۱۰ آبان ۱۴۰۳ ۲۸ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۰
فرشتگان نه قدرتى بالاتر از انسان دارند و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت بیش از او؛ «اگر فرشتهاى نازل شود و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ).
عقیق:آیتالله ناصر مکارم شیرازی در بخش نکتههای تفسیر نمونه ذیل آیات 8 تا 11 سوره مبارکه «انعام» به بهانهجویی منکران حق و دلایل آوردن پیامبری از جنس خود انسان اشاره کرده که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا یُنظَرُونَ * وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ * وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ * قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ، این بهانه جویان گفتند: «چرا فرشتهاى بر او نازل نشده (تا او را همراهى کند؟!)» در حالى که اگر فرشتهاى بفرستیم، کار تمام مىشود و دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد. (و همگى هلاک مى شوند) اگر او را فرشتهاى قرار مىدادیم، به یقین وى را به صورت انسانى در مىآوردیم، باز (به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه مىساختیم؛ همان طور که آنها بر دیگران مشتبه مىسازند. (با این حال، نگران نباش.) جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز استهزا کردند، امّا سرانجام، آنچه را مسخره مىکردند، دامانشان را گرفت (و عذاب الهى بر آنها فرود آمد).
بگو: «روى زمین سیر کنید سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهى چگونه بود؟!» (انعام/ 8 تا 11)
یکى از عوامل کفر و انکار، بهانهجویى است، گرچه بهانهجویى معلول عوامل دیگر از جمله تکبر و خودخواهى است ولى تدریجاً به عنوان یک روحیه منفى در مىآید و خود یک عامل براى عدم تسلیم در برابر حق مىشود.
از جمله بهانهجویىهایى که مشرکان در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در آیه مورد بحث نیز آمده است این است که: آنها مىگفتند: چرا پیامبر(ص) به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟
«چرا موجودى از غیر جنس بشر، و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمىکند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ).
مگر مىتواند انسانى که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟ در حالى که با وجود دلایل روشن و آیات بینات بر نبوت او، جایى براى این بهانهجوییها نیست.
به علاوه، فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت بیش از او، بلکه به مراتب انسان از او آمادهتر است.
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مىگوید: نخست این که: «اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ).
اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، منکران گرفتار مرگ و هلاکت مىشوند؟
دلیل آن همان چیزى است که در چند آیه قبل به آن اشاره شد، که: اگر نبوت جنبه شهود و حسّى پیدا کند، یعنى با آمدن فرشته، غیب تبدیل به شهود شده و همه چیز را با چشم ببینند، آخرین مرحله اتمام حجت انجام شده است؛ چرا که دلیلى بالاتر از این تصور نمىشود.
با این حال، اگر کسى مخالفت کند کیفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان و براى این که: فرصتى براى تجدید نظر داشته باشند، این کار را نمىکند. مگر در موارد خاصى که مىداند طرف، آمادگى کامل و استعداد پذیرش دارد. یا در مواردى که طرف مستحق نابودى است، یعنى اعمالى انجام داده است که استحقاق مجازات الهى را دارد. در این موقع، به تقاضاى او ترتیب اثر داده مىشود و به هنگامى که قبول نکرد، فرمان نابودى او صادر مىشود.
در آیه بعد به پاسخ دوم مى پردازد و آن این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مقتضاى مقام رهبرى و عهدهدار بودن امر تربیت مردم، و سرمشق عملى به آنها دادن، لازم است از جنس خود مردم و همرنگ و هم صفات آنها باشد و تمام غرائز و صفات انسان در او وجود داشته باشد، زیرا فرشته علاوه بر این که: براى بشر قابل رؤیت نیست. نمىتواند سرمشق عملى براى او گردد، چون نه از نیازها و دردهاى او آگاه است و نه به وضع غرایز و خواستههاى او آشنا است و به همین دلیل، رهبرى او نسبت به موجودى که از هر جهت با وى فرق دارد، کاملاً نارسا خواهد بود.
لذا قرآن در جواب دوم، مىفرماید: «اگر ما او را فرشته قرار مىدادیم و به پیشنهاد آنها عمل مىکردیم، باز، لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً).
از آنچه گفتیم روشن مىشود: منظور از جمله «لَجَعَلْناهُ رَجُلاً» این نیست که فقط شکل انسان به او مىدهیم که بعضى از مفسران پنداشتهاند، بلکه منظور این است که: او را از نظر ظاهر و باطن متصف به صفات انسانى مىسازیم.
سپس نتیجه مىگیرد که با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مىکردند که: «چرا به انسانى مأموریت رهبرى دادهاى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیدهاى»؟! (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).
«لَبْس» (بر وزن درس) به معنى پرده پوشى و اشتباه کارى است، و «لُبْس» (بر وزن قفل) به معنى پوشیدن لباس است (ماضى اول لَبَسَ بر وزن ضَرَبَ و ماضى دوم لَبِسَ بر وزن حَسِبَ مى باشد) و روشن است که: در آیه، معنى اول اراده شده است، یعنى: اگر فرشتهاى مىفرستادیم باید به صورت و سیرت انسانى باشد، و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبتهاى سابق را بر ما تکرار مىکردند ـ همان طور که خود آنها افراد نادان و بىخبر را به اشتباه و خطا مى افکنند، و چهره حقیقت را بر آنها مىپوشانند، بنابراین نسبت «لَبْس» و پردهپوشى به خدا از زاویه دید آنها است.
و در آخرین آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مىدهد و مىفرماید: از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش! زیرا «جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سرانجام آنچه را، مسخره مىکردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُل مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در حقیقت این آیه هم مایه تسلّى خاطرى است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که در راه خود کمترین تزلزلى در ارادهاش واقع نشود، و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.
منبع:فارس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا یُنظَرُونَ * وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ * وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ * قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ، این بهانه جویان گفتند: «چرا فرشتهاى بر او نازل نشده (تا او را همراهى کند؟!)» در حالى که اگر فرشتهاى بفرستیم، کار تمام مىشود و دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد. (و همگى هلاک مى شوند) اگر او را فرشتهاى قرار مىدادیم، به یقین وى را به صورت انسانى در مىآوردیم، باز (به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه مىساختیم؛ همان طور که آنها بر دیگران مشتبه مىسازند. (با این حال، نگران نباش.) جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز استهزا کردند، امّا سرانجام، آنچه را مسخره مىکردند، دامانشان را گرفت (و عذاب الهى بر آنها فرود آمد).
بگو: «روى زمین سیر کنید سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهى چگونه بود؟!» (انعام/ 8 تا 11)
یکى از عوامل کفر و انکار، بهانهجویى است، گرچه بهانهجویى معلول عوامل دیگر از جمله تکبر و خودخواهى است ولى تدریجاً به عنوان یک روحیه منفى در مىآید و خود یک عامل براى عدم تسلیم در برابر حق مىشود.
از جمله بهانهجویىهایى که مشرکان در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در آیه مورد بحث نیز آمده است این است که: آنها مىگفتند: چرا پیامبر(ص) به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟
«چرا موجودى از غیر جنس بشر، و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمىکند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ).
مگر مىتواند انسانى که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟ در حالى که با وجود دلایل روشن و آیات بینات بر نبوت او، جایى براى این بهانهجوییها نیست.
به علاوه، فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت بیش از او، بلکه به مراتب انسان از او آمادهتر است.
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مىگوید: نخست این که: «اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ).
اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، منکران گرفتار مرگ و هلاکت مىشوند؟
دلیل آن همان چیزى است که در چند آیه قبل به آن اشاره شد، که: اگر نبوت جنبه شهود و حسّى پیدا کند، یعنى با آمدن فرشته، غیب تبدیل به شهود شده و همه چیز را با چشم ببینند، آخرین مرحله اتمام حجت انجام شده است؛ چرا که دلیلى بالاتر از این تصور نمىشود.
با این حال، اگر کسى مخالفت کند کیفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان و براى این که: فرصتى براى تجدید نظر داشته باشند، این کار را نمىکند. مگر در موارد خاصى که مىداند طرف، آمادگى کامل و استعداد پذیرش دارد. یا در مواردى که طرف مستحق نابودى است، یعنى اعمالى انجام داده است که استحقاق مجازات الهى را دارد. در این موقع، به تقاضاى او ترتیب اثر داده مىشود و به هنگامى که قبول نکرد، فرمان نابودى او صادر مىشود.
در آیه بعد به پاسخ دوم مى پردازد و آن این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مقتضاى مقام رهبرى و عهدهدار بودن امر تربیت مردم، و سرمشق عملى به آنها دادن، لازم است از جنس خود مردم و همرنگ و هم صفات آنها باشد و تمام غرائز و صفات انسان در او وجود داشته باشد، زیرا فرشته علاوه بر این که: براى بشر قابل رؤیت نیست. نمىتواند سرمشق عملى براى او گردد، چون نه از نیازها و دردهاى او آگاه است و نه به وضع غرایز و خواستههاى او آشنا است و به همین دلیل، رهبرى او نسبت به موجودى که از هر جهت با وى فرق دارد، کاملاً نارسا خواهد بود.
لذا قرآن در جواب دوم، مىفرماید: «اگر ما او را فرشته قرار مىدادیم و به پیشنهاد آنها عمل مىکردیم، باز، لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً).
از آنچه گفتیم روشن مىشود: منظور از جمله «لَجَعَلْناهُ رَجُلاً» این نیست که فقط شکل انسان به او مىدهیم که بعضى از مفسران پنداشتهاند، بلکه منظور این است که: او را از نظر ظاهر و باطن متصف به صفات انسانى مىسازیم.
سپس نتیجه مىگیرد که با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مىکردند که: «چرا به انسانى مأموریت رهبرى دادهاى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیدهاى»؟! (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).
«لَبْس» (بر وزن درس) به معنى پرده پوشى و اشتباه کارى است، و «لُبْس» (بر وزن قفل) به معنى پوشیدن لباس است (ماضى اول لَبَسَ بر وزن ضَرَبَ و ماضى دوم لَبِسَ بر وزن حَسِبَ مى باشد) و روشن است که: در آیه، معنى اول اراده شده است، یعنى: اگر فرشتهاى مىفرستادیم باید به صورت و سیرت انسانى باشد، و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبتهاى سابق را بر ما تکرار مىکردند ـ همان طور که خود آنها افراد نادان و بىخبر را به اشتباه و خطا مى افکنند، و چهره حقیقت را بر آنها مىپوشانند، بنابراین نسبت «لَبْس» و پردهپوشى به خدا از زاویه دید آنها است.
و در آخرین آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مىدهد و مىفرماید: از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش! زیرا «جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سرانجام آنچه را، مسخره مىکردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُل مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در حقیقت این آیه هم مایه تسلّى خاطرى است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که در راه خود کمترین تزلزلى در ارادهاش واقع نشود، و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.
منبع:فارس