کد خبر : ۷۹۱۶
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۰

بهترین برنامه در عصر غیبت از منظر مرحوم آیت‌الله بهجت

مرحوم آیت‌الله بهجت می‌گفت: انسان‌های متدین و عاقل از اهل مذهب حق حاضر نیستند که دور هم بنشینند و براساس وجدانیات و احکام عقلیه که همه بدان معترفند، با هم صلح کنند، بنابراین ما چه انتظار از سازمان بین‌الملل داریم؟

عقیق: مسلمانان بلکه شیعه‌ها که خِیارٍ من خیار هستند، بلکه انسان‌های متدین و عاقل از اهل مذهب حق حاضر نیستند که دور هم بنشینند و براساس وجدانیات و احکام عقلیه که همه بدان معترفند، با هم صلح کنند، بنابراین ما چه انتظار از سازمان بین‌الملل و سازمان حقوق بشر داریم؟

چرا برای تفاهم‌ و صلح دور هم نمی‌نشینیم؟

در زمان جاهلیت حاکم اصفهان مال‌التجاره‌ عمر و ابوطالب و ... را می‌گیرد و مصادره می‌کند، آن‌ها نزد انوشیروان می‌روند، انوشیروان از وزیر خود سؤال می‌کند: اینها چه می‌خواهند؟ می‌گوید: پول می‌خواهند، زیرا صلاح ندید که بگوید: از حاکم اصفهان شکایت دارند، به سخن آن‌ها توجهی نشد، لذا بار دیگر- گویا با فاصله زمانی - نزد انوشیروان رفتند، انوشیروان دستور داد که مترجم را عوض کردند!

آری، اگر حرف همدیگر را نمی‌فهمیم باید مترجم را عوض کنیم تا حرف یکدیگر را خوب بفهمیم تا به صلح برسیم.

چنان که در مورد دیگر  شاه ناشنوایی دستور داده بود که وقتی شخص مظلوم یا متظلم خواست نزد او بیاید، لباس سرخ بپوشد!

در جنگ بین دو طایفه یا باید هر دو فاسد باشند، یا یکی از آن‌ها؛ زیرا اگر هر دو صالح و اهل صلاح باشند، با هم جنگ نخواهند داشت، بلکه سلاح را زمین می‌گذارند و می‌نشینند و با هم تفاهم‌ و مصالحه می‌کنند.

سازمان ملل هم در حل اختلافات تابع دولتی است که از همه، اقوی و قدرتمندتر باشد و اگر جنگ به ضرر آن‌ها باشد و نخواهند ادامه یابد؛ از آن جلوگیری می‌کنند و گرنه، نه.

نظیر اینکه اگر فعل حرامی به صلاح ما نباشد و میل نداشته باشیم، آن را انجام دهیم، زهد می‌کنیم و از آن اجتناب می‌کنیم و از نفس خود جلوگیری می‌کنیم!

چنان که آقایی می‌گفت: پسر من مریض است، و از هر چه اشتها ندارد و یا دستش نمی‌رسد پرهیز می‌کند!

شما انسان‌های متخاصم که اشرف مخلوقات هستید، چرا نمی‌نشینید تا برای رفع خصومت‌ها، فکر و در نتیجه راه‌حل پیدا کنید؟!

متمدن‌ترین دولت‌ها، آمریکاست، چون متمول‌ترین کشورها است، ولی همین دولت از اداره‌ کشور خودش عاجز است، لذا چند بار ملت و مردم خود جنگیده است!

بیست سال قبل در تهران، از خیابانی عبور می‌کردیم، دیدیم یک طرف خیابان سفارت آمریکا است و طرف دیگر روبروی آن را هم که ساختمان دیگری بود، بدون اینکه نیازی به آن داشته باشند، تنها به این دلیل که به سفارت آن‌ها مشرف است، اجاره کرده‌اند؛ تا به دست دیگران نیفتد و برای دیگران معلوم نشود که چه کسانی به سفارت آن‌ها آمد و شد می‌کنند و با استراق سمع و جاسوسی از اسرار آن‌ها اطلاع پیدا نکنند، ملاحظه می‌فرمایید که انسان، بلکه متمدن‌ترین انسان‌ها با این همه ادعاها که در پیشرفت دانش و علم دارند، از دست هم آرامش و آسایش ندارند!

آقایی می‌گفت: در بادکوبه در کاروانسرایی تجارت خانه داشتیم، از سوی یک مأمور ایرانی از طرف شاه وقت ما را برای بازجویی خواستند و مقصودشان از تحقیقات این بود که بفهمند آیا روسی‌هایی که در قفقاز هستند، از دست شاه و دستگاه او راضی‌اند، یا نه.

من هم گفتم: بله راضی هستیم، و از اقدامات شاه تعریف و تمجید کردم، ولی به این اکتفا نکردند. بلکه قرآن آوردند و مرا قسم دادند که آیا هر چه می‌گویی راست است، یا نه؟! هم چنین پرسیدند: روسی‌هایی که در اطراف شما هستند، چه طور؟ گفتم: آن‌ها هم راضی هستند و همین سؤال‌ها را از تجار دیگر هم کردند.

برنامه اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت

همه می‌دانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانی است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفی کند و نشان دهد.

آقایی گفته بود: در خواب دیدم گروهی آمدند از شهر عبور کنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جای خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان، یکی یکی در محل و یا قهوه‌خانه‌ای خاص همدیگر را ببینند - نغوذ‌بالله- مثل قاچاقچی‌ها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یکی یکی در فلان محل یا قهوه‌خانه یکدیگر را ملاقات کنند. تا اینکه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم‌های نورانی بودند، به حدی که نمی‌شناختم رئیس آن‌ها کدام است و معمم نبودند جز یکی از آن‌ها ولی از بس نورانی بودند تشخیص نمی‌دادم که او رئیس است. یکی از آن‌ها درباره‌ من چیزی می‌گفت، خبرهایی می‌داد. یک مرتبه یکی از آن‌ها به او اشاره کرد که دیگر نگو و او ساکت شد، از این جا فهمیدم که رئیس همان شخص است و متوجه شدم که معمم در میان آن‌ها فقط او بود.

بله، کار صاحب ما نغوذ بالله به جایی رسیده که یقین داریم بسیاری از حکومت‌ها، او و یارانش را مفسد و جانی و اخلالگر می‌دانند و اگر به آن‌ها دسترسی پیدا کنند، اعدام می‌کنند! اگر ما او را نمی‌شناسیم، او همه‌ ما را می‌شناسد و می‌داند و می‌بیند.

بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا می‌داند اگر نواب اربعه زیادتر بودند چه بلاهایی بر سر آن‌ها می‌آوردند! اگر چه علمای بزرگی هم چون شیخ مفید بوده‌اند، ولی نواب اربعه از جهاتی راجع‌ بوده‌اند.

برای نمونه در مجلسی در بغداد یکی از علمای عامه از حسین بن روح سؤال کرد: خلیفه‌ بعد از پیغمبر(ص) کیست؟

او گفت: صحیح پیش ما این است که خلیفه‌ بعد از رسول‌الله(ص) عبارت‌اند از: ابوبکر و عمر و عثمان و علی!

بعد گفتند: چه نسبت‌ها و تهمت‌ها به این آقا می‌زدند که رافضی است، در صورتی که خود صریحاً اعلام می‌کند که مذهبش مثل ماست! اگر این تقیه‌ها نبود، آن‌ها هم نبودند؛ ولی ما تقیه آن 4 نواب چهار صد تا شدند! عامه خیلی از تقیه‌ ما ناراحتند و فحش‌ها نثار ما می‌کنند.

آیا با وجود این می‌شود در این زمان غیب کار کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمی‌شود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهی برای اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهی جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهای قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟

به گمان بنده این یک راهی است که هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که نشدنی است و یا اینکه پیش نمی‌رود و بی‌نتیجه و بی‌فایده است و در عین حال، اشکالاتی و معذوراتی را که راه‌های دیگر دارند، ندارد.

آن راه این است که هر شخصی باید برنامه اصلاحیه‌ای برای خود تهیه کند، به این صورت که مشخص کند این‌ها اصول اعتقاداتی است که من به آن‌ها یقین دارم، در زمینه‌ توحید و نبوت و امامت و ... و این‌ها معتقدات بنده است و از روی دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم و خواه چیزی اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتی اگر حکومت، دست سفیانی بیفتد و من مجبور شدم که از روی تقیه به او بگویم: «الحق معک» (حق با توست) چون اگر نگویم کشته می‌شوم، و یا نزدیکان و دوستانم کشته می‌شوند - اشکالی نداشته باشد.

پس از آنکه انسان برنامه‌ خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملی داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتی خاطر جمع شود و پس از آنکه خود را با این برنامه‌ اصلاحی اصلاح کرد، می‌تواند دیگران را هر چند افراد منصف را با خود هم عقیده کند، و تدریجاً به افراد بگوید که این عقیده من است و این هم دلیل من.

به این ترتیب، هر کس می‌تواند کم و بیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل کند، آن افرادی که به این برنامه عمل می‌کنند اول خود را اصلاح می‌کنند و بعد به نوبه‌ خود با فرد سومی مطرح می‌کنند و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت می‌کنند.

بدین ترتیب، هر طالب اصلاحی از روی برنامه و ادله‌ صحیحه وقتی خود را اصلاح کرد، دومی و سومی و چهارمی و ... را اصلاح می‌کند و کار به جایی می‌رسد که محیط و افراد جامعه همه صالح می‌شوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟!

با این راه، اهل ایمان و عقلا و اهل انصاف صالح می‌شوند و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم، زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است که برای همه و همیشه میسر نیست، ولی ما با این راه می‌توانیم شرایطی را فراهم کنیم که گروه‌های بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزی جز اصلاح خود و اصلاح غیر نیست.

اگر کسی در این کار جدی باشد، گمان نمی‌کنم پشیمان شود و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگری را اصلاح می‌کند و آن دیگری هم همین طور، و در نتیجه، بر خلاف امراض مسری، اصلاحات مسری، تحقق پیدا می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: «ومن احیاها فکانما احیاء الناس جمیعا»، هر کس یکی را احیا کند، گویا همه‌ مردم را احیا کرده است.

منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهی در دین است، این راه اصلاح را نباید کالعدم و نشدنی حساب کنیم و گرنه پشیمان می‌شویم از اینکه می‌توانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم و در وسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم.

منبع: فارس

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین