کد خبر : ۷۶۶۳
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۷
به مناسبت میلاد امام باقر (ع)؛

شعر/ ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است

عقیق: امروز ولادت پنجمین اختر تابناک امامت، حضرت امام باقر (ع) است. روز اول رجب را نیز که به این مناسبت اضافه کنیم، مسرت شیعیان دو چندان می شود.

ابیاتی که در ذیل آمده اند عرض تبریک از سوی مخاطبان به محضر امام زمان (عج) است:

 

غلامرضا سازگار

ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی
یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی
آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمـدی
از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی
ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد
میلاد چار حجت حق را خبر دهد


**


آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است
میـلاد پنجمیـن ولـی‌اللهِ ‌اکبـر است
کز چار بحـرِ نور، فروزنده‌گوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است
بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست
ذکر ملک همه صلوات و درود اوست


**


ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است
مولای من محمّـدِ آل محمّـد  است
گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است
بـر خلـق سایـۀ کرمش مستدام باد
از شخص احمدش صلوات و سلام باد


**


جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش
دانشــوران دهــر، همـه بنــدۀ درش
جاری ز لعـل لب همه‌جا درّ و گوهرش
بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش


**


در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر
در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینـــۀ امـــام حسین است ایـن پسر
بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست
دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست

 

حسین ایمانی


باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
 
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد

 

باید تلنگری به تکاپوی سینه زد
با بیت های شعر پلی تا مدینه زد

 

باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت
در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت

 

باید برای فصل رجب واژه آفرید
شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید

 

ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم
راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم

 

نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد
با دیدن هلال رجب یا علی مدد
 
پای رجب رسیده به شهر نوشته ها
گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها

 

تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست
سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست

 

نور مبین ذات خدا در زمین ببین
آمد اصول دین پسر زین العابدین

 

باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست
باقر بنای نام علی با همان صفاست

 

باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است
دار و ندار سینه ی پرشور صادق است

 

باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست
اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست

 

پرورده ی نیایش شبهای نافله
همبازی سه ساله ی همپای قافله
 
یادآور حماسه ی عباس در نبرد
تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد

 

شرحی برای درک معانیِّ فاطمه
راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه

 

حُبّش کلید برتری محشریِ ماست
نامش زمینه ی نفس حیدری ماست


سیدهاشم وفایی


بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب
ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب


خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید
بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب


بیا سلام و درود و تهیت خود را
نثار این پدر و این پسر کنیم امشب


در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند
بیا نظاره ی شمس و قمر کنیم امشب


دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست
اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب


برای این که بگیریم عیدی از زهرا
سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب


بپاس مقدم دریا شکاف علم و کمال
ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب


شب ولادت او در مدینه جشنی نیست
بیا زغربت او دیده تر کنیم امشب


تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست
چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب


اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا
نهال مهر ورا بارور کنیم امشب


کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین
که فکر توشه راه سفر کنیم امشب


بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد
لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب

 

صغیر اصفهانى


اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن


همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد 
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن


گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار 
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن


اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن


نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک 
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن


چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر 
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن


کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح 
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من


بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن


در مدیح صادر اول امام پنجمین(ع
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن


شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن


حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا 
حامى شرع رسول الله هوادار سنن


جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى 
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن


دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل 
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن


بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر 
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن


کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین 
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن


هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین 
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن


من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش 
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟

 



منبع:دانشجو

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین