۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۴
علیرضا شریف:
باران گریه ام، نفس آسمان گرفت
خونت زمین که ریخت دل ارغوان گرفت
امروز بود سخت ترین روز زندگیم
از من تو را، عموی مهربان گرفت
در ازدحام آن همه دشمن چه ناگهان
وحشی به نیزه سینه ی پاکت نشان گرفت
از سینه ات جگر به تلافی جنگ بدر
بیرون کشید هنده سپس بر دهان گرفت
بازم خنک نشد دل از سنگ بدترش
با مُثله کردنت ز منِ خسته جان گرفت
بسته بریده های تنت را به گردنش
زین غصه بند بند من آه و فغان گرفت
با اینکه سخت زیر عبا جمع کردمت
داغت عجیب از دل خواهر امان گرفت
هفتاد مرتبه به تنت خوانده ام نماز
در پای زخمهات، دلم آشیان گرفت
در بیت هر شهید اُحُد روضه ات به پا
شهر مدینه مرثیه ات را زبان گرفت
داود رحیمی:
عشق هر جا رَود اثر دارد
ماجراها به زیر سر دارد
هر که باعشق رو به رو شد گفت:
عاشقی غالبا خطر دارد
عشق با اضطرار همراه است
آتشی داغ و شعله ور دارد
هر چه معشوق دلربا تر شد
عاشقانی گزیده تر دارد
بار عشق رسول را باید
یک نفر مثل "حمزه" بردارد
حمزه ی عاشق و علی باشند
مصطفی لشکری قدَر دارد
حمزه را سید شهیدان کرد
عاشقی اینچنین هنر دارد
جگر پاره پاره اش فهماند
عاشقی کار با جگر دارد
گرچه جسمش جدا جدا شده است
باز شکر خدا که سر دارد
خواهرش خوب شد نبود و ندید
فقط از ماجرا خبر دارد ...
کربلا هم نمایش عشق است
عشق هر جا رود اثر دارد
علی زمانیان:
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای وا عطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تو نیزه خورده ای اصلا ز پشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچۀ یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در آن نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
به شام قافله را با عذاب آوردند
برای دست یتیمان طناب آوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود؟
که بعد چند دقیقه شراب آوردند
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب آوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد آید
مدام روبرویش ظرف آب آوردند
به روی نیزۀ دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
محمود ژولیده:
دنیا مثال حمزه علمدار دیده؟ نه
پیغمبری شبیه تو غمخواردیده؟ نه
کوه احد زخویش قویتر ندیده بود
مانند تو امیرِ قلندر ندیده بود
وقتی که تو مدافع آزادگی شدی
روحِ شکوهِ مردی و مردانگی شدی
پس راستی برای پیمبر سپر شدی
روزی که ای به شیعه جگر! بی جگر شدی
مُثلِه شدن نصیب کسی میشود که او
سرتا به پا مطیعِ رسول است مو به مو
تو عاشق تمام عیار پیمبری
بی وقفه تحت پوشش فرمان حیدری
یک ذره هم ارادتِ اعدا نداشتی
بالاتر از اراده ی مولا نداشتی
آری تو عبد صالح درگاه ایزدی
تنها به نام فاطمه شمشیر می زدی
در صحنه ی نبرد ، علیِّ مجسمی
شیرخدا و شیر رسول مکرّمی
از بس که پاره پاره شد از تیغ تو ستم
شد پاره پاره پیکرت ای صاحبِ علم
ای آنکه طعم نیزه و خنجر کشیده ای
آیا تنِ امام به گودال دیده ای
حمزه! امامِ بی کفن آیا شنیده ای
یا طعم نیزه را به دهانت چشیده ای
آیا شده عدوی تو رَزّازی اَت کنند
یا چون سری بهانۀ یک بازی اَت کنند
آیا شده به نیزه شوی قاریِ سپاه
یاکه کنی ز نیزه عَلَم داریِ سپاه
آیا شده عمود به فرقت فرو رود
یا جای آب ، دشنه به حلقت فرو رود
حمزه!هنوز قوم جگرخوار، جانی اند
اما قسم به خون تو این قوم، فانی اند
علی اکبر لطیفیان:
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد
گمان نمی کنم این تکه های پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟!
اگر خدای نکرده برادرم باشد...!
چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا
دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟
××
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:
کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت:
××
گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم
که قول می دهم این بار آخرم باشد
کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟!
بد است بی کفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیاندازم
نمی شود بگذارید معجرم باشد؟
منبع : حسنیه ، حدیث اشک