کد خبر : ۷۲۳۸۹
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۹

شعری که با عکس رهبری شهرت یافت

عنوان قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ دیوان او چنان که خودش نگاشته چنین است: د‌ر ستایش رواق منور امام ثامن ضامن، السلطان علی بن موسی الرضا علیه‌الآف التحیة و الثناء و تاریخ سال تعمیر و نگارش آن.
عقیق:در پی سفر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای به مشهد مقدس که با هدف زیارت حرم امام رضا(ع) و نیز حضور در مراسم تشییع و نماز و تدفین آیت‌الله عباس واعظ طبسی، تولیت سابق حرم رضوی انجام شد، تصاویری انتشار یافت که در یکی از این تصاویر، ایشان به همراه رئیس‌جمهور در یکی از رواق‌های حرم دیده می‌شوند و در پشت سرشان، بیتی وزین بر دیوار نقش بسته که خوانش آن برای برخی دشوار بود و پرسش‌های برخی مخاطبان را در پی داشت.

شعری که با عکس رهبر انقلاب در حرم رضوی شهرت یافت

شعر مزبور که شاعر آن، قاآنی شیرازی است و بیتی است از یک قصیده غراء در مدح آستان قدس رضوی، چنین است:

اگر به طور تجلی ‌کند فروغ فضایت    /     شود ز جلوه آن، طور چون تراب مدقّق

که اشاره دارد به ماجرای انهدام کوه طور در پی درخواست حضرت موسی(ع) برای تجلی خداوند بر این کوه:

وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا.. (آیه 143/ سوره اعراف)

«چون موسى به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید. به آن کوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهى دید. چون پروردگارش بر کوه تجلى کرد، کوه را خرد کرد..»

شاعر تلاش دارد با بکارگیری صنعت "اغراق"، بگوید که فضای نورانی حرم رضوی نیز به قدری با تجلیات الهی آغشته است که اگر بر کوه طور هم تجلی کند، این کوه تبدیل به گرد و خاک خواهد شد.

شعری که با عکس رهبر انقلاب در حرم رضوی شهرت یافت"میرزا حبیب‌الله شیرازی" متخلص به "قاآنی" فرزند "محمدعلی گلشن" از شعرای نامدار عهد قاجار است. وی در سال ۱۲۲۳ هجری قمری در شیراز متولد شد، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز گذراند. او در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامهٔ تحصیل بپردازد. در سفر به تهران شعری در مدح فتحعلی شاه سرود و از وی لقب "مجتهد الشعرا" گرفت.

قاآنی در ادبیات عرب و فارسی، مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت. او با زبان‌های فرانسه و انگلیسی نیز تا حد زیادی آشنایی داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار می‌رفت. دیوان اشعار وی بالغ بر بیست هزار بیت است. او کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نیز نگاشته است. قاآنی در سال ۱۲۷۰ هجری قمری در تهران درگذشت و درحرم حضرت عبدالعظیم(ع) به خاک سپرده شد.

عنوان قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ دیوان او چنان که خودش نگاشته چنین است: «د‌ر ستایش رواق منور امام ثامن ضامن، السلطان علی بن موسی الرضا علیه‌الآف التحیة و الثناء و تاریخ سال تعمیر و نگارش آن.» که در ادامه می‌خوانید:


زهی به منزلت از عرش، برده فرش تو رونق
زمین ز یمن تو محسود هفت‌کاخ مطبَّق

تویی‌ که خاک تو با آب رحمت است مخمر
تویی‌که فیض تو با فرّ سرمد است ملفّق

چو دین احمد مرسل، مبانی تو مشیّد
چو شرع حیدر صفدر، قواعد تو موثق

ز هرچه عقل تصور کند فضای تو اوسع
ز هرچه وهم تخیل‌ کند بنای تو اوثق

ز آستان تو حصنی است نه سپهر معظم
ز خاکروب تو گردی است هفت‌کاخ مروّق

کدام مظهر بیچون بود به خاک تو مدفون
که از زمین تو خیزد همی خروش انا الحق

حصانت تو بر از صد هزار حصن مشید
رزانت تو بر از صدهزار کوه محلق

ز بس رفیعی و محکم زبس منیعی و معظم
به راستی‌ که خموشی است در ثنای تو اوفق

چنان نماید سرگشته در فضای تو گردون
که در محیط یکی بادبان‌ گسیخته زورق

به نزد نزهت تو نزهت بهشت مضیع
به‌ جنب ساحت تو ساحت سپهر مضیق

ز صد یکی نتواند حدیث وصف توگفتن
هزار صاحب و صابی هزار صابر و عمعق

چو بر فرود سپهر برین که پرده نیلی
به دامن تو نمودار هفت طارم ازرق

سپهر را بشکافد ز هم تجلی نورت
چنان‌که صخره صمّا شود ز صاعقه منشق

چه قبه‌ای توکه گر رفع پایه تو نبودی
زمین شدی متزلزل بسان توده زیبق

چه‌ بقعه‌ای‌ تو که نبود بهای یک‌ کف خاکت
هزار تخت مرصع هزار تاج مغرق

چه‌ سده‌ای‌ تو که‌ در ساحت‌ تو هست هماره
اساس شرع منظم امور کفر معوق

چه کعبه‌ای تو که‌ اینک ز بهر طوف حریمت
دمی ز پویه نیاساید این تکاور ابلق

کدام‌ کاخ همایونی ای عمارت میمون
که هست برتری سده‌ات ز سدره محقق

کدام بقعه میمونی ای بنای همایون؟
که از سُمُوّ سماوات برده قدر تو رونق

کدام آیت رحمت به ساحتت شده نازل
که‌ می‌زند ز شرف عرصه‌ات‌ به‌ عرش برین دق

تویی‌ که خاک تو را همچو تاج از پی زیور
فلک نهاده به تارک فرشته هشته به مفرق

تویی ‌که چرخ ترنجی درین سرای سپنجی
ز شکل طاق رواقت دهان گشاده چو فسنق

چنان ‌که ‌هوش به ‌سر، فیض ‌با فضای ‌تو منضم
چنان‌که روح به تن، روح با هوای تو ملصق

ز بهر حفظ فضایت قضا ز روز نخستین
به‌گرد بازه خاک از محیط ساخته خندق

اگر به طور تجلی ‌کند فروغ فضایت
شود ز جلوه آن، طور چون تراب مدقق

به سر سپهر برین را بود هوای پریدن
بدان امید که‌ گردد به خاک ‌کوی تو ملحق

ز نور بیضه بیضا ربوده فرّ تو فرّه
فراز طارم امکان زده ‌است قدر تو بعدق

فرود قبه تو ماند این زبر شده خرگه
به کوی خاک، به دامان آسمان معلق

عیون اهل خرد از غبار توست مکحّل
رقاب خلق به طوق پرستش تو مطوّق

به نزد قبّه عالیت هفت‌ گنبد گردون
چو پیش کوه دماوند هفت دانه جوزق

دلی که نیست هواخواه آستان تو بادا
طعین تیغ مصیقل نشان سهم مفوق

اگر نه مرکز چرخ استی ای بنای مشید
چرا به ‌گرد تو می‌‌گردد این دوازده جوسق؟

ز صد یکی ز فزون اندکی نمود نیارد
شمار منقبتت را دوصد جریر و فرزدق

مگر تو مقصد ایجادی ای رواق معظم؟
که هست هستی نُه چرخ، از وجود تو مشتق

مگر سراچه عدلی‌ که در هوای تو تیهو
مقام امن نیابد مگر به چنگل باشق؟

مگر تو روضه سلطان هشتمی ‌که به خاکت
کند ز بهر شرف سجده هفت طارم ازرق؟

خدیو خطه امکان، که از عنایت یزدان
فراز خرگه لاهوت برفراشته سنجق

علی عا‌لی اعلی امام ثامن ضامن
که از طفیل وجودش وجود گشته منسق

سپهر عدل مهین‌گوهر محیط خلافت
جهان جود بهین‌زاده رسول مصدق

قوام دهر، نظام جهان، وسیله هستی
امین شرع، ولی خدا، خلیفه بر حق

زهی عظیم‌بنا بقعه‌ای که هست ز فرّت
بنای شرع مشیّد، اساس عدل محلّق

چو بود طاق رواق تو از نقوش معرا
چو از طراز هیولا جمال هستی مطلق

سپهر مرتبه شعبان‌علی‌که باد وجودش
به روزگار مؤید ز کردگار موفّق

نمود عزم که گردد حدود طاق رواقت
به طرز قصر سنمّار و بارگاه خُوَرنَق

به نیل و دوده و گلغونه و مداد، مزین
به زر و نقره و شنگرف و لاجورد، منمّق

به سعی باقر شاپور کلک مانی خامه
که شکل پیل کشد نوک خامه‌اش به پر بق

به لوح صنع مجسم‌کند بدایع کلکش
نسیم مشک و شمیم عبیر و نکهت زنبق

چنان‌که نیز مصور کند به صنعت خامه
نعیب زاغ و نعیق‌ کلاغ و صیحه عقعق

به رنگ‌ریزی‌ کلکش‌ کند عیان به مهارت
نشید بلبل و پرواز سار و جنبش لقلق

به ساحت تو رقم‌ کرد نقشها که ز رشکش
زبان اهل بیان چون زبان خامه شود شق

چو گشت چنبر و سقف تو از نقوش نو آیین
چو نای فاخته و گردن حمامه مطوق

نهال فکرت قاآنی از سحاب معانی
به بوستان سخن گشت در ثنای تو مورق

پس از ورود سرود از برای سال طرازت
زهی زمین تو مسجود نه رواق معلق

منبع:مشرق

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین