عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۸۰۲۹
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۸
حجت‌الاسلام مهدوی‌زادگان مطرح کرد
امام کاظم(ع) خطاب به هشام می‌فرماید: خداوند برای مردم حجت‌ها را با عقول تکمیل کرد. مقصود از این حجت‌ها؛ انبیاء و اوصیا هستند. آنها مردم را به عبادت خالص پروردگار هدایت و عقول این کار را تکمیل می‌کنند. اگر این حجج نبودند، مرتبه مردم از همه موجودات سماوی و ارضی نازل‌تر بود.

عقیق:در چند سال اخیر بعضی از افراد، تلاش می‌کنند پروژه عقلانیت و معنویت را مطرح کنند اما منقطع از کتاب و سنت. به اعتقاد حجت‌الاسلام داود مهدوی‌زادگان معتقد است که این نوع معنویت،‌ معنویتی سکولار است و در واقع معنویتی که در آن عقل و دین، دوشادوش هم جلو می‌روند خاستگاهش کتاب و سنت است.

روایت هشامیه، عقل را توصیف می‌کند و وقتی ما از کلام امام معصوم، عقل را متوجه شویم به خودی خود، معنویت هم دریافت می‌شود.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرح حجت‌الاسلام داود مهدوی‌زادگان بر روایت هشامیه است که بخش نخست آن تقدیم علاقه‌مندان می‌شود:

اولین کتاب از جامع روایی گران سنگ الکافی اثر مرحوم محمد بن یعقوب کلینی (متوفی 329 ق ) با عنوان کتاب العقل و الجهل است. روایت دوازدهم این کتاب از امام موسی کاظم(ع) خطاب به هشام بن الحکم، درباره اوصاف عقل است. به گفته شارح مازندرانی (المولی محمد صالح مازندرانی متوفی 1081 ق) مضمون روایت به جهت اشتمال بر علوم عقلی و آثار الهیه و شواهد ربوبیه و مواعظ لقمانیه، جبران مرسله بودن روایت را می‌کند. به ویژه که روایت نوعی عرضه به کتاب وحی است. و هم ایشان (شارح مازندرانی) در وصف هشام بن الحکم گوید که او از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت کرده است وآن حضرات وی را بسیار ستوده اند. هشام بن الحکم از راویان موثق و محقق و متکلمی حاضر جواب شیعه است. (شرح اصول الکافی: 1 / 92 ) چنان که تکرار نام هشام در این روایت، دلیل تکریم وی از سوی امام(ع) است. به هر روی، ویژگی این روایت، بیان اوصاف عقل با ارجاع به آیات قرآن کریم است. بدین ترتیب، روایت توأم با تفسیر قرآن کریم است.

بشارت

أَبُو عَبْدِ اللّهِ اأَْشْعَرِیّ عَنْ ببَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع یَا هِشَامُ إِنّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَشّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فیِ کِتَابِهِ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ [سوره الزمر: 18]

هشام بن حکم گوید: موسى بن جعفر(ع) به من فرمود: اى هشام خداى تبارک و تعالى صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده است و فرموده آن بندگانم را که هر سخن را شنوند و از نیکوترش پیروى کنند مژده بده، ایشانند که خدا هدایتشان کرده و ایشانند صاحبان عقل.

قرآن کریم در سوره زمر بشارت به عباد و پرستندگان باری تعالی داده است و در وصف عباد می فرماید آنان کسانی هستند که سخن شنو هستند و از میان مسموعات، آن که پسندیده تر است را پیروی می کنند. امام کاظم(ع) خطاب به هشام آن عباد را به اهل عقل و فهم تفسیر فرموده است. زیرا آدمی تنها با یاری جستن از توان عقل می تواند از میان سخنان بی شمار، سخن نیکوتر را بر گزیند. پس اهل عقل و فهم همان اهل عباد هستند. هیچ تباینی میان عقل و عابد که نیست بلکه عینیت است. عابد واقعی اهل عقل و فهم است و اهل عقل واقعی عابد است.

کلمه قول در آیه شریفه، مطلق سخن است؛اعم از سخن قبیح و حسن و احسن. طبیعی است که اهل عقل به طور کلی سخن قبیح را کنار می گذارد و قلمرو انتخاب قول را محدود به قول حسن و احسن می کند.

برخی گمان کرده‌اند محتوای بشارت از باب تفخیم و بزرگ جلوه دادن آن در آیه شریفه نیامده است و لیکن چنین نیست. قرآن کریم عابدان خرد ورز را به دو چیز بشارت داده است. اول آن که آنان مورد هدایت الله واقع می شوند؛ اولیک الذین هداهم الله. دوم آن که آنان اولو الالباب هستند؛ و اولیک هم اولو الالباب. و اولو الالبابی بالاترین و شریف ترین مقام عقل است که توصیف آن فقط از عهده کسی بر می آید که به این مقام رسیده است. و اجمالاً همین قدر می توان گفت که اولوا البابی مقامی است که اهل عقل نه فقط به جان و مغز و حقیقت چیزها می رسد که بر آن سر پرستی و ولایت پیدا می کند. حقیقت چیزها در دست او است. اولوا الالبابی مقام حکمت است و واصلان به این مقام را حکیم گویند. و این چنین مقامی، شانی از مقام ربانی است که پاداش باری تعالی به عقل عابد است. چرا که در قرآن کریم، الله تعالی فراوان به حکیم توصیف شده است: «ان الله عزیز حکیم» (بقره: 220 ).

واسطه مفاهمه

یَا هِشَامُ إِنّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَکْمَلَ لِلنّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النّبِیّینَ بِالْبَیَانِ وَ دَلّهُمْ عَلَى رُبوُبِیّتِهِ بِالأَْدِلّةِ فَقَالَ وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ ۖ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ [سوره البقرة: 163 -164]

ای هشام همانا خداى متعال بواسطه عقل حجت را براى مردم تمام کرده و پیغمبران را بوسیله بیان یارى کرده و بسبب برهانها بر ربوبیت خویش دالتشان نموده و فرموده است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: خداى شما خدایی است یگانه که جز او خدایى نیست و رحمان و رحیم است. در آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت شب و روز و کشتى‌هایی که به سود مردم در دریا روانست و آبى که خدا از آسمان فرو آورد که زمین را بعد از موات شدنش زنده گرداند و از همه جنبندگان در آن پرا کند و گردش بادها و ابرى که بین آسمان و زمین زیر فرمانست نشانه‌ایست بر ربوبیت ما براى مردمى که تعقل کنند.

امام کاظم(ع) خطاب به هشام می‌فرماید خداوند متعال برای مردم حجت‌ها را با عقول تکمیل کرد. مقصود از این حجج، انبیاء و اوصیاء است. آنان مردم را به عبادت خالص پروردگار هدایت می کنند عقول این کار را تکمیل می کنند. اگر این حجج نبودند، مرتبه مردم از همه موجودات سماوی و ارضی نازل‌تر بود. زیرا تمام آن موجودات بدون آن حجج، تسبیح گوی باری تعالی هستند. آنچنانکه قرآن کریم می فرماید هر آنچه در آسمان ها و زمین است، تسبیح گوی خداوند هستند:

یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ [سوره الجمعة: 1].

پس، مردم نسبت به سایر مخلوقات در پرستش و تسبیح الله تعالی به واسطه حجج، شرافت تکوینی پیدا کردند. اگر مردم را از شمول این آیه شریفه خارج ندانیم؛ باید گفت که مردم با حجج الهی نسبت به سایر مخلوقات، شرافت تشریعی پیدا می کنند.

پیام و رسالت انبیاء و اوصیاء الهی ناقص نیست. آنان از سویی مجهز به لسان فصیح و رسا هستند و در بیان ماموریت الهی به لکنت نمی افتند و از سوی دیگر، با ادله و براهین قاطعه دعوت گر ربوبیت خدا هستند. پس از ناحیه انبیاء و اولیاء هیچ نقصی وجود ندارد. بلکه نقص از ناحیه مردم است که به واسطه مفاهمه نیاز دارند. به عبارت دیگر، نقص در گیرندگی مردم با رسالت رسولان است و نه در فرستنده. خداوند سبحان این نقص را با وضع عقل برای مردم رفع کرده است. اگر عقل نباشد هیچ انسانی به وحدانیت خدا شهادت نمی دهد و از خلق آسمان ها و زمین، از پس هم آمدن شب و روز و روان شدن کشتی در روی دریا و آبى که از آسمان فرو می ریزد و زمین مرده را زنده می کند و جنبندگان را به حرکت در می آورد و گردش بادها به این سو و آن سو و ابرها، از هیچ یک از این نشانه پی به وجود خدا نمی برد. قومی که خردورری می کند می تواند همه این امور را نشانه و آیت خداوند سبحان بداند. بدین ترتیب، کار انبیاء و اوصیاء با وجود عقول تکمیل می گردد. اگر این عقول نباشند راه مفاهمه میان رسولان و ناس مسدود بود. با وجود عقول است که قرآن کریم می فرماید: و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم ان فی خلق السماوات و الارض الخ.

فهمنده تدبیر الله

یَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اللّهُ ذَلِکَ دَلِیلًا عَلَی مَعْرِفَتِهِ بِأَنّ لَهُمْ مُدَبّراً فَقَال «وسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[سوره النحل: 12] و قال «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[سوره غافر: 67]

وإِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[سوره البقرة: 164] و قال «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[سوره الحدید: 17] و قال «{وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ }وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» [سوره الرعد: 4] و قال «وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» [سوره الروم: 24] و قال «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» [سوره اﻷنعام: 151] و قال «{ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ }هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ [سوره الروم: 28]

ای هشام خدا اینها را دلیل بر شناسائی خود قرار داده که مسلما مدبری دارند، پس فرموده است: و شب و روز خورشید و ماه را به خدمت شما گماشت و ستارگان تحت فرمان اویند در اینها برای گروهی که عقل خود را بکار اندازند نشانه ها است (سوره النحل: 12) و باز فرموده: اوست که شما را از خاکی آفرید آنگاه از نطفه ای آنگاه از پاره گوشتی سپس شما را بصورت طفلی بیرون آورد تا هنگامیکه به کمال نیرو برسید و بعدا پیر شوید و بعضی از شما پیش از پیری بمیرد و به مدتی معین برسد شاید تعقل کنید.(سوره غافر: 67 )و باز فرموده: همانا در گردش شب و روز و رزقی که خدا از آسمان فرستاد که زمین را بعد از موات شدنش زنده کرد و در گردش بادها و ابر مسخر در فضا برای آنها که تعقل می کنند نشانه هائیست(سوره البقرة: 164 ) و باز فرمود: زمین را بعد از موات شدنش زنده می کند، این آیات را برای شما بیان می کنیم شاید تعقل کنید.(سوره الحدید: 17 ) و نیز فرمود: و باغها از تاک و کشتزار و نخلستان جفت هم و جدا از هم که همه از یک آب مشروب می شوند لیکن میوه بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده ایم در اینها آیاتیست برای کسانیکه تعقل کنند (رعد: 4 ) و فرمود از جمله آیه های وی این است که برق را برای بیم و امید به شما بنمایاند و آسمان آبی نازل کند تا زمین را پس از موات شدنش زنده کند در اینها برای مردمی که تعقل می کنند نشانه هائی است(روم: 24 ) و باز فرمود: بگو بیائید آنچه را پروردگارتان به شما حرام کرده بخوانم: اینکه چیزی را با او شریک می کنید و با پدر و مادر نیکی کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستی نکشید که شما و آنها را ما روزی می دهیم و به کارهای زشت چه عیان و نهانش نزدیک نشوید و تنی را که خدا محترم داشته نکشید مگر به حق. اینها است که خدا شما را به آن سفارش کرده شاید تعقل کنید.(انعام: 151 ) و نیز فرمود: مگر بعضی از بردگان شما نسبت به اموالیکه به شما داده ایم شریکتان می باشند تا دارائی برابر باشید و از آنها چنانچه از یکدیگر می ترسید بترسید آیات خود را اینگونه برای مردمی که تعقل می کنند شرح می دهیم (روم: 28 ).

امام کاظم(ع) در فراز سوم از خطاب به هشام بن الحکم، وصف دیگر عقل را بیان می فرماید. شارح مازندرانی کلمه ذلک در عبارت حضرت «قد جعل الله ذلک دلیلا» را اشاره به مضمون آیات قبل و بعد در کلام امام دانسته است. لیکن به نظر اشاره به عقل دارد. زیرا موضوع سخن وصف عقل است. عقل دلالت‌گر معرفت‌الله است. با عقل است که به شناخت خدا می‌رسیم.

وجوه معرفت‌الله بی انتها است و عقل قادر به شناخت این وجوه نیست. قرآن کریم می فرماید اگر دریا برای نوشتن کلمات خدا مرکب شود، پیش از این که کلمات پایان یابد، مرکب دریا تمام می شود: «قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا» [سوره الکهف: 109]. و حضرت در این فراز با ارجاع به قرآن کریم به یکی از آن وجوه نا متناهی معرفت الله اشاره کرده است. و آن وجه تدبیر الله برای ناس است. آیات زیادی از قرآن کریم دلالت دارد که خداوند متعال ناس را به حال خود رها نکرده است تا زندگی ایشان در اثر ظلم ورزی و جهالت پیشگی انسان به تباهی کشیده نشود:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» [سوره اﻷحزاب: 72]. امام(ع) با ارجاع به قرآن کریم به برخی از وجوه تدبیر الله برای ناس اشاره کرده است. اما آن وجوه عبارت است از:

تدبیر تسخیر شب و روز و خورشید و ماه؛ بشر گمان می کند که زندگی خود را با طبیعت هماهنگ کرده است حال آن که اگر امر الهی بر مسخریت طبیعت نبود؛ زندگی در این جهان برای انسان ممکن نبود. چرا باید هم شب باشد و هم روز، چرا باید همیشه خورشید از مشرق طلوع کند و از مغرب غروب، آیا اگر این نظم طور دیگر بود، بشر می توانست زندگی کند؟ نظم فعلی طبیعت برای این است که ناس بتواند به زیست خود ادامه دهند. چنان که یوم جزا این نظم به هم می خورد و زندگی برای ناس مقدور نخواهد شد.

تدبیر مراتب رشد و بلوغ؛ مراتب رشد و بلوغ انسان از خاک و نطفه و علقه و طفل و بالغ شدن و در نهایت پیری است. ناس با چنین تدبیری است که می تواند در این جهان زیست کند. اگر این ترتیب بر عکس بود، مثلاً مادر به جای طفل، پیر مردی را به دنیا می آورد یا برخی از این مراتب نبود، مثلاً از طفل به پیرمردی می رفت، آیا زندگی برای انسان ممکن بود؟ هرگز.

تدبیر رزق؛ از پس هم آمدن شب و روز و نزول باران، تدبیر رزق ناس است تا زندگی در این جهان برای ایشان ممکن گردد. آیا انسان به غیر این تدبیر قادر به ادامه حیات است. اگر روز از پس شب نمی آمد مانند آنچه که در قطب شمال و جنوب اتفاق می افتد، و اگر هیچ بارانی از آسمان نازل نمی شد، آیا انسان قادر به ادامه حیات بود؟ هرگز.

تدبیر حیات زمین؛ زمین از چشم ناس چونان شی غیر جاندار است و برای قابل استفاده شدن به احیای آن محتاجیم. اگر احیای ارض نبود؛ چگونه می توان زندگی کرد؟

تدبیر گوناگونی مواهب ارض؛ زمین طبیعت واحدی دارد و با وصف این، مواهب آن گوناگون است. بخش هایی از آن لم یزرع و بخش های دیگر آن در سبزی و خرمی است و باغ و بستان دارد. اگر این تکثر زیست محیطی بر زمین مستولی نبود؛ آیا ناس می توانست به حیات خود ادامه دهد؟ هرگز.

تدبیر رعد و برق؛ بشر هنوز به اسرار زیستی رعد و برق دست نیافته است. مردم فقط از غرش آسمان و وقوع صاعقه به وحشت می افتند و به همین خاطر برای در امان ماندن از خرابی های رعد و برق به فکر می افتند تا از خود برابر حوادث طبیعی محافظت کنند. حال اگر رعد و برقی نبود یا به طور مستمر بر قرار بود، آیا زندگی میسر بود؟ هرگز.

تدبیر تحریم؛ خداوند اموری را بر مردم حرام کرده است، مانند حرمت شرک ورزیدن به اللهَ تعالی، نیکی نکردن به پدر و مادر، حرمت کشتن فرزندان به خاطر نداشتن روزی، حرمت نزدیک شدن به هرزگی و فاحشه گری و حرمت قتل نفس، تمام این حرمت ها تدببری برای زیست خوب برای ناس است. اگر این امور، محرم نبود، آیا می توانستیم از بقای حیات انسان روی زمین سخن بگوییم؟ هرگز.

مواردی از تدابیر الهی برای ناس را که در قرآن کریم بدان اشاره شده است از زبان امام کاظم(ع) خواندیم. و همانطور که قرآن کریم در پایان ذکر هر تدبیری به این امر مهم اشاره کرده است که درک این تدابیر الهی فقط برای قوم خردورز ممکن است و بس. آنان که اهل تعقل نیستند به چنین درکی از تدبیر عالم نمی رسند.

زهد ورزی

یَا هِشامُ ثُمّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغّبَهُمْ فِی الآخِرَهِ فَقَالَ«وَ مَا الْحَیاهُ الدّنْیا إِلّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ خَیْرٌ لِلّذِینَ یَتّقُونَ أَ فَلا

تَعْقِلُونَ». ای هشام اهل عقل را وعظ و پند داده و تشویق و ترغیب به آخرت کرد و فرمود: «زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست، آن دیگر سرا است که بهتر است برای کسانی که پرهیز کارند،آیا تعقل نمی کنید» (انعام: 32 )

امام کاظم(ع) هشام را به این نکته توجه می دهد که بعد هر معرفتی موعظه‌ای است. موعظه، سخن خیر خواهانه و دعوت مردم به عاقبت به خیری است. کمال معرفت در این است که به موعظه ختم شود. زیرا معرفت با نافع بودن به کمال می رسد. معرفت فی نفسه فضیلت است ولی کمال نیست. وقتی معرفت نافع است که منتهی به موعظه شود؛ یعنی دعوت گر عمل خیر شود. نفع مربوط به مقام عمل است و نه علم. توصیف علم به نافع بودن در جایی است که معطوف به عمل شود؛ یعنی منجر به موعظه شود و دعوت گر عمل خیر شود. از این رو، امام(ع) اشاره به این نکته دارد که از پس معرفت الله یا همان علم توحید، موعظه و خیر خواهی است. اگر معرفت الله به موعظه منتهی نشود، ممکن است فضیلت باشد ولی نافع نیست.

مواعظ به دو دسته کلی دنیوی و اخروی تقسیم می شوند. خیر مطلوب در موعظه دنیوی، حیات این جهانی است و حیات دنیوی در لهو و لعب و سر مستی از زر و زور است و بس. اول واعظ دنیوی ابلیس است. آنگاه که ابلیس برای آدم و حوا سوگند یاد کرد و گفت که من برای شما ناصح هستم:

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ [سوره اﻷعراف: 21] و با این موعظه آن دو را به غرور هدایت کرد:فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ [سوره اﻷعراف: 22]. کتاب شهریار ماکیاوللی نمونه ای از موعظه دنیوی است. زیرا خیر مطلوب در موعظه ماکیاوللی راهنمایی تصاحب و تثبیت قدرت و دفع رقیبان قدرت است. معرفتی که از پس آن موعظه دنیوی می آید، معرفت دهری است؛ معرفتی که عالم را منحصر در دهر و مادیت می داند. قرآن کریم چنین معرفتی را گمان باطل می خواند و علم بودن آن را انکار می کند:

وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ۚ وَمَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ [سوره الجاثیة: 24]

معرفت توحیدی به موعظه اخروی ختم می شود. یعنی دعوت به ترجیح حیات سرای دیگر بر زندگی این جهانی می کند. جوهره موعظه اخروی بر زهد است و زهد عبارت از بی میلی به زخارف دنیوی و ترغیب به حیات اخروی است. بنابراین، آن کس که توأمان از معرفت الله و موعظه دنیوی سخن می گوید؛ معرفت دینی او را نباید جدی دانست. اگر جدی بود به موعظه دنیوی ختم نمی شد.

امام کاظم(ع) می فرماید، الله تعالی بعد آن که اهل عقل بر توحید گواهی دادند، آنان را به زهد دعوت می کند؛ زهد باور به این است که حیات این جهانی چیزی بیش از لهو و لعب نیست و حیات واقعی، دار الآخرت است. و تنها اهل تعقل است که به کمک عقل به چنین مرتبه‌ای از هستی شناسی و موعظه اخروی دست پیدا می کنند.

شارح مازندرانی گوید همزه درأَفَلَا تَعْقِلُونَ [سوره اﻷنعام: 32] برای انکار است و چون بر نفی وارد شده است، به معنای اثبات است؛ یعنی شما گروه خردورزان می دانید که چه تفاوت بزرگی میان حیات اخروی و حیات دنیوی وجود دارد و نباید زندگی این جهانی را بر حیات اخروی که مخصوص تقوا پیشگان است، ترجیح داد.

تخویف ناخرد ورزان

یا هشام ثم خوف الذین لا یعقلون عقابه، فقال تعالی: «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ، وَإِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَبِاللَّیْلِ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» و قال: «انَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ، وَلَقَدْ تَرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛

ای هشام، سپس آنان که از کیفرش بیم خرد ورزی نکنند ترسانید و فرمود: سپس دیگران را زیر و رو کردیم و شما به تحقیق در روشنی صبح به آنها گذر کنید و هم در شب، آیا نعقل می کنید. (الصافات: 136 - 138). و فرمود بی شک ما فرود آوریم بر اهل این قریه عقابی از آسمان به سبب فسقی که می کردند و به جای آن واگذاریم نشانه ای روشن برای مردمی که تعقل کنند  (العنکبوت: 34 - 35).

گروهی که در موعظه الله (خیریت حیات اخروی و لهو و لعب بودن حیات دنیوی) اندیشیدند و خردورزانه راه پرهیزگاری را برگزیدند، بر آنان بشارت باد. اما گروهی هستند که در این موعظه الهی تامل و تعقل نمی کنند، امام کاظم(ع) به هشام بن الحکم می فرماید خداوند آنان را با عقاب و عذاب هایی که بر اقوام مشرک و فاسق وارد ساخته می ترساند. دردناکترین عذاب خدا بر قوم فاسق، تدمیر و رجز است؛ یعنی قوم بد کار آنچنان زیر و رو می شوند و بارانی از سنگ ریزه بر آنان فرود می آید که با خاک یکسان می شوند و هیچ اثری از آنها باقی نمی ماند مگر نشانه هایی آشکار از آن عقاب برای کسانی که در آن بیاندیشند. اما از میان قوم های هلاک شده هیچ قومی به مثل قوم لوط نبوده است. برای همین در چند جای قرآن کریم از عذاب قوم لوط یاد شده است. و امام(ع) فقط به مواردی که در آنها ذکری از تعقل به میان آمده اشاره می فرماید. یکی در سوره صافات و دیگری در سوره عنکبوت است.

قوم لوط در قریه سدوم بین راه تجاری مکه و شام در فراوانی نعمت زندگی می کردند. خصلت بد اخلاقی آنان بخیل بودن بود و همین خصلت در نهایت آنان را به عذاب الهی گرفتار ساخت. قوم لوط از نعمت های خدا دادی نه خود استفاده می کردند و نه دوست داشتند دیگران از آن بهره ببرند. از این رو، مایل به پذیرایی از کاروان های تجاری و مسافران بین راه نبودند و برای منصرف ساختن آنها از نزول در شهر، دست به راهزنی، سنگ پرانی و عریان کردن و تجاوز به مردان مسافر می زدند. تا اینکه رفته رفته همجنس بازی به خصلت عمومی قوم لوط تبدیل شد. در نتیجه قطع نسل روی داد و مردان نسبت به زنان بی رغبت شدن بردند، و در در روایت است که شیطان به سیمای زنی زیبا روی بر زنان قوم لوط وارد شد و به آنان مساحقت و همجنس بازی را آموخت. از آن پس، زنان قوم هم همجنس باز شدند. در کتاب تفسیر نمونه (ج نهم / 240 ) در بیان اخلاق قوم لوط به نقل از کتاب سفینه البحار (ج دوم /517 ) چنین آمده است:

«گفته می شود: مجالس آنها مملو بود از انواع منکرات و اعمال زشت، فحس های رکیک و کلمات زننده با هم رد و بدل می کردند، با کف دست بر پشت یکدیگر می کوبیدند، قمار می کردند، و بازی های بچه گانه داشتند، سنگ به عابران پرتاب می کردند، و انواع آلات موسیقی را به کار می بردند، و در حضور جمع بدن خود رابرهنه و کشف عورت می نمودند».

حضرت لوط(ع) که از هدایت قومش نا امید شده بود و از خداوند می خواست که قومش را به عذاب دردناک گرفتار کند. نقل است که حضرت ابراهیم(ع) به خاطر خاله زاده اش لوط(ع)، از خداوند برای آن قوم، طلب رحمت و دفع بلا می کرد. از این رو، دو فرشته مامور الهی برای عذاب قوم لوط، قبل از وارد شدن بر لوط(ع)، بر حضرت ابراهیم وارد شدند و او و همسر پیرش را به فرزند دار شدن بشارت دادند تا ابراهیم برای قوم لوط طلب رحمت و بخشش نکند. آن دو ملک بر لوط(ع) مهمان شدند. لوط نگران بود که مبادا قومش با خبر شوند و به خانه وی هجوم آورند. زیرا قوم همجنس باز حضرت لوط را از پذیرایی مهمان غریبه نهی کرده بودند. تا اینکه قوم با علامت دادن همسر لوط، با خبر شدند و همگی جز یک خانواده بر لوط هجوم آوردند و خانه را محاصره کردند. آن دو ملک به لوط(ع) گفتند نگران نباش و تو و خانواده به غیر همسر، شبانگاهان از قریه خارج شوید تا از عذاب الهی به وقت طلوع فجر در امان باشید. و همین امر اتفاق افتاد.


منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین