حج يكي از اركان اساسي اسلام است، و روح و جوهره بنيادين آن، همانند ديگر عبادات، تقوا و پرهيزكاري است. با اين امتياز كه حج از ويژگي خاص برخوردار است و عبادات ديگر فاقد چنين ويژگي هستند. ويژگي حج در اصل، به زندگاني پدر پيامبران، سرور ما ابراهيم خليل عليه السلام پيوند خورده است.
عقیق:اشاره مقاله حاضر بخشي است از ترجمه كتاب «حقيقة الحجّ» نوشته
«وحيدالدين خان» يكي از چهرههاي علمي و مسلمان هند كه پارهاي از اسرار حج
را به تصوير كشيده و با قلم «ظفرالاسلام خان» به عربي برگردان شده است. و
اينك ما ترجمه دو فصل از آن؛ يعني «روح حج» و «حج سازنده تاريخ» را با اندك
تصرّف و تلخيص در پارهاي موارد، تقديم خوانندگان گرامي ميداريم. به اميد
آن كه مفيد و شايان توجّه باشد.
حج يكي از اركان اساسي اسلام است، و
روح و جوهره بنيادين آن، همانند ديگر عبادات، تقوا و پرهيزكاري است. با
اين امتياز كه حج از ويژگي خاص برخوردار است و عبادات ديگر فاقد چنين ويژگي
هستند. ويژگي حج در اصل، به زندگاني پدر پيامبران، سرور ما ابراهيم خليل
عليه السلام پيوند خورده است.
هدف از حج اين است كه هر يك از بندگان
خدا در صورت داشتن استطاعت، دست كم يك بار در طول زندگي به انجام آن توفيق
يابند و با اعمال و مناسك و شعائر گوناگون، عبوديت و بندگي خود را به
اثبات رسانند و بكوشند تا ظاهر و باطن خود را با صبغه ابراهيمي آراسته و با
آيين حنيف وي پيوند دهند.
حضرت ابراهيم عليه السلام پس از بناي
خانه كعبه صلاي حج در داد تا مردم بيايند و خانه خدا را زيارت نموده، و حج
گزارند. آهنگ حج در حقيقت پاسخي است به نداي ابراهيمي و آهنگهاي «لبّيك
أللَّهمَّ لبّيك ...» اجابت دعوت آن پيامبر عظيم الشأن است. به سخن
ديگر: حج گزار با پاسخ به نداي ابراهيم عليه السلام آمده تا با انجام مناسك
اين حقيقت را مورد تأكيد قرار دهد كه براي تنفيذ و اجراي همه احكام الهي
بطور كامل آمادگي دارد.
حج در لغت به معناي «قصد» و يا «زيارت» آمده
و در اصطلاح شريعت اسلامي، شعار سالانهاي است كه حاجيان با آهنگ مكه و
طواف كعبه و حضور در عرفات و انجام ساير مناسك، به نمايش ميگزاردند. حج
عبادتي است جامع كه انفاق مال و رنج تن و ذكر خدا و قرباني در راه معبود را
در بر دارد، عبادتي است كه روح ساير عبادات را در چهرهاي ديگر متجلّي
ميسازد. كانون انجام فرائض حج، خانه خدا و مكه مكرّمه است. خانهاي كه
ياد آور حيات ايماني و با شكوه گروهي از بهترين بندگان خدا است كه در بستر
زمين با آن زيستند.
اين حيات ايماني با تاريخ ابراهيم خليل آغاز
ميگردد و به تاريخ پيامبر آخر الزمان حضرت محمّد صلي الله عليه و آله
ميانجامد. خانه خدا به ياد ما ميآورد كه چگونه بنده خالص خدا با تمام
آنچه در اختيار دارد در راه او بايد فداكاري كند و قرباني دهد و چگونه
زندگي خود را با خوشنودي خداي يگانه شكل دهد و چگونه نفس خود را در راه
رسالت خداوندي تا لحظهاي كه جان در كالبد دارد به تسخير در آورد. راهي به سوي خدا حج
راهي است كه بندگان به سوي خدا ميپويند، آخرين منزل قرب است كه ميتوانند
در اين زندگي دنيوي بدان راه يابند. هر چند ساير عبادات نيز متضمّن ذكر
خداوند ميباشند امّا مرحله تقرّب بنده به خدا در حج برتر و بالاتر است.
آنگاه كه حجگزار در برابر كعبه ميايستد ايمان دارد كه در برابر پروردگار
كعبه ايستاده است، طواف پيرامون كعبه، نمايانگر اين حقيقت است كه گويي، خدا
را يافته و در پيرامون او طواف ميكند، آنسان كه پروانه گرد شمع ميگردد و
آنگاه كه حاجي «ملتزم» را در آغوش ميگيرد و به دعا و تضرّع ميپردازد.
گويي دامن صاحب خانه را گرفته و صاحبخانه بدو التفات و توجّه نموده تا هر
چه بنده در سويداي دل دارد.
با او در ميان بگذارد. آري، حج داراي
اين خواص و آثار است؛ زيرا شعائر آن در جايگاه مقدسي صورت ميپذيرد كه
تجلّيات الهيّه از عرش بر فرش نازل ميشود؛ جايگاهي كه خداوند آن را براي
مركزيّت رسالت ديني خود و به رهبري بزرگترين داعي توحيد و مظهر حيات پاك و
عبوديّت كامل حق؛ يعني ابراهيم عليه السلام برگزيد. اين همان مكاني است كه
بر بستر آن حوادثي رخ داده كه آن حوادث زمينه ساز درخشش تاريخ اسلام بوده
است و دعوت بزرگترين منادي ربّاني خاتم پيامبران چهارده قرن قبل، از آنجا
منتشر گرديده است.
در پرتو اين خصائص و وقايع است كه ديار حرم
اهمّيت فوق العادهاي كسب كرده و فضايي روحاني و تاريخي از نوع خاص خود در
آن شكل گرفته است و كسي نيست كه به زيارت كعبه بيايد مگر آنكه كموبيش
تحتتأثير عمق اين فضاي روحاني قرار گيرد و پس از حج با طهارت روح و پاكي
نفس باز نميگردد مگر آنكه از نهر زلال و زمزم معنوي آن شستشو كرده است. از
اين رو روايات، حج را به عنوان افضل عبادات توصيف ميكند. اين اهميت به
لحاظ روحي و فلسفه معنوي اين حج است نه ظواهر آن به عبارت ديگر: حج تنها
اين نيست كه ما به ديار حرم برويم و بازگرديم، بلكه حقيقت حج برخورداري از
آثار و دست آوردهايي است كه حج به خاطر آن واجب گرديده است. بدين ترتيب حج
بهترين عبادت است براي آن بندهاي كه شعائر حج را با روح معنوي و با آداب
صحيح بجاي آورد. همانگونه كه بهترين غذاها تنها با ديدن آن مايه نيرومندي تن نخواهد بود.
سرور عبادات چنانكه
گفتيم حج ديداري است با خداوند متعال، كه در پرتو اين ديدار حالات روحاني و
ربّاني براي حجگزار حاصل ميگردد و با تحمّل مشقّتهاي سفر و درك مقامات
معنوي، چنين احساس ميكند كه از اين دنياي مادي به جهاني الهي پر گشوده،
چنانكه گويي خدا را مشاهده كرده و در پيرامون او طواف كرده و به سوي او سعي
نموده و به خاطر او بار سفر بسته و در حضور او قرباني كرده و دشمنان او را
رمي نموده و حوائج خود را از او مسألت كرده و به مشيت او، به حاجات خويش
دست يافته است. آري كعبه نشانهاي از نشانههاي خدا در زمين است. در
آنجا ارواح سرگشته انساني فرود ميآيند تا در ساحت قدسش قرار و آرام گيرند.
در آنجا چشمههاي زلال عبوديّت از سينههاي سرسخت ميجوشد. در آنجا ديدگان
ظلمت زده، تجليات خدا را مشاهده ميكند. همه اينها براي كسي است كه با
آمادگي و هوشياري كامل آهنگ حج كند؛ آنانكه داراي چنين آمادگي نباشند،
حجشان از يك سفر سياحتي فراتر نميرود، چنانكه رفتهاند باز ميگردند بدون
اينكه كوچكترين تحولي يافته باشند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله
فرمود: «الحجّ عرفة» معناي اين سخن آن است كه حج قيام در عرفه و سرزمين
عرفات است. از اينجا ميتوان دريافت كه عرفات يكي از شعائر پراهميت حج است. عرفات
در موسم حج تصويري گويا از صحنه محشر است. در آنجا ميبينيم كه حاجيان از
سرزمينهاي مختلف فوج فوج ميآيند تا مراتب بندگي خود را به نمايش بگذارند.
چه شگفت منظري است! همه بدنها لباس ساده و بدون نام و نشان در بردارند.
همه زبانها يك جمله را تكرار ميكنند؛ «لبّيك اللَّهمَّ لبّيك ...». كسي كه
اين صحنه را بنگرد متذكّر اين آيه قرآني ميشود كه در تصوير قيامت است:
وَنُفِخَ في الصُّورِ فإذا هُم مِنَ الأجداثِ إلي ربِّهِم يَنْسِلون؛ در
صور دميده شود و بندگان همه از گورها سر برآورند و به سوي پروردگارشان شتاب
گيرند.» هدف از حضور در عرفات اين است كه بنده را به ياد روز محشر
آورد؛ آن روز كه در برابر پروردگار خود ايستاده و نظير آنچه در قيامت رخ
ميدهد، در اينجا بر او ميگذرد. آري حقيقت ايناست كه حج را مفاهيمي
است كه آن را با ذائقهاي خاص ميتوان شناخت وامتياز حجدر مقايسه باساير
عبادات امتياز كعبه و مسجد الحرام بر ساير مساجد و اماكن است.
رسالت حج حج
چيست؟ حج ترك ديار و هجرت به سوي يار است، مقام وصل است كه با تصفيه جان و
رنج تن و بذل مال بدان ميتوان رسيد، شعائر و مقاماتي است كه با خاطره
جاودان بندگان صالح خدا پيوند خورده. هريك از اين شعائر تبلور عينياي از
تلاش و حركت انسان براي خداوند و در راه رضاي او است؛ زائر در طواف خود
حقايق عاليه عالم را در فضايي به وسعت گيتي و عرصهگاه حيات انسان، محور
حركت خويش ميسازد. با اولياي خدا از سر صدق دست وفاداري ميدهد و از
دشمنان خدا برائت ميجويد و پوشيدن لباس احرام و حضور در عرفات و خشوع و
تذلّل، ياد محشر را تداعي ميكند. با ذكر و خشيّت خداوندي دمساز ميشود و
در راه انجام رسالت خويش و سپرد ن ميراث معنوي اسلام به نسلها و عصرهاي
آينده و گسترش آن به صحنه گيتي قرار و آرام به خود راه نميدهد هر چند حج
به حسب ظاهر در زمان و مكاني خاص انجام ميشود اما در حقيقت جلوهاي است كه
حيات ايماني انسان را در كلّ هستي به نمايش ميگذارد و اعترافي است كه
بندگي خدا را تا آخرين لحظههاي حيات به تصوير ميكشد.
حج، سازنده تاريخ يكي
از ابعاد ويژه حج اين است كه به يك طرح بزرگ الهي وابسته است. طرحي كه از
دوران ابراهيم بينان نهاده شد و با بعثت محمد صلي الله عليه و آله تكميل
گرديد و مناسك حج مراحل اين طرح الهي است كه حج كننده به صورت رمز آن را
تكرار ميكند. حج گزار از وطن خود بار سفر به سوي حجاز ميبندد؛ آنگونه كه
ابراهيم از عراق راهي حجاز شد. حاجي از لباسهاي معمولي هنگام احرام خارج
ميشود و دو قطعه پارچه ساده در بر ميكند؛ همانند لباسهايي كه ابراهيم و
اسماعيل در بر ميكردند و چون به مكه ميرسد و به طواف خانه ميپردازد به
ابراهيم و اسماعيل تأسي ميكند و عهد و ميثاق الهي را مورد تأكيد قرار
ميدهد و چون ميان صفا و مروه هفت بار سعي ميكند، عهد سعي هاجر را ميان
اين دو كوه ياد ميآورد كه در آن صحراي سوزان در طلب آب بود و چون به منا
ميرود و قرباني ميكند، به صورت رمز، قرباني كردن ابراهيم عليه السلام را
تجديد مينمايد كه براي ذبح فرزندش آماده شد و خداوند گوسفندي از بهشت براي
وي فرا فرستاد و چون عازم جمرات ميشود تا شيطان را رمي كند، عمل اسماعيل
را تكرار ميكند كه شيطان را رمي كرد؛ آنگاه كه در پي اغوا و گمراه ساختن
او بود. و آنگاه كه همه حاجيان در عرصه عرفات اجتماع ميكنند و آخرين
لبيكهاي خود را بر زبان ميرانند، در آن منطقه باز و گسترده با خداي خود
به صورت جمعي عهد ميبندند كه در حيات اجتماعي و گروهي به ياري هم بشتابند و
در جهت آرمانهاي مشترك اسلامي، همگام باشند و به راه و روش صالحاني تأسي
جويند كه حج تذكاري از خاطرات معنوي آنهاست. قرآن مناسك حج را «شعائر»
ناميده؛ يعني «نشانهها» اين شعائر عبارتند از آنچه ابراهيم و خاندانش در
راستاي پياده كردن آن طرح الهي، كه بدان اشارت رفت، عمل كردند و حجگزار
اين شعائر را به صورت رمز از آن طلايه داران توحيد تقليد ميكند و با خداي
خود عهد ميبندد كه- هر چند در روزگار واپسين آمده است- او نيز جزئي از اين
تاريخ باشد. حج كننده با خداي خود عهد ميبندد كه هر گاه احساس نياز
شود او نيز زندگي موجود خود را فدا خواهد كرد تا به حق نزديك شود و از راحت
و رفاه چشم پوشيده و قناعت و ساده زيستي را شعار ساخته و براي خدا سعي و
تلاش نموده و چون پروانه بر گرد شمع توحيد بگردد و تقليد و پيروي شياطين را
رمي نموده و دين خدا را محور حركت خويش ساخته و در برابر آنچه پيشرفت و
عظمت دين اقتضا كند سر تسليم فرود آورد. حاجي به زبان حال و قال چنين
ميگويد: اگر ضرورت ايجاب كرد آمادگي دارد به خاطر اين دين پذيراي هر نوع
حادثه و رنجي باشد كه يك انسان توان تحمّل آن را دارد؛ يعني حاضر ميشود
فرزند خود را در راه جلب خشنودي خداوند قربان كند. هجرت ابراهيم از عراق
به سوي مكه و وقايعي كه در آنجا رخ داد، يك طرح عظيم و گرانقدر الهي بود
كه حدود دو هزار و پانصد سال قبل از «ظهور اسلام» آغاز گرديد. خلاصه اين
طرح اين بود كه شرك قرنها بر انديشه بشري سايه افكنده تا بدانجا كه هيچيك
از شاخههاي زندگي بشر از تأثير شرك مصون نمانده بود. نتيجه آن كه تسلسل
فكري شرك، طول قرنهاي پياپي ادامه يافته و هر نوزادي در اين برهه تاريخ
چشم به جهان ميگشود با انديشه شرك متولّد ميگرديد و با آن نشو و نما
مييافت و بدين جهت بود كه نداي پيامبران به دعوت توحيد در آنها تأثير قابل
ذكري نداشت. خداوند متعال در سرزمين مكه طرحي افكند تا نسل جديدي از
انسانها پديد آيند كه از تأثيرات محيط شرك دور باشند و به طور آزاد و خارج
از فضاي تسلسل فكري شرك بينديشند. مناسب ترين نقطه براي اين هدف سرزميني
بود كه از آن فضاي فكري دور مانده و انسانهاي مشرك در آنجا حضور نداشته
باشد. براي اين منظور مناسبترين نقطه، سرزمين عرب باديه نشين بود كه در
جهان آن روز بريده و در فضايي بسته ميزيستند و از فكر و فرهنگ حاكم آن عصر
مصون مانده بودند. آري اين سرزمين خشك و سوزان براي اين هدف برگزيده شد. انسان
نخستين كه براي ايجاد نسل جديد در اين نقطه بياباني تفتيده، برگزيده
ميشود بايد كه با درك اين مطلب كه زندگي خود را بايد به بهاي ماندن در
آنجا فدا كند، آمادگي سكونت در آنجا را داشته باشد. در همان سرزمين بود كه
ابراهيم خواب ديد كه فرزندش اسماعيل را سر ميبرد. هدف از اين واقعه تأكيد
بر اين مطلب بود كه اگر ابراهيم آمادگي دارد كه جزئي از تاريخ و اين طرح
الهي باشد، بايد تا بدانجا ايستادگي كند كه خاندان خود را در نقطهاي كه جز
كوههاي تفتيده و بيابانهاي پر رمل وجود ندارد اسكان دهد؛ زيرا سكونت در
حجاز در آن زمان هم رديف با سكونت در وادي مرگ بود. حجاز در گذشته
تاريخ، قابل سكونت نبود؛ زيرا آب و گياه نداشت و به همين دليل از آثار تمدن
شرك خالي بود و همين ويژگي بود كه حجاز را براي پيافكندن نسلي نو از
موحدان آماده ميساخت. در هر حال آنگاه كه ابراهيم كارد بر گلوي فرزندش
مينهاد چنين اعلام ميداشت كه براي چنين قرباني به طور كامل آماده است
بدينسان ابراهيم و اسماعيل براي آن طرح الهي برگزيده شدند و اسكان اسماعيل و
مادرش در آن منطقه دور افتاده نقطه آغازين اين حركت و ايجاد نسل جديد بود.
در همان زمان بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام دست به دعا برداشت و از
خداوند خواست كه پيامبري از نسل اسماعيل را در اين سرزمين و در ميان ساكنان
آن برانگيزد. بالأخره با تولّد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين دعا
به اجابت رسيد اما چنانكه ميدانيم آن دعا تا ولادت پيامبر 2500 سال فاصله
داشت. دليل اين تأخير و فاصله اين بود كه نسل جديد در اين برهه زماني آماده
شود تا به دور از قلمرو شرك آن عصر بينديشد و شايستگي آن را پيدا كند كه
در كنار آن پيامبر قرار گيرد و او را در تكميل رسالت ياري دهد. بدين سبب
اين مجموعه به بهترين امّت موسوم گرديد. امّتي كه شگفتترين امّت در تاريخ
است. درست است كه در آغاز رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله گروهي از
اينان به دشمني با او برخاستند امّا در عين حال هنگامي كه حقيقت امر را
شناختند و حقيقت را دريافتند با تمام توان در كنار او ايستادند و يارياش
كردند. هر چند بر نسلي كه در مكه پديد آمد، در زمانهاي بعدي عوامل شرك
نيز تأثير گذاشت، امّا در حقيقت اين نسل، نسلي پاك بود كه جز پارهاي از
افراد كوتاه فكر آن بر فطرت سالم ميزيستند. پارهاي از افراد اين نسل رو
در روي پيامبر ايستادند امّا اين از روي جهل و ناداني بود و آنگاه كه
فهميدند محمّد صلي الله عليه و آله به حق فرستاده خدا است و دين او دين حق
است، دشمنيشان جاي خود را به دوستي داد و براي آن حضرت ياراني شدند كه از
بذل آنچه در توش و توان داشتند، در راه استقرار آيينش، دريغ نكردند. ويژگي
نسلي كه ابراهيم- با رمز ذبح فرزندش- پيافكند اين بود كه به اشياء با
ديده مستقل و آزاد مينگريست و در امكان وي بود كه به امثال اين حقيقت
اعتراف كند. براي بيان اين مطلب كه اين نسل كفايت و شايستگي كامل را در
اعتراف به حقيقت داشت چند مثال ميآوريم: نخستين مثال در مورد گروهي است
كه به مجرد اعلام رسالت و معرفت آن، بيدرنگ بدان ايمان آوردند. مثال دوم
در مورد كساني است كه در آغاز به انكار رسالت پرداختند اما همينكه حقيقت را
فهميدند بدان معترف شدند: 1- خالد بن سعيد بن عاص از نخستين كساني بود
كه به پيامبر خدا مؤمن شد. خالد در يكي از روزها به محضر پيامبر خدا آمد و
گفت: اي محمّد، به چه چيز دعوت ميكني؟ فرمود: ايمان به خداي يگانهاي كه
شريك ندارد و اين كه محمد پيامبر و بنده خدا است و اين كه از پرستش سنگهايي
كه نميشنوند و نميبينند و سود و زياني نميرسانند و نميدانند چه كسي
آنها را پرستش كرده و يا نكرده است اعراض و دوري كني. خالد با شنيدن اين
سخنان بلا فاصله گفت: شهادت ميدهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و اين كه
تو فرستاده خدايي. پيامبر از اسلام آوردن وي خرسند شد و خالد مرخص
گرديد، همين كه پدرش «ابواصيحه» از اسلام آوردن او مطلع شد ساير فرزندانش و
رافع غلام خود را فرستاد تا خالد را نزدش آوردند. پدر او را به شدت
نكوهش و سرزنش كرد و با چوبدستي كه در دست داشت بر سر او كوفت، تا آن را
خُرد كرد. سپس گفت: آيا از محمد پيروي كردهاي در حالي كه ميداني او با
قوم تو به مخالفت برخاسته و به خدايانشان بدگويي كرده و پدرانشان را نادان
خوانده است!؟ خالد در پاسخ پدر گفت: به خدا سوگند او راست ميگويد و من او
را پيروي ميكنم، در حالي كه محمّد صلي الله عليه و آله سخن حق ميگويد
چگونه ميتوانم به رسالت او مؤمن و معترف نباشم.
2- مثال ديگر در
باره سهيل بن عمرو است كه نماينده دشمنان اسلام در صلح حديبيه بود. هنگامي
كه پس از گفتگوي طولاني عهدنامه را تنظيم كردند، پيامبر اكرم چنين املا
فرمود: «اين است چيزي كه محمد فرستاده خدا درباره آن داوري نموده است».
سهيل به شدت اعتراض كرد و گفت: به خدا اگر ما ميدانستيم كه تو فرستاده
خدايي تو را از زيارت خانه خدا مانع نميشديم و با تو نبرد نميكرديم. تاريخ
به ما نشان ميدهد كه سهيل بن عمرو در دعوي خود كاملًا صادق بود و تنها از
روي جهل و نا آگاهي با اسلام معارضه ميكرد. اما هنگامي كه دريافت پيامبر
در رسالت خود صادق است، به آن حضرت ايمان آورد و تمام زندگي خود را در خدمت
اسلام نهاد. به گواهي تاريخ سهيل پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله
نيز در موضع صدق پا برجا بود و هنگامي كه قريش ميخواستند راه ارتداد
بپيمايند او پايداري خود را به ثبوت رسانيد.
رجعت تاريخ شرك بار
ديگر زمان به عقب برگشته و همانند عصر ابراهيم كه شرك بر انديشه بشر
حكمفرما بود، امروز كفر و الحاد بر انديشه جهاني سيطره يافته و اگر در
گذشته انسان در قالب شرك ميانديشيد امروز در قالب الحاد فكر ميكند. حقيقت
اينست كه ماجراي عصر كنوني همان ماجراي اعصار پيشين است با اين تفاوت كه
آن روز شرك حاكم بود و امروزه الحاد. و مهمترين وظيفه اسلامي امروز در هم
كوبيدن اين تفكر الحادي است و ناگزير بايد حملهاي ديگر با همان راه و روش
پيشين عليه كفر و الحاد آغاز گردد. و بايد گروهي ديگر براي قربان شدن مهيا
گردند و بايد گروهي ديگر فرزندان خود را در صحرا اسكان دهند تا تاريخ را
تجديد كنند و همانگونه كه پايان دادن به نسل شرك قرباني ميطلبيد امروز نيز
براي خاتمه دادن به دوره الحاد قرباني نمايند. «حج مبرور» حجي است كه با
اين ايده و آرمان و اراده و تصميم در سرزمين مقدس انجام شود. حقيقت اين
است كه عمل حجگزار پس از پايان گرفتن اعمال و مناسك حج خاتمه نمييابد
بلكه پايان حج آغاز كار اين سفر است با اهميتي افزونتر. وحج كننده همواره
اين كلمات را بايد بر زبان داشته باشد: «لبيك أللَّهمَّ لبيك» مفهوم اين
كلمات چيست؟ اينها كلماتي است كه از عهد بنده با خداي خود سخن ميگويد،
معاهدهاي كه پايان ندارد؛ همچنانكه عبادت حج. بنابراين كسي كه از مراسم حج
باز ميگردد، پيماني با خداي خود بسته و برگشته است و بر اوست كه رويه خود
را با دوران قبل از حج تغيير دهد و عملي را بياغازد كه با دوران جديد و
عهدي كه با خداي بسته همسو باشد. بازگشت از حج بازگشتي است همراه با عهد و
پيمان و عمل به مقتضاي آن با مسؤوليتي سنگينتر و تعهدي بيشتر. همانگونه
كه ابراهيم مردم عراق را در حال احتضار ديد كه گوش به سخن او در دعوت
توحيد و معاد نميدهند طرحي نو در افكند و خود و خاندانش را براي دشوارترين
قرباني فدا كرد و نسلي نو پينهاد. همچنين بر يك مسلمان واجب است كه
امروزه با آنچه وضعيت زمان اقتضا ميكند، بپاخيزد و با صبر و شكيبايي اين
تجربه را دنبال كند تا به هدف برسد و يا مرگ را استقبال نمايد. در عهد
ابراهيم شرك بر افكار جهاني سايه افكن بود و امروزه الحاد حاكم است و
بازگشتگان از حج بايد براي پايان دادن به عصر الحاد و احيايي عصر توحيد
بكوشند و از اسوه ابراهيمي در اين نبرد جديد الهام بگيرند و از هر نوع
قرباني كه اين نهضت ابراهيمي ميطلبد دريغ نورزند و آن قرباني رمزي را به
فداكاري حقيقي و عملي تبديل نمايند. كه اينست مفهوم حج؛ يعني اعاده تاريخ
در قالب رمز.