچار مصیبت او بگردان!» خداوند، یحیی (ع) را به زکریّا داد و او را به مصیبت فقدان او دچار کرد. دوران حمل یحیی، همچون دوران حمل حسین، شش ماه بود.
پی نوشت:
کتاب بدانید من فاطمه هستم
منبع:باشگاه خبرنگاران