۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۲۲
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً»[۲].
رمز موفّقیّت انسانهای پاک
خداوند عزیز در این آیات کریمه از اصراری پرده برداشته است تا رمز موفّقیّت انسانهای رهیافته و پیروز در برابر بدیها، گناهان، رذائل، پلیدیها، خباثتها و رمز شکست آدمهای نا امید در زندگی، غارت شده در مصاف شیطان آشکار شود. کسانی که مبتلا به مشکلات اخلاقی و در مسیر زندگی به آلودگیها مبتلا هستند اینها گرفتار مشقّت هستند «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».
کیفیت زندگی گناهکاران
گناه، معصیت، ظلم، ظلمت زندگی هستند و کسانی که در خطّ پیامبران نیستند و از انبیاء تبعیّت نمیکنند گرفتار هستند. این افراد در زندگی روی خوش نمیبینند. به ظواهر کفّار نگاه نکنید، به ظواهر افرادی که گناهکار هستند ولی ظاهر فریبندهای دارند توجّه نکنید. مشکلات باطنی آنها را به شدّت تحت فشار قرار داده است و برخی از انسانهایی که سر از طغیان و شورش و تقلّب و فریب در میآورند عکس العمل فشارهای روحی است، این افراد دارند از مشکلات درونی فرار میکنند ولی از چاله فرار میکنند و به چاه خواهند افتاد. تمام زندگی آنها حالت فرار از خود و فرار از محیط دارد و خدا هم آنها را رها کرده است. این افراد راه به خوبی ندارند.
کیفیت انسانهای مؤمن به خدا
کسانی که دنبال انبیاء هستند، با خدا و خطّ خدا انس و آشنایی دارند به این علّت است که خدا ایمان را در دل آنها محبوب قرار داده است و قلب آنها به زینت ایمان آراستگی دارد. این نشان میدهد که ایمان زیبا است. هر دلی که ایمان دارد زینتشده و نقّاشی شده است. خدای متعال فضای آن دل را به جمال و جلال خود تزیین کرده است و جمال اولیای الهی زیور داده شده است.
بطن کفر و عصیان در برابر خدا چیست؟
«وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» کفر تاریکی است، فسق لجن است، آلودگی است. آدم فاسق در باتلاق متعفّن گرفتار است. عصیان این حالت پرخاش در برابر حق است. عاصیشده یعنی لجام گسسته، این شخص با سرعت بالایی به بیراهه میرود. ماشینی که ترمز ندارد چه حالتی دارد؟ انسان عاصی ترمز ندارد، کنترل ندارد، با مختصر مشکلی عصبی میشود، فریاد میزند، پرخاش میکند، دست بلند میکند، مرتکب جنایت میشود. عصیان ترمزبریدگی است. آدم عاصی کسی است که کنترل او از دست رفته است.
مؤمن ذات کفر و عصیان را میشناسد
خدای متعال مؤمن را در فضای ایمانی قرار داده است، جذبههایی از عرش الهی در وجود او محقّق است از این جهت ظلمت برای او وحشت دارد. کفر ظلمت است، فسق حقیقت خود را به مؤمن نشان داده است. فسق عفونت و لجن است، باتلاق است لذا انسان مؤمن در این وادی قدم نمیگذارد، هیچ وقت در باتلاق فرو نمیرود. همینطور عاصی و ترمز بریده نیست، اینطور نیست که وقتی در شیب گناه قرار بگیرد خود را رها بداند تا به قعر درّه با سر سقوط کند و نجاتی برای او نباشد.
طعم ایمان و اثرات آن
کسانی که لذّت ایمان را میچشند و زیبایی ایمان را لمس میکنند، حس میکنند، مییابند، وجدان میکنند و از کفر و فسوق و عصیان اجتناب میکنند، جنب کنار است. اینکه میگویند جانب آدم یعنی کنار آدم. کسانی که اجتناب میکنند یعنی از کفر کناره میگیرند که مسئلهی اعتقادی و فکر بد و آلودگی فکری است.
وصف حالات انسان فاسق
فسق ملکاتی است، اشخاصی که گرفتار ملکهی بخل هستند، ملکهی ظلم هستند، در طبیعت خود ظالم هستند، در طبیعت او بیعفّتی و بیغیرتی است، این فسق است، صفات بدی دارد، رذیلت وجود او را فرا گرفته است. عصیان مربوط به عمل است. وقتی مجلس غیبت پیش میآید اصلاً منتظر بوده که آنجا علیه کسی حرفی بزند، ترمز ندارد، اطّلاعی که از اصرار و عیوب مردم دارد ولعی دارد که بیان کند و قابل کنترل نیست. دروغ برای او همین حالت را دارد، ترمزی که او را وادار به صداقت کند نیست. به راحتی دروغ میگوید و مرتکب غیبت میشود، نمّامی میکند. اصلاً وسوسه میشود که خانوادهای را به هم بریزد. هر جایی که میرود آشوب به پا میکند و اوضاع را به هم میریزد. در وجود چنین شخصی حالتی وجود دارد که نسبت به بدیها حریص است و ولع دارد و چون ترمز ندارد این حالت عصیان برای او به وجود میآید، هر جا میرود از دست خودش عاصی است و نمیتواند خود را کنترل کند. اگر زمینهی گناه برای او فراهم شود چه گناه جنسی باشد، چه گناه زبانی باشد، چه گناه چشمی باشد، چه حضور در مجالس گناه باشد نمیتواند خود را کنترل کند و به آن مجالس نرود. میرود ولی حالت از خود بیخود و عصیان دارد.
علّت عصیان چیست؟
کسی که در بُعد فکری و عقیدتی مبتلا به کفر است حق را نمیبیند، فکر او آیینهی صافی نیست، گرفتار ظلمت فکری است یا گرفتار رذائل خصلتی است یا گرفتار عصیان در عمل است، کنترلی بر گناه و فساد ندارد. این حالات به این دلیل است که پایگاه ایمان او تاریک است، نور ایمان در دل او نتابیده است.
تابش نور خدا بر قلب مؤمن
کسانی که نور ایمان دارند و قلبشان زیبا است، خدا این قلب را به جمال ائمّهی اطهار و به جلال و جمال و اسماء حسنای خود تزیین کرده است دو گروه هستند؛ یک عدّه امتحان دادهاند و خدای متعال به آنها لذّت ایمان داده است. در روایت داریم «النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»[۳] این حدیث قدسی است، از زبان خدا نقل شده است. نگاه حرام تیر شیطان است. اگر کسی توانست خود را از نگاه حرام نگه دارد خدا میگوید: من به او نعمت ایمان میدهم؛ اوّل امتحان میکند، دید شما نادیده خریدار هستید، حالا پرده را کنار میزند و به شما آنچه شایستهی آن بودید به شما نشان میدهد. گاهی خدا امتحان میکند بعد میدهد، گاهی خدا میدهد و بعد امتحان میکند.
انواع امتحان خدا از بندگان
سالک دو نوع است؛ بعضیها سالک مجذوب هستند و بعضیها مجذوب سالک هستند. خدای متعال آنها را در عالم قبل امتحان کرده است. ما نمیدانیم چه امتحانی امّا در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) در زیارتنامهی ایشان میخوانیم «امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً» خدا قبل از اینکه تو را به این عالم بیاورد آزمود. آنجا صبر تو برای خدا محرز است. از این جهت خدا به تو ولایت داد. این امتحان پس پرده است و ما از آن با خبر نیستیم.
طعم لذّتبخش ایمان پس از چشیدن تلخی گناه
امّا بعضی افراد هستند که اینجا سابقهی خوبی ندارند، یک مرتبه تحوّلی برای آنها پیش میآید و بعد از شکست به سربلندیهایی دست پیدا میکنند. خدا بعد از اینکه آن هاتلخی گناه را در زندگی چشیدند به آن ایمان میدهد و این افراد کم نیستند.
این بزرگوار، حاج هادی ابهری که جزء روزنههای رحمت الهی برای کسانی است که سابقهی خوبی ندارند. این بندهی خدا آدم بسیار غافلی بود امّا در ۴۰ سالگی گفت: کافی است. این آیهی سورهی مبارکهی حدید «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ … فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»[۴] آیا زمان آن نرسیده است؟ شما نمیخواهید فرصتی پیدا کنید و دل خود را از این زنگار بشویید؟ و مانند کسانی نباشید که «أُوتُوا الْکِتابَ» یهودیها و نصرانیها. «فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» کسانی که خود را رها کردند تا به سن ۴۰ سالگی رسیدند، در دورهی جوانی از خواب غفلت بیدار نشدند.
حالا سنّ آنها به جایی رسیده است که دل زنگار گرفته، دل در زندان گناه محبوس شده، قفل شده، دیگر کلیدی نیست که این قفل را باز کند «وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ … فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»نباشند مثل کسانی که اهل کتاب هستند (یهود و نصاری) اینها آن قدر به بیراهه رفتند تا دلشان سنگ شد. وقتی دل سنگ شد انسان دچار فسق میشود «وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» در روایت دارد کسانی که در بیداری از خواب غفلت بیدار نشدند و سنّی از آنها گذشت دیگر روزنهی ایمان بسته میشود، دیگر نور ایمان بر این دل نمیتابد، دیگر انسان نمیتواند زیبایی ایمان را در خود پیدا کند. آن وقت گرفتار وادی فسق میشود و وقتی فسق برای او ملکه شد سقوط او قطعی میشود.
نمونهای از امتحانات الهی برای بزرگان
کسانی که حالات خوشی برایشان پیش میآید خدای متعال آنها را در یک سری از امتحانات قرار میدهد، وقتی خوب امتحان دادند خدا نتیجهی این سرافرازی و ایثار و گذشت آنها را در این عالم میدهد. در حالات مرحوم آقا شیخ مجتبی قزوینی (اعلی الله مقامه) نوشتهاند که این بزرگوار میگوید: من در سالی که قحطی بود و همه گرفتار بودند –خدا پیش نیاورد- در بعضی از عصرهایی که مردم گرفتار بودند حتّی کودکان خود را میکشتند و میخوردند، تقسیم میکردند، همدیگر را میخوردند. نان نبوده، غذا نبوده، حتّی حیواناتی که بخواهند آنها را بخورند نبوده. اینها خود را طعمهی هم قرار میدادند.
اسراف کفران نعمت است
خدا وفور نعمت داده و ما قدر آن را نمیدانیم. اینقدر اسراف نگرانکننده است. غذاهایی که در زبالهها ریخته میشود نگرانکننده است، نانهایی که بیاحترام میشود نگرانکننده است. با وجود فقرا در حاشیهی شهرها مردم غذاهای خوب خود را نیمخور میکنند و در زبالههای میریزند. این کفران نعمت است «لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»[۵]. اسراف راه شیطان است «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ»[۶] کسانی که تبذیر میکنند یعنی نعمت را در غیر از جای خود تلف میکنند مثل کسی که بذر را به جای اینکه در زمینی که حاصل میدهد بریزند روی سنگ میریزد. جای آن بذر آنجا نیست. جای غذای سالم در زبالهدان نیست، وقتی این کار را انجام میدهید این کار تبذیر است، در واقع دارید بذر را تلف میکنید. این بذر میتوانست عدّهای را سیر کند، شما بقیهی آنچه میخورید را تلف میکنید، این تبذیر است،
اسراف از رذائل فتنهانگیز است
در مورد مسرف هم خدای متعال مسرف کذّاب را هدایت نمیکند. این کار خیلی خطرناک است، این بعید الهی است، خداوند مسرف را رها میکند لذا اسراف و تبذیر خطرناک است، جزء رذائلی است که فتنه دنبال آن است، بلا و قحطی دنبال آن است، بدبختی به دنبال دارد.
می گوید: در سال مجاعه، ما در حجرهای که بودیم همه گرسنه بودیم. گفتند در بیرون شهر خیّری آمده و گوشت شتر آورده و بین گرسنهها تقسیم میکند. ما هم رفتیم و در عداد گرسنهها قرار گرفتیم. نوبت به ما رسید و چند سیر گوشت شتر به ما رسید. من که داشتم در مسیر میآمدم دیدم بانویی با وضع رقّتباری دو دختر گرسنه را در کنار خود دارد. یکی از آنها طرف راست او سر به زانوی مادر گذاشته و دیگری در سمت دیگر مادر، بیرمق و نیمهجان افتادهاند. این زن ارمنی بود، با زبان ارمنی چیزهایی میگفت که من نمیفهمیدم چه میگوید ولی گاهی به آسمان اشاره میکرد و گاهی به این بچّهها اشاره میکرد و از ما کمک میخواست که به داد من برسید، کودکان من از گرسنگی تلف میشوند.
من دیدم قابل تحمّل نیست من این گوشت را بخورم و یک خانم با دو دختر از گرسنگی تلف بشوند. فوراً به حجرهی خود رفتم و این گوشت را سرخ کردم و آوردم به این خانم که دو کودک در حال جان دادن داشت دادم. او شیرهی گوشت را در دهان بچّهها فشار میداد و من هم داشتم تماشا میکردم. دیدم به تدریج آنها چشم خود را باز کردند و از آن حالت نیمه رمقی در حال جان دادن جان گرفتند. یک مقدار که توانایی خوردن پیدا کردن و گوشت را لقمه کرد و در دهان آنها گذاشت ما آنها را نجات دادیم. برگشتم، از گرسنگی هیچ توانی نداشتم. در گوشهی حجره افتادم و دیگران توان بلند شدن هم نداشتم.
طولی نکشید، دیدم در حجره باز شد، یک پیرمرد نورانی وارد شد، یک بقچه –سابقاً چمدان و ساک و… نبود، مردم حتّی نان خود را در بقچه میبستند- دیدم بقچهای را جلوی من گذاشت و گفت این متعلّق به شما است و رفت. طلبهها وارد حجره شدند و گفتند: این چیست؟ گفتم: پیرمردی این بقچه را گذاشت و گفت: این برای شما است. باز کردند، دیدیم نانهای روغنی معطّر، چه نانهایی! من با خود گفتم: این نانها از کجا آمد؟ یک مرتبه به یاد آوردم. وقتی این پیرمرد وارد حجره شد و گفت: این برای شما است. گفتم: از کجا آمده است؟ من در آن حال رمقی نداشتم بگویم شما چه کسی هستید؟ بعد گفت: این حاصل آن ایثاری است که در مورد آن کودکان روا داشتید.
ایثار موجب پرفروغتر شدن چراغ ایمان میشود
کسی که اینطور از ایثار خود کرامت ببیند پیدا است فروغ چراغ ایمان در دل او بیشتر میشود. لذا خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: کسانی که راه پیغمبر را میروند و با پیغمبر مخالفت میکنند «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» این نور عملی است. مؤمن در مسیر عمل خود وقتی کارهای خیر انجام میدهد خدای متعال بهانههایی پیش میآورد که این خیّر بودن و صالح بودن او ریشه پیدا میکند و در مقابل پرهیز از گناه برای او باعث میشود که گناه در نظر او منفورتر باشد.
نتیجهی احسان بدون چشمداشت
وقتی آقا شیخ مجتبی قزوینی وقتی این عمل را انجام میداد امیدی نداشت که کرامت یا معجزهای در کنار این کار باشد. او برای خدا قدمی برداشت، بذری پاشید امّا خدای متعال حاصل آن را به او نشان داد. این شیرینی عمل صالح برای انسان روشنایی دل و آرامش باطن میآورد. او نادیده خرید و خدای متعال قلب او را استوار کرد. مرحوم شیخ مجتبی قزوینی به جایی رسیده بود که بعضیها نقل کردند که شخصی او را مسخره کرده بود و گفته بود: حضرت داود پیغمبر «أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ»[۷] این حدید و فولاد در دست حضرت داود (علیه السّلام) مثل موم نرم میشد. گفت: یعنی به مادّهای دست یافته بود که از نظر شیمیایی با آن مادّه این آهن را نرم میکرد و آن را ذوب میکرد؟ او ناراحت شد و گفت: چه میگویی؟ او پیغمبر بود! ما هم میتوانیم این کار را انجام دهیم. سپس یک سینی مسی را برداشت، آن سینی نرم شد و با دست خود مثل کاغذ تا کرد.
اثرات ایمان بر قلب انسان
وقتی ایمان انسان قوی بشود، وقتی باطن انسان نور و قدرت الهی دارد در ظاهر هم میتواند جلوه کند. باطن زیبا ظاهر عمل مؤمن را هم زیبا میکند. اگر ما به لطف خدا دل بدهیم و مسیر زندگی خود در خطّ انبیاء قرار بدهیم خدا ایمان را در دل ما پر فروغ میکند و قلب ما را با ایمان تزیین و زیور میکند و آراسته میکند و بدیها را برای ما منفور میکند. ما از دروغ گفتن منزجر میشویم. اساساً حالت ما به ما اجازه نمیدهد، دروغ را برای خود نجس میدانیم، پلید میدانیم، غیبت هم همینطور، گناهان دیگر هم همینطور. کفر برای ما مکروه و ناپسند میشود. فسق برای ما منفور میشود و عصیان هم برای ما مورد نفرت و انزجار خواهد شد؛ یعنی تشریع، عمل به شرع در تکوین ما اثر میگذارد. ابتدا ما ذهنیتی داشتیم ولی به این ذهنیت اعتنا کردیم و به قول پیغمبر و خدا اعتماد کردیم و به شرع خود عمل کردیم امّا این عمل به شرع در وجود ما یک تحقّق عینی پیدا کرد. حال تکویناً آنچه را که دیروز قول داده بود امروز عمل شد.
اثرات عمل به علم الهی
آنچه را که دیروز باور بود امروز نور باطن شد لذا این مراتب ایمان که ابتدای آن علم است، علم، علم ذهنی بود امّا «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»[۸] حالا این علم نوری شد، انسان علم ابتدایی که اکتساب میکند، به این حجرههای طلبگی میرود و طلبهای میشود که از روی اخلاص آمده تا شریعت را یاد بگیرد، احکام شرع را یاد میگیرد، اخلاق را یاد میگیرد، علم کلام را یاد میگیرد، اینها همه ذهنیت است امّا وقتی تجربه میکند خدای متعال آن علم ذهنی را به علم وجودی تبدیل میکند. تا به حال فقط در مغز بود، در ذهن بود ولی حالا وجود نورانی شده است، حالا دل نور گرفته لذا آن علمی که با عمل حاصل میشود بسیار قویتر از علمی است که با درس برای انسان حاصل میشود.
انواع علم
اینجا است که بزرگان ما طبق برداشتی که از روایات کردند میگویند علم دو نوع است: علم دراستی و علم وراثتی. علم دراستی آن است که ما پای منبرها مینشینیم، گوش میکنیم، مطالبی در ذهن ما مینشیند و انسان میبیند این حرفها قابل قبول است و در فکر و ذهن خود میپسندد وقتی پسندید این را تجربه میکند.
نتایج اخلاص برای خدا
«مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»[۹] اگر انسان این تجربه را مستمر کند، حدّاقل ۴۰ روز آنچه را که در کتابهای فقهی، در کتابهای اخلاقی، در کتابهای اعتقادی آموخته است را در عمل تجربه کند، اگر فکر انسان ۴۰ روز الهی باشد، اخلاق و رفتار او الهی باشد، ۴۰ روز بتواند امام زمان (عجّل الله فرجه) را رنج ندهد، حتّی یک فکر که موجب ناراحتی حضرت بشود نداشته باشد، خصلت بد نداشته باشد، عمل بد هم انجام ندهد چشمههای حکمت که میجوشد همین است که خدای متعال در این آیهی کریمه میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» این چشمهی حکمت که میجوشد دیگر قول نیست، ذهن نیست، مفهوم نیست، کلام نیست، این عین وجود ما است که مجذوب به جذبههای الهی شده، آدم در وجود خود نور مییابد و در پرتو این نور بهشت و جمال خدا را میبیند، قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) را میبیند، گویا قلب او به قلب مقدّس حضرت ولی عصر، امام زمان (ارواحنا فداه) گره خورده است و اصلاً خود به خود نمیتواند راه بد را برود. مرتّب به جذبهای مجذوب شده است که او را در مسیر خیر با سرعت به خدا نزدیک میکند و از جهنّم دور میسازد.
وجود بهشتی و وجود جهنّمی در ذات انسان است
ابتدائاً انسان به صورت ذهنی با جهنّم و بهشت آشنا میشود و اگر راه بهشت را رفت خود بهشت در وجود او ایجاد میشود. خود انسان بهشت میشود، خود او میوهی بهشتی میشود و طراوت بهشت در وجود او تحقّق عینی پیدا میکند. بعضی انسانها وجودشان جهنّم است و بعضی دیگر وجودشان بهشت است. (شهیدان را شهیدان میشناسند) بهشت را بهشتیها میشناسند چون بهشت در وجود آنها است.
ما دو بهشت داریم؛ یک بهشت بیرونی است و یک بهشت درونی است. این بهشت درونی بهشت خدا است، جنّت الهی است. اگر انسان عبدالله بشود خدا بهشتی در وجود او ایجاد میکند، بهشتی در وجود او خلق میشود که این بهشت مزیّن به صفات الهی است. خدا صفات خود را در دل انسان قرار میدهد. دل انسان کریم بودن خدا را دارد، عفوّ بودن خدا را دارد، قدرت خدا را دارد، علم خدا را دارد، انسان رنگ خدا میگیرد. این بهشت بسیار برتر از آن بهشتی است که درختی و قصری و بنایی در آن وجود دارد. این جوشش یک جوشش الهی است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»این است که انسان یک نمازی پیدا میکند که با نماز دیگران تفاوت دارد.
نقل شده است که مرحوم آقا میرزا علی قاضی غصّه میخورده و میگفته است اگر در بهشت نماز نباشد ما چه کار میخواهیم بکنیم؟ ایشان از نماز خود لذّتی میبرد که در هیچ لذّت مادی این لذّت وجود ندارد. این لذّت، لذّت بیرونی نیست، مثل غذا خوردن نیست که انسان لذّت میبرد، این لذّت، لذّتی الهی است که با هیچ لذّتی قابل مقایسه نیست. لذا فرمود:
اگر لذّتِ ترک لذّت بدانی دگر لذّت نفس، لذّت ندانی
اینها حرفهایی است که گفته میشود، بیایید ما هم تجربه کنیم. راه خدا را برویم به خدا میرسیم، خدا در مسجد و کعبه نیست که با جسم و حس به او برسیم، خدا در دل ما خیمه میزند. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ». آن وقت انسان با چشم دل خدا را میبیند و جمال الهی با حس دل برای او چه لذّتی دارد. آن وقت فراق الهی درد دارد.
«إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِکَ» این راه باز است، اگر تجربه کنیم آنچه را که دیگران رسیدهاند خدا به ما هم عنایت خواهد کرد.
ائّمه (ع) ابواب رحمان
در ایّام حضرت رضا هستیم، ما ذیقعده کلاً متعلّق به امام رضا است و حضرت ثامن الحجج علیّ بن موسی الرّضا سفرهدار حق تعالی است. اگر امام رضا در دل انسان قدم بگذارد، دل دیگر بارگاه خدا میشود. خود حضرات ائمّه (علیهم السّلام) دلها را برای خدا آماده میکنند. اینها ابواب رحمان هستند، کلید دلها در دست خود اینها است، خود اینها دل را پاکسازی میکنند که دل الهی میشود.
مناسبتهای ماه ذیقعده
در یازدهم این ماه، بنا به مشهور میلاد حضرت ثامن الحجج، علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) است و در ۲۳ این ماه بنا به نقلی شهادت حضرت ثامن الحجج است. قدر ماه ذیقعده و دههی ذیحجّه را بدانید، این دو ماه، ماه عجیبی است. مباهله در این دو ماه است، نزول آیهی تطهیر در این دو ماه است، ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این دو ماه است و چهلهی حضرت موسی در این دو ماه است.
کسانی که میخواهند دل خود را آباد کنند؛ این فرصت در ماههای دیگر به این گونه نیست. اگر بنا داریم ما هم به یک مقامی برسیم امشب با توسّل به حضرت رضا (علیه السّلام) یک تصمیمی داشته باشیم شاید جذبهی رضوی ما را هم با خود ببرد. امام رضا (علیه السّلام) بسیاری را عوض کرده است، بسیاری در حرم امام رضا توبه کردند و عاقبت به خیر شدند.
فرازی از زیارت بالاسر امام رضا (ع)
در زیارتنامهی حضرت رضا (ع)، در زیارت بالاسر عرضه میداریم که: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَتَیْتُکَ زَائِراً وَافِداً عَائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ بِهِ عَلَی نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَی ظَهْرِی» من که خدمت شما رسیدم…
گرچه دوریم ولی با یاد تو سخن میگوییم.
امام رضا (ع) در مشهد نیست، امام رضا (ع) در همه جا است. در مشهد یک مرد الهی است، رؤیاهای صادقهای دارد، عوالمی دارد، کتابهای قهر و مهر را هم متعلّق به ایشان است که در مورد حضرت امام نوشته است و من با توجّه به شناختی که از ایشان دارم گفتم این لقمه برای دهان شما بزرگ است، این را در دهان شما گذاشتند، تو اهل این حرفها نیستی که در این کتاب آوردی. ایشان میگفت: یک کسی را در عالم رؤیا دیدم، او میگفت در عالم خواب من امام رضا (علیه السّلام) را در همهی عالم نور خدا میبینم، بعضی فقط به قبر چسبیدند، این امام رضا نور الهی است، همهی عالم را امام رضا گرفته است.
اگر امام رضا در دل شما باشد اینجا خودت زائر امام رضا هستی، نه زائر قبر امام رضا هستی. خود حضرت رضا افتخار بدهد و در دل شما قدم بگذارد. ما فقط با بدن خود میرویم گنبد و ضریح و در و دیوار میبینیم، یک بار چشم دل را باز کن و خود امام رضا را ببین. «أَتَیْتُکَ زَائِراً» آمدهام که شما را ملاقات کنم. اوّلین هدف من این بود که شما را ببینم. دوم «وَافِداً» آمدهام که مهمان شما باشم. مهمان هر کسی باشد میزبان به او احترام میکند. «أَکْرِمِ الضَّیْفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً» پیغمبر به کافر هم که مهمان او شده بود، احترام کرد. خیلی داستانها در این جهت وجود دارد. هیچ کریمی مهمان را رد نمیکند ولو کافر باشد. هدف سومی که در آمدن خدمت شما داشتم این است که من از گناهان خود گریختم. «عَائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ بِهِ عَلَی نَفْسِی» نگاه به پروندهی عمل خود کردم مشاهده کردم که در خطر هستم، پس به شما پناه آوردم.
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ و ۸٫
[۳]– الکافی، ج ۵، ص ۵۵۹٫
[۴]– سورهی حدید، آیه ۱۶٫
[۵]– سورهی ابراهیم، آیه ۷٫
[۶]– سورهی إسراء، آیه ۲۷٫
[۷]– سورهی سبأ، آیه ۱۰٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۳۶۳٫
[۹]- روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج ۱۳، ص ۱۲۸٫
منبع:حوزه