۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۹ : ۰۳
عقیق- کلامش
آن قدر دلنشین است که بیشتر از قبل دلباخته او و ارادتش به اهلبیت(ع) میشوید.
استاد از ده سال قبل که قطعه ماندگار «آمدم
ای شاه پناهم بده» را خوانده، خیلی شکستهتر شده و چندان حال مساعدی ندارد اما هنوزم هم حنجرهای طلایی دارد. شاید روزی که
«آریا عظیمینژاد» از استاد کریمخانی دعوت کرد تا قطعهای برای امام رضا(ع) بخواند، هیچ کدامشان فکرش را
هم نمیکردند این مناجات آنقدر فراگیر شود که دل هر زائری را به لرزاند و اشک را
میهمان چشمهای عاشقان کند. نقطه اوج این آواز، که حیرت بسیاری از اهالی حرفهای
موسیقی را برانگیخته این است که یک حنجره تا چند گام بالاتر را میتواند ادا کند.
استاد محمد علی کریمخانی که 67 سال قبل در شهر نرجه استان قزوین به دنیا آمده روزی
بزرگترین آرزویش، این بود نوایش مثل اذان
مرحوم «موذنزاده» ماندگار شود و اکنون با عنایت امام رضا(ع) با خلق آمدم ای شاه
پناه بده به آرزویش رسیده است.
استاد گویا از کودکی به خواندن غلاقه داشتید و مداحی هم می کردید؟
درست است .از کودکی(حدود 5-6سالگی) قرآن می خواندم و مداحی کردم. در واقع، معلم قرآن دبستانم، مشوّق اصلیام برای خواندن بود. در هر هیئت و محفلی هم که میخواندم، همه تشویقم کرده و میگفتند: «صدای این جوان خوب است!» چند سال بعد، به تهران مهاجرت کردیم و من، به خواندن مدح و کرامت ائمهاطهار(علیهمالسّلام) اهتمام بیشتری پیدا کردم. تا این که به آرزوی همیشگیام رسیدم.
فکر می کردید روزی مدحی بخوانید که اینقدر معروف و ماندگار شود؟
14-15ساله بودم که برای اولین بار به حرم امام رضا(علیهالسّلام) مشرّف شدم. آنجا، به حضرت گفتم: «میشه عنایتی کنی تا مدحی بخوانم... یا اذانی بگَم در حرمت... که موندگار بشه؟!» که بعد از گذشت این همه سال، آنها محقّق شد و خدا، دعایم را مستجاب کرد. بعد از منتشر شدن این قطعه، وقتی در حرم امام رضا، مشغول خواندن بودم و هزاران نفر میشنیدند، آنجا بود که فهمیدم خدا مرا به به آرزویم رسانده . همان جا گفتم: «یا امام رضا... ممنونم!»
خاطره ای هم از خواندن این قطعه در میان دارید؟
راستش
را بخواهید! وقتی که در مراسمی این قطعه را میخوانم و چهرهی مردم را میبینیم که
حالشان خوب شده و از شنیدن این مدح، احساس رضایت میکنند، همه و همهاش در اثر
نمکی است که حضرت رضا بر این کار ریخته! مثلاً من عروسی میروم... داماد میگوید:
«آمدهام ای شاه» را بخوان! میگویم: «اینجا مجلس عروسی است، مردم با شنیدن این
قطعه، ممکن است گریه کنند!» میگوید: «دوست دارم در عروسیام مدح امام رضا خوانده
شود. گریه برای امام رضا، بهترین ثمره زندگیام است... شروع زندگیام با گریه
بر امام رضاست... خندهی با گناه بهتر است یا گریهی بر امام رضا(علیهالسّلام)!»
شما در این قطعه گام بالاتری می خوانید این باعث نشده که حنجره تان آسیب ببیند؟
حنجرهام نه تنها آسیب ندیده، بلکه میتوانم تا سه گام بالاتر را بخوانم. بدون آنکه برای حنجره و صدایم مشکلی ایجاد شود. بعضی وقتها برای خودم هم قابل هضم نیست که چطور حنجرهام میتواند تا این مقدار بالاتر را یاری کند و مشکلی برایش پیش نیاید و این، فقط و فقط لطف خدا و امام هشتم است! بگذارید یکچیز را همینجا بگویم: باعث افتخار من است که نامم، در کنار نام امام رضا(ع) آورده میشود؛ چه از این بالاتر! شما وقتی کالایی را به بازار عرضه میکنید، باید نشان دهید که چند مرده حلاجید! اگر نتوانید کار خوبی به بازار ارائه دهید، ستاره شدنتان چه اهمیتی دارد، من شوق شهرت ندارم! من را با کسی میشناسند که زمین و زمان به آن احتیاج دارند؛ «آقا علی بن موسی الرضا(علیهالسّلام)»
آلبوم عاشورایی ساقی سرمت شما هم به موفقیت خوبی رسید؟
محرم1391 پس از چندسال کار کردن، «آلبوم عاشورایی ساقی سرمت»، منتشر شد که آهنگسازی آن نیز با «آریا عظیمینژاد» بوده است. هميشه و از ابتدا اين روال من بوده كه در كارهايم، همه اصول و قوانين لازم را رعايت كنم. اين اِلِمانها، همگي بر ميگردند به موسيقي اصيل ايراني. من تمامي قطعات این آلبوم را با در نظر گرفتن موسيقي اصيل ايران خواندهام، چرا كه بر اين باورم موسيقي اصيل ايراني از تعزيه به ما رسيده است و در سنت ما ريشه دارد. موسيقي، وقتي ريشهدار و با اصالت باشد به طور حتم براي مردم هم دلنشين خواهد بود، زيرا اين نوع موسيقي، جدا از اين كه بسيار سنگين است، عامهپسند بوده و مورد استقبال مردم قرار ميگيرد. من، تكتك اين قطعات را در دستگاهها و گوشههاي مختلف ايراني اجرا كردهام تا حرفي براي گفتن داشته باشند. شايد مثلا فكر كنيد كه همه در دستگاه همايون يا مثلا چهارگاه اجرا شدهاند، ولي اينطور نيست و به نوعي من اين دستگاهها را با هم تركيب كردهام و گاهي چيزهايي را نيز افزودهام. اينكه اين آلبوم با تمامي قطعاتش متعلق به حضرت امام حسين(علیهالسّلام) است، دليلي براي موفقيت آن است. همهی ما وسيله هستيم، دقيقاً مثل دكترها كه وسيله هستند تا مريض بهبود يابد، اما در واقع شفادهنده، خداوند است. در واقع، اين عنايت ائمه و اهلبيت است كه موجب ميشود كاري مثل «ساقيسرمست» به موفقيتي اينچنيني نائل میآيد. سروصدایی که یک باره آغاز میشود، به بنبست میخورد و کار را یک بار مصرف میکند. مهم است که مردم به تدریج متوجه مفهوم کار شوند. مهم است که هر چقدر شما به آهنگ گوش دهید، تمایل بیشتری برای شنیدنش داشته باشید. کار حماسی است و همین آهنگ و شعرهای حماسی فرد را به سوی خود میکشاند. شما به آهنگ «مگر ای کربلا خاک بهشتی» گوش کنید. این ترانه انسان را به سوی خود میکشاند و میبرد.
به نظر شما چرا کارهای شما اینقدر ماندگار می شود؟
هر کاری که از عمق دل باشد و شما شیفته آن باشید، موفق خواهید شد. وقتی این قطعات را میخواندم، حس میکردم نزد امام حسین(ع) و امام رضا میخوانم بنابراین تلاش میکردم کارم، کم و کسری نداشته باشد. هر چه در وجودم بود، مصرف میکردم. میگویند از تو حرکت از خدا برکت؛ اگر حرکت کنی و به سمت و سوی امام حسین(ع) بروی، اگر نیمنگاهی هم به کارت شود، آن کار ماندگار میشود. یقین دارم «ساقی سرمست» از این درجه بالاتر هم میرود و حتی جوانان خارج از کشور را نیز شیفته خود کرده و میکند. هرکسی، قطعات منتشر شده من را گوش میکند، از این لحن و صدا متعجب میشود. در حالی که بارها و بارها گفتهام: این قدرتِ خواندن را خودشان محبت میکنند وگرنه دست من و ما نیست! اما هنوز هم خواهش میکنم از مسؤلان تا برای آلبومی که من و آریا عظیمینژاد، برای جمعآوری آن، سه سال زحمت کشیدیم، تلاش کنند و آ« را معرفی کنند. این آلبوم و قطعات ۀن، هنوز آنطور که باید و شاید، برای مردم معرفی نشده! خواهش میکنم تا برای کاری که وقت گذاشته شده، ارزش قائل شوند. این کار یک اثر فاخر آیینی است و باید حق آن ادا شود. نه به خاطر این که من خواننده آن هستم، به این خاطر که این آلبوم، مخصوص حضرت سیدالشهداء(ع) است و نباید از کنار آن راحت عبور کرد.
سبک خاصی هم در اجرای کارهایتان دارید؟
من، نه مداح هستم و نه خواننده! باید بگویم: این را هم من اختراع نکردم، من خودم را به کسی دیگر میسپارم. میخوانم، اما تکیهام جای دیگر است. اگر انسان خودپسند و از خودراضی نباشد همه چیزش درست میشود. اگر بخواهی بگویی من در این مجلس قیامت میکنم، هیچ کاری انجام نمیشود و فقط شرمندگی باقی میماند. من میگویم یا امام حسین(ع)! خودت میدانی که من چیزی نیستم، دست من را بگیر. البته ادعا نمیکنم... امام حسین(ع) را شناختهام! شاید اصلاً لیاقت خواندن هم نداشته باشم، اما هر موقع خواندهام، فقط برای خودشان بوده است. این کار را نکردم که فلان وزیر یا نماینده مجلس یا شخصیت بازاری که در مراسم است، لذت ببرد. اگر به من بگویند: این، یک تار موی امام حسین (علیهالسّلام) است، زندگیت را رها کن، قطعا آن مو را میگذارم میان کفنم هم میگویم: این مرا بس است. زندگی چه ارزشی دارد. کسی نمیتواند در خلقت با امام حسین(ع) برابری کند. وقتی ما کسی را ارباب قرار دادیم، باید ببینیم ارباب چکار کرده، ما همان کار را بکنیم.
یعنی از مرگ نمیترسید؟
اصلاً از مرگ، هراسی ندارم! شاید برایتان جالب باشد که این روزها، وقتی که بیماری بیشتر به من فشار میآورد، روی تخت مینشینم و خواب به چشمم نمیآید. خودم را میان قبر و چشمانتظار سیدالشهداء و امام رضا(علیهمالسّلام) حس میکنم. واقعاً این دنیا چه چیزی دارد که ما باید به آن دلخوش کنیم؟! این همه دویدن و حرصزدن برای مال دنیا، چه فایدهای دارد؟! بهقدر وسع باید کوشید و بهقدر گذران زندگی باید تلاش کرد! اما بیشتر از آن، به چه دردی میخورد؟! من، فقط چشمانتظار دیدار حضرت اباعبدالله و امام رضا(علیهمالسّلام)، هنگام مرگم هستم.
خیلیها دوست دارند در جوار امام رضا(ع) دفن شوند شما همچنین آرزویی دارید؟
حالا که سالها کوشیدهام و خدا، چنین لطفی به من کرده است، تنها آرزویم در این شبها و روزها، به دست آوردن سلامتی است! آرزوی دیگرم، خاک شدن در حرم امام رضاست! بارها به دوستانم در مجموعهی آستان قدس گفتهام اگر میشوند کاری کنند، اما هنوز هیچ خبری نشده که بتوانم صاحب قبری در حرم امام هشتم شوم. دوست داشتم خادم هم شوم که فعلاً با این وضعیت جسمانی، اصلاً بعید میدانم اگر هم جور بشود، بتوانم از عهده آن بر بیایم!
منبع: همشهری آیه