۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۸
... و محافظ شد
با همان تیپ و چهره همیشگی و ورزشکاری از نوفل لوشاتو سر درآورد. جوان بلند
بالایی که اغلب آستین کوتاه میپوشید، موهای فردار بلندی داشت ،یقه اش کمی
تا قسمتی باز بود و ریش و سبیلش را میتراشید. اولین بار این «سید احمد»
بود که او را خدمت امام(ره) برد. رفت و آمدها ادامه پیدا کرد و صمیمیتش با
سید احمد بیشتر شد. وقتی نزد امام میرفت، حرفها بیشتر ورزشی بود، نه
سیاسی و انقلابی. حتی در حضور امام با سید احمد فوتبال تک به تک زدند! امام
پرسید: سید احمد بُردی؟ و طالقانی در پاسخ گفت: آقا سید احمد دل ما رو
بُرده!
اواخر دیماه زودتر از امام و همراهانش به ایران آمد. روز موعود رسید .
خودش در باره آن روزها میگوید: «... توی بهشت زهرا، دست امام را گرفتم و
از هلی کوپتر پیاده شدیم... برایشان صندلی گذاشتم و امام نشستند. مردم خیلی
سروصدا میکردند...شهید مطهری مرا صدا زد که چیزی بگوید، چشمش افتاد به
شلوارم که به خاطر ازدحام مردم بدجوری پاره شده بود و از پایم خون
میریخت... یک بسته سنجاق داد تا شلوارم را درست کنم و آهسته گفت، کارت که
تمام شد، بلند شو و پشت سرامام بایست... آن روزها دست همه اسلحه بود و ممکن
بود براحتی از هرجا به ایشان تیراندازی کنند...فقط گفتم یا علی...پشت سر
امام ایستادم و سخنرانی شروع شد... بعد سخنرانی گفتند، برو به هلی کوپتر
بگو آماده پرواز باشد... وقتی برگشتم، دیدم امام نیست!
حاج احمد خدابیامرز گفت، مردم امام را با آمبولانس بردند... هلی کوپتر
پرواز کرد و آنقدر روی هوا گشت زد تا آمبولانس را در جاده باقر آباد پیدا
کردیم... ایشان عبا و عمامه شان را برداشته بودند و عقب آمبولانس راحت کنار
مردم نشسته بودند! ... تا امام را از وسط ازدحام مردم به هلی کوپتر
رساندم، تمام بدنم خونین و مالین شد...توی هلی کوپتر هنوز همه ما نگران
اوضاع بودیم ...امام در کمال خونسردی عمامهشان را روی پایشان گذاشته بودند
و مرتب میکردند...بعد هم شانه را در آوردند و موها و محاسنشان را مرتب
کردند...»
چند روز بعد
محافظ بودنش اما ادامه پیدا نمیکند. مدت کمی پس از ورود امام دوباره بر
میگردد سراغ ورزش و زندگی اش. هر بار هوای دیدن امام را میکند، زنگ
میزند به «توسلی» و او هم «نه» نمیگوید. طالقانی تعریف میکند که: در یکی
از همان روزها جلوی سالن کشتی هفتم تیر(بدیع زادگان)به دعایی مدیر مسؤول
اطلاعات گفتم: میخام ازدواج کنم به حضرت امام بگو، دوست دارم ایشون خطبه
عقدم رو بخونن... دو روز بعد رفتیم خدمت امام،داشتن با آقای آشتیانی صحبت
میکردن ... مارو دیدن و گفتن این طالقانی رو اذیت نکنین... نباتی به همسرم
دادن و خطبه عقد را خواندند.
پهلوون 12 بهمن
عکسهای 12 بهمن و سخنرانی امام خمینی(ره) در بهشت زهرا را بارها دیده ایم،
اما شاید کمتر کسی میداند آن جوان درشت اندام با موهای فرفری و آشفته که
پشت سر امام و دیگران ایستاده ، محمد رضا طالقانی است که به اردوی تیم ملی و
سودای مدال طلا پشت کرد و با یک «یا علی» خودش را به نوفل لوشاتو رساند تا
به غیرت ، مردانگی و انقلاب مردم پشت نکرده باشد. قید قهرمانی را زد تا
بشود «پهلوون» امام(ره) و مردم.
منبع:قدس