۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۰۴
احمد بابایی شاعر آیینی جوان و بنام نخستین کسی بود که برای شعر خوانی حاضر شد. وی شعر بلندی را خواند که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید:
چه قدر خوب میشود گاهی
رو به ما باز میکنی راهی
میوزد عطر داغ تربت تو
چه قدر آشناست غربت تو
سهمم از لاله داغ اگر بشود
شب من با غم تو سر بشود
از گل لاله سهم میخواهم
امشب از ناله سهم میخواهم
گله عاشقانه لازم نیست
در بقیعت بهانه لازم نیست
باز باران ترانه میخواند
روضه خوان بی بهانه میخواند
تا بقیع آشنا خطابم کرد
شرم شیخ الائمه آبم کرد
کز لبی خاک بوس آوردیم
نامه از شاه طوس آوردیم
ای نگار همه سلام علیک
پسر فاطمه(س) سلام علیک
دیگر شاعری که در این نشست به شعرخوانی پرداخت، شاعر جوانی از شهر قم بود. احمد علوی دومین شاعری بود که در این محفل شعر خواند:
هفته مجال هفت قدم مهربانی است
شنبه شروع همدلی و همزبانی است
یکشنبهها که می رسد از راه این جهان
در انتظار حادثه ای ناگهانی است
روزی دو بار در تب و تاب دوشنبهایم
دنیا هنوز مات دو جنگ جهانی است
خیر الامور اوسطها پس سه شنبهها
حال و هوای شعر فقط جمکرانی است
حتی چهارشنبه شبیه سهشنبه است
حتی چهار شنبه زمین آسمانی است
هر پنجشنبه منتظر روز جمعهایم
جمعه همیشه موسم خانه تکانی است
تا در کنار ندبه او گریه میکنیم
یاقوتهای اشک عقیق یمانی است
با عشق زندهایم چرا که بدون آن
چیزی که مفت هم نمیارزد جوانی است
سید جواد میرصفی دیگر شاعر جوان قمی نیز در این محفل، شعری را تقدیم به امام صادق(ع) کرد:
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست
پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم
کیمیا خاک کف پای غلامان شماست
کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم
نمی از چشمه توحید مفضّل کافی ست
تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم
غم حدیثی است که در چشم تو جریان دارد
باید از حادثه چشم تو گریان باشم
جای این بیت برایت حرمی میسازم
تا در آیینه ایوان تو حیران باشم
حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم
کاش می شد حرم شاه خراسان باشم
«صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود»
کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم
میلاد حسنی شاعر جوان آیینی نیز برای شعرخوانی حاضر شد. او نیز شعری را در رثای صادق آل ائمه(ع) خواند:
مرغ دل پر میکشد گاهی مسافر میشود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود
از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور میشود
روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود
بین مردم تربت این بقعه نادر میشود
غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف
در جوارش حوزهی علمیه دائر میشود
گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه
مدح مولایم علی ذکر منابر میشود
تازه از باب قبولی زیارت زائرت
تا که سیلی میخورد آسوده خاطر میشود
یک سلام از دور، سهم ما کبوترزادهها
چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر میشود
قاسم صرافان یکی از شاعران بنام ادبیات آیینی نیز در محفل «قبله بقیع» حاضر شد. او یکی از جدیدترین اشعارش را خواند و شعر خوانی او حال و هوای متفاوتی به این محفل داد:
راستگویان را فقیهی بود دینش دلبری
حرفهایش حیدری طرز نگاهش کوثری
هر دو جام عشق را آمیخته در ساغری
آیههای احمدی را با حدیث جعفری
حرف او عشق است، فهمش را به عاشق داده است
درک دین راستگویان را به صادق داده است
باز از این کوچه امام دیگری را میبرند
باز هم با دست بسته حیدری را میبرند
باز هم تنها طریق مادری را میبرند
گرگهایی یوسف بییاوری را میبرند
حق پیر آسمانیها زمین خوردن نبود
نسبتی خورشید را با نیمه شب مردن نبود
روضه جان فرسا شد آخر از زبان کوچه بود
قلب عالم در تپش آن شب میان کوچه بود
پیر در افتادنش یاد جوان کوچه بود
با طنابی بر دو دستش روضهخوان کوچه بود
در مدینه تا که مینوشد چنین جام بلا
بر مشامش میرسد هر لحظه بوی کربلا
شاعر جوان دیگری که برای شعرحوانی حاضر شد حسن عباسپور بود. او نیز شعری را تقدیم به ششمین اختر تابناک امامت کرد:
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
شد دشمن تو معترف انگار خداوند
در گوش تو گفته همه اسرار جهان را
با رایحۀ خطۀ سرسبز عبایت
کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را
با امر تو هر چند در آتش ندویدم
هر چند فدای تو نکردم سر و جان را
هر چند مرید تو شدن شأن زراره است
ای کاش که این عاشق بی نام و نشان را
بگذار که تا ظل بنی ساعده یکبار
من جای تو بر دوش کشم کیسۀ نان را
ماندم که در خانه ات آن روز چرا سوخت
آتش که نسوزاند تن خادمتان را
با لحن حجازی شبی از حضرت موعود
خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را
شعرخوانی شاعر پر آوازه شعر آیینی «حمیدرضا برقعی» از دیگر بخشهای این شب شعر بود. او نیز یکی از جدیدترین اشعارش را در رثای امام جعفر صادق(ع) خواند:
به منبر میرود دریا به سویش گام بردارید
هلا اسلام را از چشمه اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیافتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
سلونی را هدر کردند روزی مردمان امروز
بپرسیدش از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
اگر فرمان او باشد نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکی گام بردارید
به جای حج به سوی کربلا کج کن مسیرت را
کفن باید به جای جامه احرام برداریم
اگر در گوش نوزادی اذان میگفت میفرمود:
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
میان شعلهها آیات ابراهیم میسوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید
امیر علی سلیمانی آخرین شاعری بود که در شب شعر «قبله بقیع» به شعرخوانی پرداخت:
در لطف بینظیری و در عشق سرمدی
خورشیدی و میان خلایق زبانزدی
ای آفتاب صبح ششم ای امید خاک
مهتاب گفته است به دنیا سرآمدی
ای عالمی که علم بدهکار نام توست
ما بین عشق و حکمت در رفت و آمدیم
تعریف نیست باید محض است رای تو
تو بینیاز هرچه اگر هرچه شایدی
جابر فقط ستارهای از آسمان توست
ای آفتاب بر همگان نور ممتدی
دستان تو عدالت محض است و بی گمان
تنها به عدل و داد الهی مقیدی
صدق تو را ملائکه تصدیق میکنند
ای آفتاب، صادق آل محمدی(ص)
هرچند از حیات و مماتت خبر کم است
اینکه تو آفتاب جهانی مگر کم است
بعد از تو بینظیر ترین عالم جهان
اهل نظر نمانده و صاحب نظر کم است
ویران شده است خانه تو بعد از این اگر
حیران شود مسافر تو در به در کم است
عالم به اعتبار تو پرواز میکند
در این زمین مسافر بیبال و پر کم است
من شمع میخرم تو مرا زنده میکنی
در این طریق سود زیاد و ضرر کم است
امشب بقیع آیینه رو به کربلاست
سرها به نیزه رفته و مرد خطر کم است
اینگونه که زمین و زمان گریه میکند
یعنی برای غربت تو چشم تر کم است
من بیشتر به عشق تو شاعر شدم ولی
هر قدر بیشتر شود این بیشتر کم است
مرثیهخوانی محمدمهدی احمدی نوجوانِ ذاکر اهل بیت(ع) و محسن عربخالفی از شاعران و ذاکران شهیر از دیگر بخشهای این مراسم بود.