آشنایی با سورههای کتاب آسمانی/ممتَحِنَه
ممتحنه یعنی امتحان کننده و این سوره مدنی است.
عقیق:در آیه آیه دهم می خوانیم:
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون زنان
با ایمان مهاجر، نزد شما آیند آنان را بیازمایید. خدا به ایمان آنان داناتر
است. پس اگر آنان را با ایمان تشخیص دادید، دیگر ایشان را به سوی کافران
باز نگردانید: نه آن زنان بر ایشان حلالند و نه آن (مردان) بر این زنان
حلال. و هر چه خرج (این زنان) کرده اند به (شوهران) آنها بدهید، و بر شما
گناهی نیست که - در صورتی که مهرشان را به آنان بدهید - با ایشان ازدواج
کنید، و...
این حکم خداست (که) میان شما داوری می کند، و خدا دانای حکیم است.
داستان نزول آیه مذکور چنین است:
در صلح حدیبیه در سال ششم هجری، در عهدنامه ای که بین رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم) و مردم مکه برقرار گردید، مقرر شد که اگر از اهل مکه
مردی به مسلمانان ملحق شد، باید مسلمانان او را به اهل مکه برگردانند.
پس از این عهد و پیمان یکی از زنان مشرکان که نامش سبیعه بود، مسلمان شد و
به سوی مدینه هجرت کرد. همسر مشرکش به دنبال او آمد و از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد که مطابق قرار داد صلح، او را به وی
برگرداند. در این بین این آیه شریفه نازل شد.
رسول خدا (صلی الله علیه و
آله و سلم) در پاسخ او فرمود: آنچه در عهدنامه آمده، مربوط به مردهاست، و
در مورد زنان در آن چیزی نیامده است. از اینرو آن زن با ایمان را به شوهر
کافرش بازپس نداد و مطابق دستور خدا، مهریه ای را که شوهر به زنش داده بود،
به آن مرد برگردانید.
جمله پس آن زنان را امتحان کنید در این آیه، به
مسلمانان دستور می دهد تا ایمان آن زنان را بیازمایند، به این ترتیب که: یا
افرادی به ایمان آنان شهادت دهند و یا خودشان سوگند یاد کنند؛ به طوری که
یقین یا اطمینان پیدا شود که به راستی ایمان آورده اند.
این مطلب کاملا در آیه روشن است که: ایمان باعث قطع رابطه زوجیت و همسری بین زن مؤمن و مرد کافر است و این دو برهم حرام می گردند.
محور اصلی بحث این سوره، مسأله دوستی مؤمنین با کفار است که به شدت از آن
نهی می کند. این نهی هم در آغاز و هم در پایان سوره به صراحت بیان شده است.
در آیه نخست می خوانیم:
ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن
خودتان را به دوستی مگیرید (به طوری) که با آنها اظهار دوستی کنید، قطعاً
به آن حقیقت (یعنی دین حق و قرآن) که بر شما آمده کفر ورزیده اند؛ پیامبر
(صلی الله علیه و آله و سلم) و شما را (از مکه) بیرون می کنند (از آنرو) که
به خداوندی که پروردگارتان است، ایمان آورده اید. (آری، چنین مکنید) اگر
برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من هجرت کرده اید.
شما پنهانی با
آنان به دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان می دارید و آنچه
آشکار می سازید، داناترم. و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه درست
منحرف شده است.
در مورد سبب نزول این آیه، چنین آمده است:
یکی از مسلمانان به نام حاطب که در مکه مسلمان شده بود، به مدینه هجرت کرد، در حالی که خانواده اش در مکه مانده بود.
کفار قریش ترس آن داشتند که لشکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر
سر آنان بتازد. ناچار نزد خانواده حاطب رفته از آنان خواستند تا نامه ای
به وی بنویسند و از وی خبر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بپرسند که:
آیا تصمیم دارد با مردم مکه جنگ کند یا نه؟
خانواده حاطب نامه ای به او نوشتند و جویای وضع شدند.
او در پاسخ نوشت: آری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین قصدی
دارد. سپس نامه را به دست زنی به نام صفیه داد. او نامه را در میان گیسوانش
پنهان کرد و به راه افتاد.
در این میان جبرئیل نازل شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از ماجرا آگاه کرد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و
زبیر بن عوام را به دنبال آن زن فرستاد. این دو نفر خود را به او رساندند.
حضرت علی (علیه السلام) پرسید: نامه کجاست؟ صفیه گفت: نزد من چیزی نیست.
آن حضرت و زبیر زن را بازرسی کردند و چیزی همراه او نیافتند.
زبیر گفت:
حال که چیزی نیافتیم برگردیم. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: دروغ
نگفته، و او هم به جبرئیل دروغ نمی بندد، و جبرئیل هم به خدا دروغ نمی
بندد! سپس آن حضرت رو به صفیه کرد و گفت: ای زن یا نامه را در می آوری و می
دهی، و یا به خدا قسم سر بریده ات را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و
سلم) می برم! صفیه گفت: پس از من دور شوید تا در آورم. آنگاه نامه را از
میان گیسوانش در آورد.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نامه را گرفت و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد.
در بازخواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از حاطب، وی پاسخ
داد که این کار را نه از روی نفاق بلکه به جهت خوشرفتاری قریش با خانواده
وی انجام داده است و در حقیقت خواسته است تا خوشرفتاری آنان را با این خدمت
تلافی کند.
بعد از این سخنان حاطب خداوند متعال این آیه را نازل فرمود
که: ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمنان من و دشمن خودتان را به دوستی
مگیرید...
البته کاملا روشن است که این غلطترین توجیهی است که حاطب
برای کار خویش داشت، چرا که هرگز نمی توان با این توجیه، اسرار نظامی
مسلمانان را به کفار - که دشمنان خدا و دشمن مسلمانند - رسانید
پی نوشت:
کتاب گلستان سورهها – ص 85
محمدحسین جعفری
منبع:تسنیم