عقیق:تولد و كودكی به سال 1333 در خانوادهای
مستضعف، مسلمان، متعهد و دردكشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او
(بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید كه از همان كودكی عشق به خدا و
خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت
نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت.
خرمشهر،
شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی كه خاطره دلاوریهایشان برای
همیشه در تاریخ كشور باقی خواهد ماند. نوجوان بود، حدودا سیزده ساله كه
پایش به فعالیتهای دینی در مساجد و هیأتهای مذهبی باز شد. به مسجد میرفت،
در كلاسهای آموزش و تفسیر قرآن شركت میكرد و عضو ثابت جلسات هفتگی هیأتهای
مذهبی بود. در تمام این كارها برادر بزرگش «علی» مشوق و راهنمایش بود. یك
سال بعد برادرش او را با یك گروه مبارز مخفی به نام «حزب الله خرمشهر» آشنا
كرد و محمد بیدرنگ وارد آن شد. دو سال بعد یعنی در 1351 گروه حزب الله
توسط عوامل ساواك شناسایی شد و تمام اعضایش از جمله محمد دستگیر و زندانی
شدند. محمد به همراه دیگر اعضای گروه در دادگاه نظامی محاكمه شد و به خاطر
سن كمش او را به یك سال زندان محكوم كردند. سال بعد وقتی كه از زندان آزاد
شد از او تعهد گرفتند و تهدیدش كردند كه اگر بار دیگر وارد فعالیتهای سیاسی
شود به شدت با او برخورد خواهند كرد. اما این تعهد و این تهدید نتیجهای جز
مخفی شدن فعالیت سیاسی او نداشت.
در
سال 1354 محمد دیپلمش را گرفت، در كنكور دانشگاه قبول شد و برای ادامه
تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد. در دانشگاه فعالیتهای سیاسی او
همچنان ادامه داشت. او به همراه دوستانش انجمن اسلامی مدرسه عالی بازرگانی
را پایه گذاری كرد. اعلامیههای انقلابی و جزوهها و بیانیههای ضدرژیم توسط
این انجمن اسلامی میان دانشجویان توزیع میشد.
در
سال 1355 محمد به عضویت گروه «منصورون» كه یك گروه مذهبی معتقد به مبارزه
مسلحانه بود، پیوست. از جمله فعالیتهایش در این گروه حمل مقداری اسلحه از
تهران به اهواز در سال 1356 بود كه علیرغم باخبر شدن ساواك از این كار آن
را با زیركی و مهارت انجام داد و نگذاشت كه اسلحهها به دست مامورین ساواك
بیفتد.
از
آن پس محمد فعالیتهای انقلابی خود را چه در زمینه مبارزه مسلحانه و چه در
زمینه فعالیتهای تبلیغی و آگاه كنند گسترش داد. شهر به شهر میرفت و با
انقلابیون ارتباط برقرار میكرد. گاهی در اهواز بود، گاهی در تهران، گاهی در
كاشان بود و گاهی در قم. همزمان با اوجگیری فعالیت او برادرش علی در
درگیری با نیروهای ساواك به شهادت رسید. این اتفاق او را در ادامه مسیری كه
در پیش گرفته بود مصممتر میكرد.
وقتی
كه تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه در روزهای بهار و تابستان 1357 بالا گرفت
محمد نیز به همراه دوستانش با فعالیتهای چریكی و مسلحانه به حركت مردم یاری
میرساند. در یكی از روزهای پاییز سال 57 هنگامی كه نیروهای نظامی به سمت
مردم تظاهر كننده اهواز تیراندازی میكردند،محمد و دوستانش وارد عمل شدند و
طی یك درگیری سنگین نیروهای نظامی را مجبور به عقبنشینی و فرار كردند.
بعد
از پیروزی انقلاب اسلامی محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر
برگشت. او و دوستانش در خرمشهر گروهی تشكیل دادند به نام كانون فرهنگی
نظامی انقلابیون خرمشهر. هدف این كانون حراست از نظام نوپای انقلابی در
برابر حملاتی بود كه از طرف بازماندگان رژیم و یا طرفداران تجزیه خوزستان
به آن میشد.
**آشنایی در زندان ساواک؛
در
سال 1358 محمد ازدواج كرد. همسر او خانم صغرا اكبرنژاد است كه سالها علیه
رژیم شاه جنگیده و در زندان با خاله محمد آشنا شده بود. خاله محمد زمینه
آشنایی این دو را فراهم كرد. آنها مدتها با یكدیگر مراوده و همكاری انقلابی
داشتند و سرانجام در سال 58 محمد به دختر جوان همرزمش پیشنهاد ازدواج داد و
او پذیرفت. ازدواجشان چون دیگر همردیفان آنها در نهایت سادگی برگزار شد. و
آنها زندگی صمیمانهای را آغاز كردند. آن روزها محمد سخت درگیر مسؤولیتهایی
بود كه بعد از انقلاب بر شانهاش گذاشته شده بود. او فرماندهی سپاه خرمشهر
را بر عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایهگذاری كرد. علاقه
او به عمران و آبادانی و نجات مردم خرمشهر از محرومیت به حدی بود كه در
سپاه هم یك «واحد عمرانی» راهاندازی كرد.
**آغاز جنگ؛
مدتی
بعد جنگ چون مهمانی ناخوانده از راه رسید و رنگی دیگر به همه چیز داد.
نیروهای ارتش عراق در تجاوزی همه جانبه خرمشهر را به محاصره درآوردند.
جهانآرا و نیروهای سپاه دوش به دوش سایر مردم خرمشهر دلیرانه از شهر دفاع
كردند و دشمنی را كه رویای فتح بیست و چهار ساعته خوزستان در سر داشت 45
روز پشت دروازههای شهر نگاه داشتند. اما این گروه جان بر كف بیسلاح از هیچ
سو تقویت نمیشد. تماسهای مكرر جهانآرا با جانشین فرمانده كل قوا(بنیصدر)
برای گرفتن كمك به جایی نرسید. انتظار برای رسید قوای كمكی از دقیقه و ساعت
گذشت و به روز و هفته رسید. مدافعین خرمشهر یك به یك بر خاك افتادند و
سرانجام دشمن از روی انبوه جنازه ها گذشت و شهر را به تصرف درآورد. جهانآرا
و قلیلی از یارانش كه عقب كشیده بودند خود را برای نبردی مجدد آماده
میكردند.
عزل
بنیصدر از فرماندهی كل قوا جان تازهای به جبهه ها داد. نیروهای سپاه، ارتش
و بسیج یك دل و متحد شدند و به دشمن یورش آوردند. اولین گام آنها شكستن
محاصره آبادان بود كه چون خرمشهر در آستانه سقوط قرار داشت. این پیروزی
بزرگ روحیه نیروهای خودی را به شدت تقویت كرد. و امید بیرون راندن دشمن از
خانه را در دلها نشاند. و این در مهرماه سال 1360 روی داد.
به
دنبال این پیروزی بزرگ در روز هفتم مهر محمد جهان آرا و تعداد دیگری از
فرماندهان ارتش و سپاه راهی تهران شدند تا گزارش عملكرد شجاعانه نیروهای
خود را به امام خمینی (ره) رهبر انقلاب تقدیم كنند.
در
میانه راه هواپیمای حامل آنها دچار نقص فنی شد و سقوط كرد. با سقوط
هواپیما، جهان آرا و دیگر مسافران هواپیما به شهادت رسیدند و روحشان كه میل
جهان خاكی نداشت دوباره راه آسمان را پیش گرفت.
**دیدگاه های انقلابی جهان آرا؛
در
واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه
میدانست و با درک این مساله ضمن تکیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه،
به ضرورت کار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت. نقش
شهید در خنثیسازی کودتای نوژه شهید جهانآرا در جریان کودتاه نوژه به
منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی
خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه
منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از
شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود.
ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل میکرد، در
بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب
اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند. حماسه خونینشهر در
غروب روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که
با دو گردان نیرو ظرف مدت ۲۴ ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند
و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در
فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از کشور جمهوری اسلامی جدا
نمایند.
اما
پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم
خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را(بیش از دو لشکر) در این
نقطه، زمین گیر کرده و ۴۵ روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل
کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان آرا در مورد
یکی از صحنههای این حماسه عاشورایی میگوید: «امیدی به زنده ماندن
نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و
یک نفر پش بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها
میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از
آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را میزدند و پیش میآمدند.
با
رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی
داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچهها زدند. دومی در حال عقب
نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت
سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و داد
زدم: الله اکبر، الله اکبر، … حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود…»
جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره میگوید: «وارد حیات
مدرسه شدم. بوی باروت شدید میآمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا
است.
همین
طور بچهها در خون خودشان میغلطند. اسلحهام را برداشتم آمدم بیرون، شهید
جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچهها را از دست دادیم! در حالی
که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچهها را
دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.» آنها
بادست خالی در حالی که اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر
ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند که خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی –
نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و… با چنگ و دندان
شجاعانه قدم به قدم و کوچه به کوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان
رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی کردند و با توجه به اینکه پاسداران
سپاه خرمشهر کم بودند با عدهای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر
شدند. تا اینکه رزمندگان، خودشان را در گروههای کوچک(در حد دسته و گردان)
به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل
شدند.
در
این مرحله شهید جهان آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و به
کارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ کرده بود.
اما فشار دشمن هر روز بیشتر میشد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل
میکرد. برادری تعریف میکند: «روزهای آخر این مقاومت بود که بچهها با
بیسیم به شهید جهانآرا اطلاع دادند که شهر دارد سقوط میکند. او با صلابت
به آنها پیام داد که باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند.» شهید
جهانآرا میگفت: «آرزو میکنم در راه آزاد کردن خونینشهر و پاک کردن این
لکه از دامان جوانان شهید شوم.» او و همرزمانش با توکل به خدا، خالصانه
جانفشانی کردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادتطلبی در برابر
دشمن تا دندان مسلح، مقاومت کردند و زیر بار ذلت نرفتند و یکبار دیگر حماسه
حسینی را در کربلای ایران اسلامی تکرار نمودند.
سردار
غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی میگوید: «مقاومت در
خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلکه در
سرنوشت کلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعثتاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید
و آنها نتوانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر عزیز شهید
جهانآرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و
یارانش به ما آموخت که چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.» ویژگیهای
اخلاقی شهید جهانآرا در کنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و
جهاد با نفس و کوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت
پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه
ویژهای داشت. از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ کلام
عجیبی داشت.
**ویژگی اخلاقی شهید؛
خوش
خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توکل، فداکاری، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و
حضرت امام(ره) و خستگیناپذیری از خصوصیات بارز وی بود. به برادران میگفت:
«انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و
اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را
با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت، محکم
بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات
نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید افکار شرکآلود و وابستگیها،
پاک و خالص میکنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر میشود و از
انحراف و شکست مصون میماند.» در مبارزات، هیچگاه به مسیر انحرافی گام
ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون کسب فیض میکرد.
عشق
و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تکه کلامش این بود: من مخلص و
چاکر امام هستم. از جمله سخنانش این بود که: مادامی که به خدا اتکا داریم و
رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم. سید محمد دارای روحیهای
عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده میشد که در حال راز و نیاز با خدای خود
است. زمانی که در زندان به سر میبرد، از نماز شب غفلت نمیکرد. تواضع و
فروتنی در سید موج میزد. با وجود اینکه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده
داشت خود را یک بسیجی میدانست و در حالی که فرماندهی قاطع بود اما رابطه
عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ کرده بود.
وی
به تربیت کادرهای کارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی،
تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداکاری و شهادتطلبی از خصایص بارزی
بود که وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای
جانان کرد. نحوه شهادت در ساعت ۳۰/۱۹ دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰(بعد
از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای سی - ۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران
در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین عزیز
جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و
سقوط کرد.
از
جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی(جانشین رئیس ستاد
مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو(وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد
فکوری(مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف
کلاهدوز(قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد
علی جهانآرا(فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهید سید محمد علی جهانآرا پس
از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی
دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.
**وصیت نامه شهید؛
بسم الله الرحمن رحیم
از
روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم
کربلا را میدیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم
الکافرین».
بارپرودگارا،
ای رب العالمین، ای غیاثالمستغیثین وای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر
میگیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بندهٔ
فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک
مشت درد و رنج دارم که بر این صفحهٔ کاغذ میخواهم همچون تیری بر قلب سیاه
دلانی که این آزادی را حس نکردهاند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی
را و جهانی را به نیستی و نابودی میکشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود
شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم.
با تمام دردها و رنجهایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و
شکیبایی کردم ولی این را میدانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت
آزادی را درک نکردهاند چون دربند نبودهاند یا در گوشههای تریاهای پاریس،
لندن و هامبورگ بودهاند و یا در…
و
توای امامم!ای که به اندازهٔ تمام قرنها سختیها و رنجها کشیدی از دست
این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظهای این زندگی بر تو همچن نوح،
موسی و عیسی و محمد(ص) گذشت. ولی توای امام وای عصارهٔ تاریخ بدان که با
حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را
تضمین کردی. ولیای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟!
کیست که دریابد لحظهای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ
انسانیت و کلیه انسانهای حاغضر و آینده تاریخ میباشد؟
ای
امام! درد تو را، رنج تو را میدانم چه کسانی با جان میخرند، جوان با
ایمان، که هستی و زندگی تازهٔ خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی
فدا میکند. بلهای امام! درد تو را جوانان درک میکنند، اینان که از مال
دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است
فدا میکنند.
ای
امام تا لحظهای که خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظهای
نمیگذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به
انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در
کربلای خرمشهر دیدهام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن
جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد
تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم هر
روز که حملهٔ دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار
میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و
فریاد میزدمای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
محمد علی جهان آرا
روحش شاد ویادش گرامی
منبع:باشگاه خبرنگاران