عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

سرویس شعر آیینی عقیق:  به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:

 

سید رضا موید: 

در محفل عاشقان بخوان مهدی را

تبریک بگو از دل و جان مهدی را


در سجده پس از ولادتش دخت نبی

میگفت که یارب برسان مهدی را


امشب که نبی خنده به لبها دارد


دامان خدیجه عطر زهرا دارد


می بوید و می بوسدش و از همه بیش

بوسیدن دست او تماشا دارد


***

جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است


***

امشب که خدیجه روی خندان دارد

از عالم قدس چهار مهمان دارد



زهراست به دامنش و یا در دل شب

خورشید درون خانه پنهان دارد


 


***


 


امشب همه آیات جلی سجده کنند


 


بر درگه لطف ازلی سجده کنند


 


از بعد ولادتش به شکرانه ی دوست


 


زهرا و محمد و علی سجده کنند


 


قاسم صرافان:


در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم


 


خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم


 


در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم


 


نام شیرین تو آمد بر لبم، شاعر شدم


 


رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست


 


می‌برد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست


 


ناگهان دیدم کنار خانه‌ ی پیغمبرم


 


چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم


 


چرخ می‌ زد یک نفس، روح القدس دور و برم


 


تا نوشتم فاطمه ، بوسید برگ دفترم


 


از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک


 


آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک


 


ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می‌ کند


 


خانه‌ات را عطر ریحانه‌‌ معطر می‌ کند


 


دیدنش بار رسالت را سبک تر می‌ کند


 


دختر است اما برایت کار مادر می‌ کند


 


دختران آیات رحمت ، مادران مهر آفرین


 


می‌شود ام ابیها ، هر دو با هم ، بعد از این


 


علی انسانی:


ای بهشت آرزوهای علی


 


ای دو چشمت دین و دنیای علی


 


شام غم را پرتوِ اُمّیدِ من


 


كوكب من، ماه من، خورشید من!


 


ای نچیده گل زِ رویت آفتاب


 


وی ندیده شب، شبِ مویت به خواب


 


در دل هر ذرّه، نور مِهر تو


 


مِهر هم، سایه‌نشینِ چهر تو


 


یك نگاهت بِه ز صد خُلد بَرین


 


نی، كه یك ایمای تو خُلدآفرین!...


 


خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل


 


خشت روی خشت نَه، دل روی دل


 


آستانش، آسمانِ آسمان


 


سقف، بالاتر ز بام كهكشان


 


پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش


 


وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش


 


خاك آن را، شُسته آب سلسبیل


 


گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل


 


ناودان‌ریزش، بِه از ماءِ مَعین


 


بوریایش، گیسوانِ حور عین


 


روشنی زین خانه دارد، نور هم


 


روزَنَش، بُرده سبق از طور هم


 


كی به سینا پای، موسی می‌گذاشت


 


گر سُراغِ خِشتی از این خانه داشت


 


«لَنْ تَرانی» بوده زین سینا جدای


 


رفته از این خانه، هر كس تا خدای


 


هر تنی جان و، ز جان جانانه‌تر


 


هر گُهر از آن گُهر، دُردانه‌تر


 


دخترانت بانوان مریم‌اند


 


هر دو در عِزّت عَلم در عالم‌اند


 


تا تو هستی قبلۀ كاشانه‌ام


 


كعبه می‌گردد به گِرد خانه‌ام...


 


رو بدین سو دارد از هر سو، بهشت


 


تا بگیرد از تو رنگ و بو بهشت


 


خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست


 


فاش ‌گویم خانۀ عشق خداست


 


نورها از پرتو روبند توست


 


آفتاب خانه‌ام لبخند توست...


 


ای تبسّم، آرزومند لَبَت


 


ای سحر، مست از مناجات شَبَت


 


گو بگردانند روی از من همه


 


دوست تا زهراست، گو دشمن همه!


 


گو به آن، كز تیغ من در واهمه‌ست


 


ذوالفقارم جوهرش از فاطمه‌ست


 


یوسف رحیمی:


ای بهشت جاودان، ای ملیکه‌ی جهان


 


ای گل محمدی، ای بهار بی‌خزان


 


بضعة النبوتی، حُجَةٌ علی الحُجَج


 


اسم آسمانی‌ات، سُبحه‌ی فرشتگان


 


طاهره،‌ مطهره، عالمه، معلمه


 


وافیه، سماویه، حُرّه، حانیه، حَصان


 


ای حبیبه‌ی خدا، ای عزیز مصطفی


 


لایق تو کیست کیست؟، جز امیر مؤمنان


 


هم بهشت مصطفی‌ست، آن نگاه غرق مهر


 


هم بهشت مرتضی‌ست، آن نگاه مهربان


 


وصله‌های چادرت، رشته‌ی نجات خلق


 


بوریای خانه‌ات، سرپناه آسمان


 


ای سحابِ رحمت و مغفرت دعای تو


 


سجده‌های روشنت، چلچراغ عرشیان


 


ای قنوت مستجاب، آفتاب در حجاب


 


هر طرف نشانه‌ای‌ست، از تو ماه بی‌نشان


 


ای نماز ناتمام، ای قیام مستدام


 


خطبه‌ی تو با شکوه، ندبه‌ی تو بی‌امان


 


ای رضایت خدا، بسته بر رضایتت


 


وصف قهر و مهر تو، وصف دوزخ و جنان


 


آستان رحمتت، نور، روشنا، امید


 


وسعت سخاوتت، بی‌کران و بی‌کران


 


از نسیم مهر تو، گل به گل شکفته است


 


لحظه لحظه آن به آن، غنچه غنچه باغ جان


 


پر شده مشام شهر، از شمیم یاس تو


 


از بهشت خانه‌ات، عطر «تنفقوا» وزان


 


دست خالی آمده، سائلی غریب‌وار


 


آن یتیم بی‌قرار، این اسیر نیمه‌جان


 


در بهار لطف تو، «یطعمونَ» داده گل


 


روزه‌ی سه روزه‌ات، بی‌نیاز از آب و نان


 


نور و قدر و هل أتی، فجر و کوثر و ضحی


 


لحظه لحظه‌ی تو را، آیه آیه ترجمان


 


بیت‌های ما کجا؟ قدر و هل أتی کجا؟


 


برتر از گمان ما، ساحت تو همچنان


 


در مدیح تو هنوز، واژه‌ها چه ابترند


 


ای فراتر از سخن، ای رساتر از بیان


 


علی انسانی:


 


 


 


باز به من راه سخن باز شد


 


طایر اندیشه به پرواز شد


 


تا که کند سیر، مقامات را


 


مدح کند،‌ مادر سادات را


 


گر، نه مدد از نظرِ وی رسد


 


خامه به طوف حرمش کی رسد؟


 


اختر تابنده‌ بُرج شرف


 


گوهر رخشنده‌ دُرج شرف


 


مایه‌ فخریه‌ خیرالبشر


 


دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر


 


ریزه خور سفره او، اولیا


 


در بَر او بر سَرِ پا، انبیا


 


روح  نُبی ، جان نبی، ذات دین


 


کشته شده بر سرِ اثبات دین


 


در شرف و عفاف، الگو تویی


 


به بانوان، بزرگ بانو تویی


 


به بی‌قرین ، نیست قرین تو کَس


 


و گر کسی هست، علی هست و بس!


 


بود به دستور خدای اَحد


 


که مصطفی به دست تو، بوسه زد


 


جن و ملک، کمینه خیل توأند


 


خلق، عوالم به طُفیل توأند


 


حُب تو، شیرازه‌ اُمّ الکتاب


 


سایه‌نشینِ مِهر تو، آفتاب


 


مقدم تو داده به خاک، اعتبار


 


فرش کند از تو به عرش، افتخار


 


هم ز سَران، خود پسرانت سَرند


 


هم، همه مفتخر زِ تو مادرند


 


در صف محشر، چو رسد گام  تو


 


محشر دیگر شود از نام  تو


 


به‌گاه غم ذکر امامان، همه


 


فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه


 


دامن تو، حسین، می‌پرورَد


 


آن‌که دل خدای هم می‌برَد


 


فضه‌ تو، معلم عالمی


 


که دارد از یَم کمالت نَمی


 


خانه‌ تو گلبُن عشق و عفاف


 


به گِرد آن کعبه بوَد در طواف


 


صبر تو را  نداشت ایوب، هم


 


اشک تو را نریخت یعقوب، هم


 


عبادت و خدمت تو، متصل


 


دسته‌ دستاس ز دستت خجل


 


چشم ملَک، محو نماز شبت


 


گوش فلک، به نغمه‌ یارَبت


 


محمدرضا طهماسبی:


دختر خورشید و ماه، زهره زهرا


 


آن که کرامات او گذشته ز احصا


 


هم شرفش بگذرد ز عرش الهی


 


هم نسبش می‌رسد به سید بطحا


 


زهره مخوانش که گشته زهره کنیزش


 


دخت مخوانش که گشته اُمّ أبیها


 


سنگ صبورش نبی راضی مرضی


 


محرم رازش علی عالی اعلا


 


تربت پاکش نهان ز دیده مردم


 


چون شب قدری نهفته در سه شب احیا


 


گر نود و نه بُود اسامی باری


 


هست یکی زین میانه اعظم و عظمی


 


از پی دستاس توست چرخش گردون


 


زینت نعلین توست گنبد مینا


 


سوره کوثر به نام توست مزین


 


آیه تطهیر شد ز نام تو معنا


 


ره نبَرَد در بهشت روز قیامت


 


هر که تو بر نامه‌اش نکرده‌ای امضا


 


حبّ تو جنت شده‌ست و بغض تو دوزخ


 


ای به قیامت معاندان تو رسوا


 


سوی تو آید نبی به روز تحدی


 


سمت تو گردیده قبله لیلة‌الأسرا


 


کیست به غیر از تو با علی مترادف


 


غیر علی کیست با تو همسر و همتا


 


روزه گرفت و سه بار نان خودش را


 


داد به درویش مستمند ز تقوا


 


خیر طلب می‌کند ز فرط محبت


 


در حق همسایگان ز قادر یکتا


 


قدر تو همسایگان کجا بشناسند


 


حیف طلا که کنی‌ش خرج مطلّا


 


در حد ما نیست مدح نام تو کردن


 


مدح تو گوید مگر خدای تعالی


 


ما نتوانیم حق وصف تو گفتن


 


با همه کرّوبیان عالم بالا

 

منبع: حسینیه ، شعر شاعر






ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین