۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۰۴
***
تماشای تصاویر «شهید حججی» و شهید «جواد محمدی» روبروی خیمه حسینی گلستان شهدا دل را آتش می زد. جای خالی شهدایی که به حضرت علمدار اقتدا کردند تا «حلت بفنائک» بشوند در عشق حسین(ع) ... کمی آن سوتر از خیمه، همان حصار سفید رنگ دور لاله های قرمز را می بینی که روزی شهید حججی کنارش نشسته بود و عکس یادگاری گرفته بود؛ یا قطعه شهدای گمنام که «محسن» با حسرت نگاه شان می کرد و شاید آرزو داشت سرنوشتی شبیه به بچه های حضرت زهرا داشته باشد که شنیده بود « حضرت زهرا مادر گمنام هاست» . محرم پارسال که به اصفهان آمد و کنار مزار شهید «احمد کاظمی» شاید بازهم از خدا طلب شهادت کرد، فکرش را می کرد محرم سال بعد ، کنار «احمد کاظمی» و «خرازی» و «ردانی» و «همت» و «جواد محمدی» و «بیضایی» و «حسین قمی» و ... «حجت خدا» شده باشد روی زمین و سرش روی دامان امام شهیدان باشد و ما را بکشد از شدت «شرم» و «حسرت» با اینچنین مرگ خدایی؟... پیرغلام ها در این سه روز که در اصفهان بودند، زیاد از «محسن» یاد کردند.
***
صبح چهارشنبه نوبت به افتتاحیه رسید. همه آمده بودند؛ از مقامات استانی تا پیرغلامان داخلی و خارجی . حرف از حضور «میثم مطیعی» و «حاج منصور ارضی» بود ولی حاج میثم در تهران بود و حاج منصور در نجف . «سیدرضا نریمانی» آمد با همان شال سبزرنگی که همیشه بردوش دارد و افتخار از سلاله سادات بودنش را فریاد می زند. عادت دارد از «شهدا» بخواند؛ فرقی ندارد چه مجلسی باشد؛ بیت رهبری یا جلسه هفتگی یا اجلاس پیرغلامان؛ سید یاد شهدا نکند انگار روضه اش روضه نمی شود. «حاج حسین سازور» هم بود و «حاج مهدی منصوری» که آن روز مدیریت برنامه های پیرغلامان را برعهده داشت. سیدرضا می گفت «همه برای نوکری امام حسین اینجا جمع شده ایم.» و راست می گفت. حتی خبرنگار و عکاس هم میان این همه «نوکر سیدالشهدا» دلش می خواهد فقط از «عشق» بنویسد و از این همه «عشق» عکس بگیرد . سالن آن قدر شلوغ بود که جای سوزن انداختن هم نداشت. استقبال فوق العاده ای صورت گرفت. هرچه باشد «اصفهان» شهر شهیدان است . شهری که بیشترین شهید را با افتخار تقدیم اسلام و انقلاب کرده است. شهری که بوی «حسین»(ع) می دهد و مردمش به استقبال پیرغلامان حسینی آمده بودند. اصفهان البته امام جمعه ای صریح دارد که ابایی ندارد از این که در همان آیین افتتاحیه و همان اول سخنرانی خود با صراحت بگوید لفظ «پیرغلام» را قبول ندارد و تاکید کند امام حسین «غلام» و «نوکر» نمی خواهد ، فقط می خواهد آدم باشیم!
***
طی سه روز حضور پیرغلامان در اصفهان، نصف جهان حال و هوای محرم به خود گرفت. حسینیه ها و مساجد شهر میزبان نوکران قدیمی سیدالشهدا شده بودند و چه کسی است که ادعا می کند جوان های امروزی با سبک روضه خوانی های قدیمی ارتباط نمی گیرند؟ چه کسی مدعی است اشک بر «سید اهل بکاء» حتما و قطعا «سبک» و «شور» و «حوسین حوسین» می خواهد با چاشنی عریان شدن و بالا و پایین پریدن ها؟! آن ها که چنین ادعایی دارند، باید به جلسه پیشواز محرم هیئت «فدائیان حسین» می آمدند و می دیدند وقتی «حاج ابراهیم سنایی» شروع به شعرخواندن کرد، چه ولوله ای در مجلس بپا شد. باید می شنیدند وقتی پیرغلام اباعبدا... تنها یک جمله گفت، چه آتشی به دل اهل مجلس زد که اکثریت جوان بودند: « من فقط غلام حسین هستم و به شهر شما آمده ام و اینچنین از یک غلام امام حسین استقبال می کنید. منِ غلام باید در بهترین هتل ها مستقربشوم و بهترین تجلیل ها و آن وقت خواهر و دختر حسین گوشه خرابه ...»
مداحان جوان هم در این سه روز گرد شمع وجود پیرغلامان حسینی جمع شدند تا راه و رسم «نوکری» یاد بگیرند.
***
خادمان سیدالشهدا (ع) در آخرین روز از اجلاس به مشهد اردهال و به آستان مقدس سلطان علیبن محمدباقر(ع) رفتند و دل هایشان را کربلایی کردند. پرچم گنبد حرم حضرت اباالفضل(ع) با دست پیرغلامان به این آستان مقدس تقدیم شد و حاج صادق آهنگران با نوای خوش خود، دل ها را هوایی کرد. چندساعت بعد، نوبت به اختتامیه رسید. همه آمده بودند؛ از فرمانده نیروی انتظامی و رییس رسانه ملی تا مقامات استانی . میدان امام خمینی اصفهان میزبان پیرغلامان حسینی شده بود تا شبی باشکوه در تاریخ چندصدساله خود تجربه کند. «سیدرضا نریمانی» و «حاج صادق آهنگران» با صدای گرم خود، شور و حالی محرمی به مجلس حسینی بخشیدند.
گوشه ای از میدان صدای «میثم مطیعی» به گوش می رسید. پسرجوانی کنج خروجی مغازه ای حجره مانند نشسته، سر به روی زانو گذاشته و خلوت عاشقانه ای به پاکرده بود: «من اون خستگی تو راهو میخوام...» ... هوای اربعین و کربلا به سرش زده بود. دلتنگ حرم بود لابد... ناخودآگاه به یاد ماجراهای عیدفطر امسال افتادم؛ از غوغای غوغاسالاران بی انصاف و ناجوانمردی که «مطیعی» را به جرم خواندن یک شعر انتقادی کوبیدند، سه ماه گذشت و آن ها که باید به میان معرکه می آمدند و حمایت می کردند، صدای شان درنیامد تا مناجاتخوانِ مرحومِ حاجآقامجتبی تهرانی مجبور شود یک تنه مقابل جریانی بایستد که می دانیم می خواهد در نهایت به خاکریز رهبری برسد. یادم افتاد با میثم مطیعیِ فرهنگسازِ مراسم بزرگ اربعین چقدر خاطره داریم... چقدر ستون ها را یک به یک شمردیم کنار قدم های جابر و چقدر پشت سر تابوت شهدای مدافع حرم، با اشک گل های پرپرمان را به رسم هدیه به عقیله بنی هاشم تقدیم کردیم و سینه سپر کردیم و فریاد زدیم این مردستان پر از ام وهب است... حاج میثم حتما روزی «پیرغلام» می شود و سرش را مثل امروز بالا می گیرد ...
صدای سردار اشتری ، رشته افکارم را پاره کرد؛ فرمانده اصفهانی نیروی انتظامی روایتی جالب توجه از پدرمرحومش تعریف کرد. پدری که خود از پیرغلامان سرشناس در اصفهان بود. سردار گفت: « هرچه دارم از پدر و دعای ایشان است و اینکه فرزند مرحوم مرتضی هستم سبب افتخار من است، هرگاه مشکلی برایم به وجود میآمد تماسی با پدر میگرفتم و ایشان میگفتند که امشب این مشکل را برطرف میکنم و از امام حسین(ع) میخواهم که رفع مشکل شوی و این به خدا سوگند این اتفاق نیز صورت میگرفت. هرکس به امام حسین(ع)اعتماد قلبی داشته باشد و راه ایشان را در پیش بگیرد بدون شک حاجت روا میشود و به خواسته خود میرسد».
و من به یاد سوالی می افتم که از یکی از پیرغلامان حسینی پرسیدم و جوابی که گرفتم: « شده در این 40 سال که افتخار نوکری برای امام حسین را دارید، خسته یا بی انگیزه بشوید؟» پیرغلام حضرت ارباب پاسخ داد: «هروقت خسته شدم گفتم یا حسین. از نوکری درِ خانه سیدالشهدا هیچ وقت خسته نشدم . یک موقعی فشار روزگار، توقعات مردم، بی مهری ها و جفاها، کم آوردن های جوانی و چیزهای دیگری من را خسته و بی انگیزه می کرد. درست همان موقع متوسل می شدم به حضرت اباعبدالله و از ایشان می خواستم در این راه دست مرا بگیرند و کمکم کنند و حضرت همیشه دستم را گرفتند. وقتی «حسین» داری، همه چیز داری و باید فرقی باشد بین منی که حسین دارم با آن که ندارد. خسته که شدی بگو یاحسین. آقا همیشه به موقع می رسد. اصلا او همیشه هست حتی وقتی تو حواست نیست. حالا که سن و سالی از من گذشته ، تازه می فهمم زن و فرزند و کار و زندگی و تمام دغدغه هایی که یک زمانی داشتم در برابر یک نگاه لطف آقا هیچ بود و هست. تمام زندگیت را فدای حسین کن و بدان که باز هم هیچ کار نکرده ای.».
و یقین دارم راست می گوید. همه «بودن»ها تا یک جایی است . یکی تا سرکوچه با تو می آید، یکی تا چندخیابان آن طرف، یکی تا شهر دیگر و یکی تا یک کشور دیگر ... همه «بودن» ها تا یک جایی هست و تمام می شود الا بودن با «حسین» که همیشگی است. که ارزش دارد تا «همیشه» باشد . تا «کجا» مهم نیست؛ تنها «بودن» با «حسین» است که مهم است و خدا کند به قول «سیدرضا» این محرم رزق معرفت مان بیشتر شود که اگر بشود، آن وقت تازه می فهمیم چه سرمایه ای داریم ... که گذر تک تک این ثانیه های عمرمان، به قدیمی شدن نوکری ات می ارزد ...