۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۰۴
احمد بابایی:
اذان سرمه میگویند در چشم شبستانَش
صدای صبح میپیچید به صحن شبنمستانَش
ز فرط تازگی زخم خدا را بیکفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشمِ تیغ هم سر در گریبانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش
دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شبهای جمعه میشود انگار مهمانش
عقیق از خون و دُر از اشک، مقتل جمعه بازار است
دمِ اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش
ز بس در دست و دلبازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش
به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش
چه حالی یابد آن بانوی سینهچاک یا حیدر
اگر مُثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش
سر هر کوچهای نام شهیدی روضه میخواند
به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش
اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمیترسیم از کابوس و هذیانش
خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزۀ تهدیدِ غربیها هراسانش
بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش
بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش
چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلاییهاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش
رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش
حرم کی بیمدافع مانده یارب غیر عاشورا
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش
مجید تال:
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ، ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻓﻄﺮﺳﯿﺎﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻧﻈﺮﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺳﻘﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺣﺪ ﻭ ﻋﺪﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ، ﺍﻡ ﺍﺳﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ ﺣﯿﺪﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺎﻩ ﺫﯼﺍﻟﺤﺠﻪ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻋﺎﺯﻡ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﺤﺮﻡ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﻃﻮﺍﻓﺶ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ((ﻟﮏ ﻟﺒﯿﮏ)) ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ!
ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ
ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﻪ ﺛﻨﺎ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ:
ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻨﺒﺮ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ
ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺁﺑﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩ
ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﭘﺎﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
ﭼﻮﻥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻫﺮﮔﺰ
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺗﻮﯾﯽ؛ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺗﻮﯾﯽ
ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻋﻠﯽ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺁﺏ ﺗﻮﯾﯽ!
ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﻦ ﺟﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ
ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻗﻤﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﺤﻀﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺳﺮ ﺗﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﭼﻪ ﺳﺒﻮﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺭﻗﯿﻪ ﭼﻪ ﻋﻤﻮﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮﺩ
ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺟﺰ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻮﺩ
ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﯾﺖ
ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﯿﺰ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻭﯾﺖ
ﺗﯿﻎ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ
ﻟﺸﮕﺮﯼ ﭘﯿﺸﺖ ﺍﮔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﻥ، ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖ
ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮓ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﯼ
ﻓﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺯ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯼ؟!
ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ! ﭘﯿﺮ ﺭﻫﺖ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﮕﻮ؟
((ﺃﺷﻬﺪ ﺃﻥ ﻋﻠﯿﺎً ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ)) ﺑﮕﻮ
ﺍﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ
وحید قاسمی:
ذکر تو اهلِ تزکیه را مست می کند
حتی ردیف و قافیه را مست می کند
بلخ و حجاز و قونیه را مست می کند
در ری به اشک، قرنیه را مست می کند
نام مبارکت چقدر چاره ساز شد!
هرکس نیازمندِ تو شد، بی نیاز شد
در کشور عجم، عربی سروری کنی!
چیزی نمانده است که پیغمبری کنی!
دل نازکیم! وای اگر دلبری کنی
از کشته پشته سازی و ویرانگری کنی
آوازه ات گرفته نجف تا دمشق را
ابرویِ ذوالفقاریِ تو کشته عشق را
گیسو به باد می دهی آخر برای چه!؟
از رو کشیده هر مژه خنجر برای چه؟
صف بسته اند این همه لشکر برای چه؟
ترسیده است مالک اشتر برای چه؟
حیدر مرام، ای یلِ از پشت بی زره
خورده نگاه تو به نگاه علی گره
بخشندگیت،قصه ی دست و نخیل نیست
کوتاهی من است که دستم دخیل نیست
در خشکسال عاطفه، دستت بخیل نیست
باران بوسه هایِ علی بی دلیل نیست
سینه به سینه تا به ابد عشق رایجی
یبن الأبوترابی و باب الحوائجی
از ذکر تو لبانِ دعا قند می خورند
چینی شکسته هایِ شفا بند می خورند
با عشق تو ارامنه پیوند می خورند
در کاروکسب شان به تو سوگند می خورند
ماندم چگونه این همه اعجاز می کنی!؟
داری بدون دست، گره باز می کنی!
امید امید زاده:
عرق به چهره و خاکی و خسته میمیرند
کبوتران حرم پر شکسته میمیرند
به احترام رقیه به خاطر زینب
مدافعان حرم دست بسته میمیرند
هر روز شنیدیم و شماها دیدید
در سایه نشستیم و شما جنگیدید
در زیر گلوله های اهل تکفیر
ما شعر نوشتیم و شما رقصیدید
ای عابد سجاده نشین ، شاخه ی شمشاد
ای زینت محراب دعا حضرت سجاد
ای حجت والای خداوند تعالی
خالق ز ازل رهبری خلق به تو داد
با معرفت آموزی از متن صحیفه
از جهل مرکب شده این عبد تو آزاد
یک عمر گهر ریختی از دیده ی ابری
افتاد به آفاق جهان سایه ی بیداد
از مرثیه ی کرببلا آه کشیدی
در شام چه دیدی که برآمد ز تو فریاد ؟
ای قافله سالار اسیران حماسه
ای خانه خراب شهدا خانه ات آباد
میلاد تو مولودی اشک ست و مصیبت
غم جای گرفته ست در این خاطر ناشاد
عماد بهرامی :
"نَزِلونٰا عَنِ الرُبوبیهَْ"..
گره در کار عقل افکنده..
جز خدایی ندیدم از حیدر ع..
من چگونه بخوانمش بنده..
الف و لام و میم سر مگوست..
معنی "آن کتاب" مولا بود..
از همان "ذٰلِکَ" که گفت خدا..
سر "لا رَیبَ فیهْ" پیدا بود .. (۱)
آیه آیه رموز پنهان است..
با علی ع این رموز پیدایند..
ما هدایت شدیم با حیدر ع..
متقین شیعیان مولایند.. (۲)
"لَیلَةُ القَدر نازلش کردیم"
شب قدر آمده ولایت او..
آن شبی که به سینهء احمد ص..
شده نازل ز حق محبت او..
آن غلام امام صادق ع گفت..
نکته ای در تعجبم آور..
موقع خواندن "علیٰ صِراطْ"..
او "علیٰ " را" علیْ" تلاوت کرد..
مست مست فضائلم امشب..
مدح مولا شراب رنگین است..
"یَسطُرون" وصف مرتضی ع باشد..
سبب خلقت قلم این است..
وَ صِراطَ الَذینَ أنعَمتَ..
با علی ع حق به شیعه نعمت داد..
"غَیرِ مَغضوب" شیعیان تو و..
راه "ضالینْ" مولوی آباد....
چون تو زاده شدی درون حرم..
دشمن از کعبه منضجر میشد..
گر به رویش ترک نمی افتاد..
خانه کعبه منفجر میشد..
فعلا این خانه را تو قبله نما..
تا که روزی بنا شود نجفت..
قبله مایل شود به ایوانت..
کعبه زاده درود بر شرفت..
از ارادت به خاک پای علی ع..
روزگاریست دست پر داریم..
اصلا این هم نشانهء ما شد..
همه در دست لعل و در داریم..
پیش "یای" علی (ع) همه عالم..
صدو ده بار کمتر از ”الف” است..
در نجف روزهای ذی حجّه..
خانهء کعبه نیز معتکف است..
و اگر کعبه بتکده شده است..
به یدالله واگذار کنید..
آی بتها! رسیده وقتش که..
سجده بر تیغ ذوالفقار کنید..
پیر میخانه دار با دل و جان..
رفته و می فروش آورده..
تا بسازند کار بتها را..
بت شکن روی دوش آورده..
از برای نظارهء صحنه..
حضرت جبرییل آمده است..
بهر تکمیل کار آموزی..
در کنارش خلیل آمده است..
پا به دوش نبی و روی سرش..
حق سر پیرهن دریدن داشت..
دست در دست حضرت معبود..
حال مولا چقدر دیدن داشت..
تا که بگذاشت پا به دوش نبی..
با خودش گفت مصطفی ص که چرا؟؟
کف پای علی ع دهد بوی..
«قاب قوسَینْ» ، قربِ «اُو أدنٰا».. (۳)
کعبه و خلد و عرش تنها نه..
سند ملک حق به نام علیست ع..
همه بتها شکست و مولا گفت:
خانهء من که جای این ها نیست..
مصرع شصت و نه.. مدد زینب س..
بانوی آفتاب ادرکنی..
هرچه مدح علیست ع، وصف شماست..
زینت بوتراب ع أدرکنی..
یا مَنْ أرجوا لِکُلِ خَیر ٌعلی ع..
من فدای تو و مه رجبت..
آنکه جنت سرشت از نورت..
آفریده عسل ز شهد لبت..
روز مرگ من است روزی که..
از ره یار منحرف بشوم..
نزلونا بگو که شاید من..
از خداییت منصرف بشوم..
در غدیر خم أحمد خاتم ص..
کوری دشمن علی ع دائم..
دست او را گرفت بالا گفت..
که «یَدُاللّه فوقَ أیدیهِمْ»..
بعد از آن هم به اهل دین فرمود..
دینتان را نموده ام کامل..
دست بیعت دهید با حیدر ع..
تا شود خلد، بهرتان منزل..
تا حدیث غدیر جاری شد..
خاک عالم به سر گرفت ابلیس..
دومی کم حرامزاده نبود..
سخت او را به بر گرفت ابلیس..
تا که شاید به یاریش برسد..
بشود در علی ع کشی هم دست..
غافل از اینکه دومی یک روز..
دست شیطان ز پشت خواهد بست..
بگذریم از حوادث کوچه..
بگذریم از جفای نامردان..
بعد احراق باب در کوچه..
گریه میکرد گوشه ای شیطان..
"نَزِلونٰا عَنِ الرُبوبیه"..
گاه و بیگاه یا علی ع مددی..
چون تو مستغرقی به ذات خدا..
حَسبُنااللّه.. یا علی ع مددی..
این همه گفته ام ولی افسوس..
در خور شأن مرتضی ع نشده..
وصف ذاتت که نه، ز نام علی ع..
حق عین تو هم ادا نشده..
شعر من لطف حق به سائل بود..
صدو ده مصرعش فضائل بود..
قاسم احمدی:
شرط ایمان بخدا خوف و رجا داشتن است
اشک چشمی و کمی سوز دعا داشتن است
وقت سختی و بلا حال رضا داشتن است
سجده ی مملو از ذکر و نوا داشتن است
سجده هامان به نگاه تو بها یافته است
چشمهایم چقدر حال بکا یافته است
پشت افلاک ز اذکار رکوعت خم شد
نور خورشید ز انوار رخت مبهم شد
با خدا رابطه ام از دم تو محکم شد
و گدات از لب در حال دعا حاتم شد
استجابت ز دعاهای تو لبریز شده
سایه ی مرحمتت بر همه سرریز شده
سجده در ذایقه ی تو چقدر شیرین است
ز تهجد دل شب تا به سحر زرین است
خواب بر عاشق و دلداده ی حق ننگین است
"عاشقی کار سری نیست که بر بالین است"
معنی دین خدا ترجمه ی ایمان است
عاشقی معنی چشمان پر از باران است
نفست داد به محراب صفایی دیگر
سجده ات داد به سجاده بهایی دیگر
نیست جز ذکر قنوت تو دوایی دیگر
چقدر خوب، نرفتیم، به جایی دیگر
ز مناجات تو اعجاز شفا می ریزد
صبح تا شب ز لبت ذکر و دعا می ریزد
برده دل از همگان چهره ی عرفانی تو
عرشیان مستمع نغمه ی قرآنی تو
مهر شد عاشق و دلبسته ی پیشانی تو
و خدا مشتری طرز مسلمانی تو
معجزه کرده ای، ای روح عبادات، علی
تو خودت معجزه ای سید سادات علی
غربتت بود فزون و دلت آرام شکست
از هجومی که کند لشکر آلام شکست
دلت از نیشتر تهمت و دشنام شکست
و دل شیعه ز ویرانه ی الشام شکست
هر کجا قصد کنی حالت شاهانه روی
ارزشت کم نشود گرچه به ویرانه روی
هادی ملک پور:
ای دلبری که دلبری ات داستان شده
شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده
گهواره تو زینت هفت آسمان شده
جان دوباره یافته عالم جوان شده
جانان رسید موسم تقدیم جان شده
گل آمد و حیات گلستان شروع شد
خشکی گذشت و بارش باران شروع شد
دوران نشءگی خماران شروع شد
مستی ما ز سوم شعبان شروع شد
پای تو اشک شوق زچشمم روان شده
قنداقه ی پسر چو به دستش پدر گرفت
انگار اختیار شبش را سحر گرفت
با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت
فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت
بال فرشته ها به سرش سایه بان شده
تو آفتاب روشن و پیدای ما شدی
تو آمدی و روح به اعضای ما شدی
خندیدی و تمامی دنیای ما شدی
گفتیم عاشقیم و تو لیلای ما شدی
راز جنون ما به خلایق عیان شده
عشقت همینکه صبح ازل آفریده شد
از روی چشمهات غزل آفریده شد
از استواری تو جبل آفریده شد
با شهد خنده هات عسل آفریده شد
دیگر قلم خلقت تو ناتوان شده
دل بردن است ارثیه ی خاندانی ات
دل می برد ز فاطمه شیرین زبانی ات
رمز بقای ماست که گردیم فانی ات
کشتی مرا به آن مژه های کمانی ات
عاشق کشی طریق همه دلبران شده
در مجلس تو قافیه پرداز روضه ایم
سرگرم با سماع به هر ساز روضه ایم
ما بیقرار لحظه ی اعجاز روضه ایم
در پادگان فاطمه سرباز روضه ایم
مارا حرم ببر دل ما تنگتان شده
امشب بیا و نوکر خود را صدا بزن
مرگ مرا رقم تو به پایین پا بزن
کن مرحمت بیا سر این بنده را بزن
از خون ریخته مهر به اوراق ما بزن
چشمان توست تیر و دوابرو کمان شده
پیغمبر خدا ز کجا حرف می زند؟
در روز عید هم ز عزا حرف می زند
دارد ز خاک کرب و بلا حرف می زند
آری ز سیدالشهدا حرف می زند
حتی خدا ز ماتم روضه خوان شده
شاعر دلم گرفته بیا از خدا بگو
من با همه غریبه ام از آشنا بگو
از انتظار و حسرت مشتی گدا بگو
حرف دگر رها کن و از کربلا بگو
دل بیقرار دیدن آن آستان شده
ای روح شعر از فورانت به ما بده
یک شمه از شمیم روانت به ما بده
ما مستمند های در خانه ی تو ایم
یک تکه نان ز گوشه ی خوانت به ما بده
ما را به دره می برد این راه نابلد
از نور چشم راه نشانت به ما بده
ایمان هم از عصاره ی جان تو خلق شد
یک جرعه از عصاره ی جانت به ما بده
جامی از آن صراحی ناب صحیفه را
با طعم دل نشین بیانت به ما بده
ما گوشمان خمار مناجات های توست
از آن شراب روح تکانت به ما بده
بار غمت بضاعت این شانه ها که نیست
سهمی ازآن به رسم امانت به ما بده
سینه زنیم گریه ولی چیز دیگری است
جایی میان گریه کنانت به ما بده
ما کشتگان تیر غم و غمزه ی توایم
مست از فراز های ابو حمزه ی تو ایم
حسین رویت :
بین گدایان هم مسیحی هم مسلمان است
یعنی تمام کار عالم گیر این خانه ست
وقتی که فرموده علی معیار و میزان است
پس او هم انجیل است و هم آیات قرآن است
مولای ما پیغمبر اصلی ادیان است
از جاده ی بلغ خدا آورده مرکب را
داده به دست مرتضی افسار مذهب را
ذکری بگو اما بیا بر هم نزن لب را
با "یاعلی" گفتن عبادت میکنی رب را
پروردگاری در علی وقتی نمایان است
عمدا پیمبر "یا علی" نقش نگینش کرد
عمدا خدا او را امیرالمومنینش کرد
آخر مشخص شد چرا والاترینش کرد
آخر مشخص شد چرا بالا نشینش کرد
چون مرتضی آیینه قدیه یزدان است
در مسلک ما در زدن ها شب به شب باشد
مولا علی باشد ، گدا جانش به لب باشد؟؟
باید گدا در کار خود فرصت طلب باشد
وقت رکوعش که نبایستی عقب باشد
وقتی که انگشتر به دستان سلیمان است
خورشید از شمس جمالت بی رمق انگار
باران نزد که ؛ آسمان کرده عرق انگار
خم میشود وقت رکوعت عرش حق انگار
پروردگاری کن که برگشته ورق انگار
شکرخدا محشر حسابم با علی جان است
آید تمام استجابت ها به کف امشب
شان نزولش میرسد از هر طرف امشب
جن و ملک دنبال حاجت صف به صف امشب
چرخانده ام سجاده را سوی نجف امشب
این تازه اول مرتبه در راه ایمان است
محسن مهدوی:
عالی جناب ، مطلع شعر و ترانه هام
با احترام و عرض ادب بر شما سلام
من با امید نامه برایت نوشته ام
شاید بیاید از طرفت سوی من پیام
دوری ز من طبیب مکن دست تو شفاست
بیماری ام بد است مگر ؟ بدتر از جذام ؟!
تا بر نگردی از سفر جاده های عشق
هرگز نمی شود غزل عاشقی تمام
تا نامه های بعدی من ، یوسف غریب
خوش باشی و سلامت و ایام هم به کام
دیگر مزاحم لحظاتت نمی شوم
من را ببخش حضرت آقای با مرام