عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکران و شاعران منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها عقیق تعدادی ار اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

عباس شاهزیدی:

خدا نوشت به اسم شما سپیده‌دمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
نوشته بود خدا پیش از آفرینش دنیا
به مهر حضرت صدّیقه آب‌های روان را
به قلب پاک شما ریخت چشمه‌های یقین را
ز کنه ذات شما دور ساخت حدس و گمان را...
همیشه‌های خداوند بوده‌اید از آن رو
که آفرید به پاس شما تمام جهان را...
اشارتی‌ست به دست همیشه سبز شماها
بهارتان که ندیده‌ست رنگ و بوی خزان را...
به اسم اعظم زهرا گشوده‌اند رسولان
اگر به معجزه‌ای قفل دردهای نهان را...
در این همیشه که غربت نشسته بر سر عالم
سپرده‌ایم به دستانتان دل نگران را...

یوسف رحیمی:


"این لیلۀ قدر است که در حال شروع است
ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است
دریاست و در شور قیام است و رکوع است
آرامش طوفانی او عین خشوع است

حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست
با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است

یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک
تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک
در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک
در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک

این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود
گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود

از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر
با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر
تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر

لبریز تبسم شده چشمان محمد
با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد!

با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟
یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس
از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس
دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس

بر چادر تو وصله زد امروز قناعت
تا روز قیامت شود اسباب شفاعت

هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود
هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود
دیدیم چراغی که به این خانه روا بود،
خورشید فروزندۀ شام فقرا بود

از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است
یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است

بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری
تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری
نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری
نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری

یک خندۀ او را نفروشی به جهانی
نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی

با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه
بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله»
صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه
هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح

در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است
این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است

این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده
«از خون جوانان یمن لاله دمیده»
این لشکر صبح است که تا شام رسیده
تا سر بزند از افق غزّه سپیده

آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک
جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک

عاطفه جوشقانیان:

"عطر بهار از جانب دالان می‌آید
دارد صدای خنده از گلدان می‌آید

این کوچه‌ها را آب و جارو کرده باران
این اولین روزی‌ست که مهمان می‌آید...

حالا دوباره بوی نان پیچیده اما
دارد یتیمی خسته، سرگردان می‌آید

مثل گلوبندت اسیری را رها کن
امشب اسیری بی سر و سامان می‌آید...

از برکت نانی که بخشیدید، هر سال
 بر خاک گندم‌زار ما باران می‌آید

شیراز، قم، مشهد، خدا را شکر بانو
عطر تو از هر گوشۀ ایران می‌آید

هرگز نمی‌گنجید در وصف قلم‌ها
مدح شما در سورۀ انسان می‌آید..."

جواد محمد زمانی:

"باغ اعتبار یافت ز سیر کمالی‌ات
گل درس می‌گرفت ز اوصاف عالی‌ات

هفت آسمان، مسخّر عرفان ناب تو
هفت آسمان، محیط شهود جلالی‌ات

شب افتخار داشت تماشا کند تو را
در لحظۀ نماز، در اوج زلالی‌ات

با عطر جانماز تو تکریم می‌شوند
صدها فرشته بال زنان در حوالی‌ات

می‌رفت آبروی تجمّل میان خاک
تا شهره شد حکایت ظرف سفالی‌ات...

ای شهر پر ز آینه، ای خانه خانه نور
ما نیستیم عاقبت آیا اهالی‌ات!؟

نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است
کوری خصم طعنه‌زن لااُبالی‌ات

امّا توان حضرت خورشید را گرفت
صرف تصوّر سفر احتمالی‌ات!

حالا ز غم تهی‌ست دلِ از صفا پُرَت
از یاد تو پر است ولی جای خالی‌ات!"

سید علیرضا شفیعی:

"تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد

نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم،
کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد

تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو
به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد

فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند:
رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد

نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه
زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد...

«بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر»
که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد

خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست
کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد...

علی که نام او رمز ورود در سماوات است
بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد

دم من حیدر است و بازدم زهراست در هر دم
بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد

به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشی این است
که هر کس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد

زمانی که همه لال‌اند در محشر، زبان ما
به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد..."

بیژن ارژن:

دادند به حكمت و به لطفی به شما
از اين همه سوره ، سوره ی كوثر را
كوتاه ترين سوره ی قرآن ، يعنی
كوتاه ترين راه رسيدن به خدا

محمد رضا یعقوبی آل:

"یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است

اسفند را به مجمر خورشید دود کن
عطر نسیم صبح بهاران رسیده است

اینک بهار، فصل «فَصَلِّ لِرَبِک» است
شأن نزول کوثر قرآن رسیده است

زهراست زهره‌ای که به یُمن ظهور او
شب‌های بی‌ستاره به پایان رسیده است...

نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت
روحی که با لطافت باران رسیده است

ریحانه‌ای که رایحۀ روح‌پرورش
تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است

برخیز، ای خدیجه که صبرت نتیجه داد
از آسمان برای تو مهمان رسیده است

کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید
جان پیشکش کنید که جانان رسیده است

ای عرشیان به ساقی کوثر خبر دهید
خیر کثیر ختم رسولان رسیده است

حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست
دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است

انسیه‌ای که سورۀ انسان به شأن اوست
حوریه‌ای به صورت انسان رسیده است

از کوثر کرامت بی‌انتهای اوست
فیضی اگر به عالم امکان رسیده است

یک چشمه از تَمَوُّج خیر کثیر اوست
دریای حکمتی که به لقمان رسیده است

هفتاد رشته نور حق از طور چادرش
بر پیروان موسی عمران رسیده است

در سایۀ تعالی نور دعای او
سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است

معصومه‌ای که در اثر هم نشینی‌اش
فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است

صدیقه‌ای که شاهد عهد الست بود
ارث وفای او به شهیدان رسیده است

مرضیه‌ای که مرز ندارد ولایتش
نور رضای او به خراسان رسیده است...

دست نوازشی به سر شعر من بکش
پیش تو این یتیم، پریشان رسیده است"

مهدی مردانی:


یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژه‌های جهان مادر آفرید

محسن عربخالقی:

قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید...
الطاف بی‌نهایت پروردگار را
در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید
یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد
حوریه‌ای به کسوت انسان بیاورید
هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمی‌شود
هر سوره‌ای که سورۀ کوثر نمی‌شود

دل برده از پیمبر والاتر از همه
آنکه نشسته این همه بالاتر از همه...
درهای باغ را به روی غصه بسته است
این غنچه‌ای که گشته شکوفاتر از همه
او ماه خانوادۀ خورشید مکه است
او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه
نامش نزول مائده‌های بهشتی است
مریم‌تر از همه‌ست و مسیحاتر از همه
با این همه لطافتش انصاف را بگو
انسیه است این زن حوراتر از همه؟
ما را به وصف مادر آیینه‌ها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
 
روشن به نورِ آمدنش آسمان شده‌ست
این زن که قبل خلقت خود امتحان شده‌ست
عطر بهشت آمده همراه مقدمش
دنیای پیر با نفس او جوان شده‌ست
زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه
در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شده‌ست
وقت نماز شرعی اگرچه نیامده
برخیز ای بلال زمان اذان شده‌ست
آخر میان خانۀ آیینه‌های شهر
آیینۀ خدای‌نما میهمان شده‌ست
باید علی رکاب بگیرد برای او
زهرا نگین خاتم پیغمبران شده‌ست
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت
زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت...
 
تو چشمۀ زلال حیاتی که گفته‌اند
بالاتر از تمام صفاتی که گفته‌اند
بعد از پدر به روح بلند تو می‌رسد
بانو سلامِ هر صلواتی که گفته‌اند
جز با کلیدِ مِهر شما وا نمی‌شود
در روز حشر باب نجاتی که گفته‌اند
بسیار گفته‌اند و هنوز از مقام تو
چیزی نگفته‌اند، رُواتی که گفته‌اند
شیرین‌تر است شورِ نم اشک‌هایمان
از شهد شاخه‌های نباتی که گفته‌اند
بی‌بی بیا و یک شب جمعه ببر مرا
همراه خود کنار فراتی که گفته‌اند -
- شب‌های جمعه تا به سحر گریه می‌کنی
بر داغ کشتۀ عبراتی که گفته‌اند
وقتی خداست زائر شب‌های جمعه‌اش
اشکم شود مسافر شب‌های جمعه‌اش

مرتضی امیری اسفندقه:


"شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است
روی زمین به عالم بالا رسیده است

باغ و بهار می‌چکد از بیت بیت من
شعرم شکوفه‌وار به زهرا رسیده است...

میلاد دختر گل و ریحان و روشنی‌ست
شعری شریف و شاد و شکوفا رسیده است

نوروز آمده‌ست به تبریک فاطمه
چون رودخانه‌ای که به دریا رسیده است

هستی، نجات یافتهٔ حُسن خلق توست
زیبایی و کمال به امضا رسیده است

حُسنت رسیده است به فریاد زندگی
خُلقت به داد مردم دنیا رسیده است

وقتی که مادر پدری، پیر اُمّتی!
شعرم به درک امّ ابیها رسیده است"

غلامرضا شکوهی:

تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد
بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد

ز چشم گرم تو خورشید، نور می‌گیرد
چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد

به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین
نسیم عشق، گل انتظار می‌ریزد

چو عطر آمدنت را به سینه می‌کارند،
ز روی آینۀ دل، غبار می‌ریزد

به باغ، حضرت گل دست و روی می‌شوید
چو طرح یاد تو در جویبار می‌ریزد

نگاه عاطفه از بس به انتظار نشست
ز دست هر مژه‌اش آبشار می‌ریزد

چراغ گل به شبستان باغ می‌تابد
چو اشک شوق تو، بر لاله‌زار می‌ریزد

تو سر رسیدی و از شوق، گیسوان درخت
به روی آینۀ چشمه‌سار می‌ریزد

شمیم نام تو وقتی سفر کند با باد
گلاب از نفس روزگار می‌ریزد

محمد علی مجاهدی پروانه:

"چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
احمد ازو، ‌پیام جهان آفرین گرفت
یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت

شکر خدا، که گلبن احمد به گل نشست
ز انفاس دوست، باغ محمد به گل نشست

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت
در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت
بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت
صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت
بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد
شام تو را ، جَنیبه‌کش آفتاب کرد
نامی برای دختر تو انتخاب کرد
وآن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش
تا بی‌وضو کسی نبَرد نام اطهرش

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت
سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت
مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت
کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

تو عصمت خدا و بهشت محمدی
تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی

ای اسوۀ محبت و، ای مظهر عفاف!
ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف
ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف
نامی اگر به‌ جاست ز سیمرغ و کوه قاف

درک مقام توست که امکان‌پذیر نیست
ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست

شادابی حیات، ز انفاس فاطمه‌ست
دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه‌ست
فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه‌ست
از گل لطیف‌تر دل حساس فاطمه‌ست

قلب رسول، شیفته‌ زندگانی‌اش
جان علی، فریفته‌ مهربانی‌اش

گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد
از عطر ناب یاس، معطر شود که شد
جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد
می‌خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد

دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است
والله، جای گفتن الله اکبر است!

ما شاعران به قافیه پرداختیم و بس!
عمری به وَجهِ تسمیه پرداختیم و بس
از متن، هی به حاشیه پرداختیم و بس
از تو فقط به مرثیه پرداختیم و بس

باید اگر معارف ناب تو زنده کرد
کی می‌توان به فاطمه گفتن بسنده کرد

ما بهره‌ای ز فیض تو اغلب نداشتیم
انگار جز فدک ز تو مطلب نداشتیم
آگاهی از معارف مذهب نداشتیم
کاری به کار عزّت مکتب نداشتیم

ترسم از آن که کار، برادر! بَتَر شود
وز این که هست، فاطمه مظلوم‌تر شود

اینک که هست امت اسلام در خطر
بحرین در محاصره و شام در خطر
بیت‌الحرام باز از اَصنام در خطر
حج و منا و مشعر و احرام در خطر

چشم امید شیعه به بیداری شماست
زهرا در انتظار وفاداری شماست

روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود
اسلام در زمانه فراگیر می‌شود
عالم پر از شمامۀ تکبیر می‌شود
دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود

آید ندا که کعبۀ مقصود می‌رسد
از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد"

 

 

منبع : شعر هیات و کانال اشعار ناب آیینی


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین