۰۹ آذر ۱۴۰۳ ۲۸ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۰۸
عقیق: با توجه به اینکه امام(ع) که خردسال
بود،« اسحق» یکی از دانشمندان بغداد می گوید: من در نامه یی ده مسأله نوشتم تا از
آن حضرت بپرسم، و با خود گفتم اگر آن بزرگوار به پرسش های من پاسخ داد از او تقاضا
می کنم که دعا کنند خداوند فرزندی را که همسرم حامله است پسر قرار دهد. مجلس به
طول کشید، و پیوسته از آن گرامی می پرسیدند و او پاسخ می داد، برخاستم بروم تا روز
بعد نامه ی خود را به آن حضرت بدهم، امام تا مرا دید فرمود:« ای اسحق! خدا دعای
مرا مستجاب فرمود، نام فرزندت را احمد بگذار.»
گفتم: سپاس خدای را، بی تردید این همان حجت خداست. اسحق به وطن خود بازگشت،
و خداوند پسری به او عنایت کرد و نام او را « احمد» نهاد.(1)
بارور شدن درخت
مأمون حضرت امام جواد(ع) رابه بغداد
آورد، و دختر خود را به همسری او داد، ولی امام(ع) در بغداد نماند و با همسرش به
مدینه بازگشت.
به هنگام بازگشت گروهی از مردم برای وداع
و خداحافظی امام(ع) را تا خارج شهر بدرقه کردند، هنگام نماز مغرب به محلی که مسجدی
قدیمی داشت رسیدند. امام به آن مسجد رفت تا نماز مغرب بگذارد، در صحن سرای مسجد
درخت سدری بود که تا آن هنگام میوه نداده بود. آن گرامی آبی خواست و درین درخت وضو
ساخت. و نماز مغرب رابه جماعت بجای آورد. و پس از آن چهار رکعت نافل خواند و سجده
ی شکر کرد، آنگاه با مردم خداحافظی فرمود و رفت.
فردای آن شب درخت به بار نشست و میوه ی
خوبی داد. مردم از این موضوع بسیار تعجب کردند.(2)
از مرحوم شیخ مفید نقل کرده اند که سال
ها بعد خود این درخت را دیده و از میوه آن خورده است.
پی نوشت ها:
1_(عیون المعجزات، ص109)
2_(احقاق الحق،ج12،ص424؛ نورالأبصار
شلبخی،ص 179؛ ارشاد مفید ص 304،مناقب ج4،ص 390)