۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۱۶
عقیق:آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه از خطورات نفسانی و شیطانی» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه میآید:
*خواطر ربّانی ظهور و تجلّی لذائذ حقیقی است
خواطر شیطانی معمولاً آن خواهشهای درونی انسان را که ظاهر است و لذّت زودگذر هم دارد، به انسان، تفهیم و القاء میکند و برای او، جلوه میدهد؛ یعنی لذّت را در مقابل چشم انسان قرار میدهد و انسان بدون تجلّیّ لذائذ، تسلیم نمیشود.
لذا خواهشهای نفسانی که اولیاء خدا و علمای اخلاق، به نام «خواهش»، تبیین کردند، موقعی به وجود میآید که انسان، تجلّی ظواهر لذائذ را ببیند. این ظواهر لذائذ، به قدری درون انسان، تجلّی پیدا میکند که دلش آنها را میخواهد و آرزو و طلب میکند و بعد، عمل میکند؛ یعنی این مراحل، به خودی خود، به وجود میآید.
کما اینکه برای آنهایی هم که به خواطر ملکی و ربّانی، جواب مثبت دادند و خواستار این مرحله، شدند، تجلّی هست، منتها تجلّی آنها، تجلّی ظواهر نیست، بلکه تجلّی حقایق است. وقتی انسان، در این دنیای به ظاهر زیبا و تجلیّات آن، حال الهی آرامش و سکینه و احساس تکلیف مردان خدا را میبیند، او هم طلب میکند و میخواهد به آن مرحله برسد.
پس هم خواطر نفسانی و شیطانی، ظهور تجلیّات ظواهر و لذائذ زودگذر در انسان است؛ و هم خواطر ربّانی و ملکی، ظهور و تجلّی لذائذ است، منتها لذائذی که حقیقی است.
*سرعت بالای خواطر در ذهن بشر بسیار عجیب است!
لذا در هر دو خواطر، تجلّی است؛ منتها در خواطر نفسانی و شیطانی، ظواهرلذائذ، برای انسان، تجلّی آنی دارد؛ یعنی خطورات نفسانی و شیطانی با سرعت عجیبی به ذهن میآید. مثلاً میگوید: ببین! از این لذّت نگاه حرام، روح و جسمت، جلا گرفت! و بلافاصله بیان میکند: اگر دلت میخواهد تو هم همین حال و این شکل و شمائل را داشته باش. لذا ناچار تو هم باید همین حال و وضع را برای خودت به وجود بیاوری؛ یعنی انسانی بشوی که همه حالات او، حالات نفس لذّتپذیر است.
*جلوه دادن لذائذ شیطانی «نقد»، مانع فکرکردن به لذائذ حقیقی است!
در خواطر ملکی و ربانی، لذّت ابدی است؛ منتها در خواطر نفسانی و شیطانی، ابتدا لذائذ ظاهری را جلوه میدهد که انسان به آن لذائذ حقیقی فکر نکند.
اولیاء خدا در این مورد نکته عجیبی بیان کردند، میفرمایند: آنچه خیلی مهم است، این است که شیطان، انسان را فریب داده و به ذهن انسان، خطور میدهد که این لذائذ، لذائذ نقد است. نفس دون به انسان میگوید: این لذّتهائی که تو الآن میبری، نقد است و انسان، این نقد را رها نمیکند، به نسیه بچسبد.
شیطان و نفس دون میگویند: این که امروز خانهی وسیع داشته باشی، این که امروز بتوانی غریزهی جنسی خودت را تأمین کنی، این که امروز بتوانی ریاست کنی و ... همه، نقد است، اینها را بچبس.
امّا وقتی آن خواطر ربانی و ملکی بر تو تجلّی پیدا میکند - چون اینها مقابل هم هستند، تا یکی پیروز شود - نفس میگوید: آن خواطر ملکی را که بر ذهنت میآید، دور بریز، تا به عمل نکشد؛ چون آنها نسیه است.
پس اوّلاً تخریب میکند و میگوید: کدام لذّت؟! و ثانیاً تبیین میکند: به فرض هم اگر لذّتی باشد، نقد نیست، آن لذّتهای حقیقی، نسیه است؛ اینها را خواطر نفسانی و شیطانی به انسان القاء میکنند و جلوه لذائذ ظاهری را برای انسان به وجود میآورند، تا انسان، گرفتار شود. لذا این خواهشها و تمنّاهای نفسانی را که اوّل خطور ذهنی است، به عمل تبدیل میکند.
این نکاتی را که بیان میکنم، در تصمیمگیری انسان به فعل خیر یا شرّ، خیلی مهم است. خیلی هم عجیب است که این عملیّات ذهنی به سرعت میگذرد. لذا تجلّی ظواهر، معمولاً بیشتر است و اینکه میگوید: این، نقد است و آن، نسیه، باز خود این، فریب نفس دون است.
چون اولیاء خدا، آنها که خودشان به این مطالب و مراحل و مقامات الهی و ربّانی رسیدند، بیان میفرمایند: اتّفاقاً وقتی انسان ترک این لذائذ ظاهری را انجام بدهد، در همین جا به لذّت دائمی و ابدی و به فیض عظمی میرسد؛
آنها در همان ابتدا که خطورات نفسانی میگوید: این لذّتش، نقد است و لذّت خطورات ملکی و ربّانی، نسیه است، میگویند: نه اشتباه میکنی. لذا به او تفهیم میکنند و میگویند: این دارد فریبت میدهد یک موقعی تصوّر نکنی درست است.
برای همین است که فرمودند:
اگر لذّت ترک لذّت (لذّتهای ظاهری) بدانی/دگر لذّت نفس، لذّت ندانی
انسان تا به این لذّت که لذّت دائمی است، میرسد، دیگر آن لذائذ ظاهری را لذّت نمیبیند. اولیاء خدا در دنیا با همین لذائذ حقیقی نقد، حرکت میکنند، نه نسیه و لذایذ ملکی و ربّانی برایشان در همین دنیا محقّق میشود و میبینند، آنچه را که دیگران نمیبینند و آوای ملکوت را میشنوند، آنجا که دیگران به عنوان تصوّر و خیال و وهم میپندارند.
*حقیقی چنان لذتی دارد که آرزوی اولیاء رسیدن همه مردم به این مقام است
این نکته را به قول ما طلبهها در حاشیه بیان کنم و به بحث برگردم: هیچگاه اولیاء خدا، این مطلب را که ما میشنویم و یا میبینیم، اعلان نمیکنند، چون نه اهل دکّان و بازارند و نه اینها را به عنوان امتیاز میدانند. آنها بالاترین امتیاز را بندگی خدا میدانند که انسان، بنده پروردگار عالم بشود، ولی از باب اینکه کسی نگوید: این لذّت خطورات ذهنیّه نفسانی و شیطانی، لذّت نقد است، مأمور به تبیین برخی مطالب هستند.
لذا بدانید، اگر مأمور نبودند، تبیین نمیکردند و چیزی هم به دست من و شما نمیرسید که من نوار هم بیان کنم و شما هم بشنوید و عمل کنید و به فضل و کرم الهی به آن برسید.
پس آنها دنبال نفس دون و أنانیّت نیستند و اتّفاقاً همین است که لذّت حقیقی را میبرند و از دنیا و ما فیها دورند، ضمن اینکه درون مردم و در اجتماع هستند، ولی به حقیقت از مردم دورند و حالشان، یک حال الهی است. لذا از بس به لذّت حقیقی رسیدند و شوق آن لذّت رسیدن به پروردگار عالم را تجربه کردند، گاهی حتّی دلشان میخواهد که دیگران هم بفهمند. منتها چون معالأسف بعضی دکّان و بازار راه میاندازند و آنها هم از این موضوع وحشت دارند، مطالب را خفی میکنند و پنهان میدارند، ولی واقعاً دلشان میخواست که همه بنده خدا شوند. پیامبر خدا(ص) نیز اینگونه بودند و حرص میخورند، «حریصٌ علیکم»، ایشان هم خیلی دلشان میخواست، مردم هدایت شوند، لذا پروردگار عالم فرمود: «لعلک باخع نفسک».
*مدعیان دروغین اصل معرفت را زیر سؤال میبرند
آنها چون به این لذّت حقیقی نقد، در همین دنیا رسیدند، دلشان میخواهد که من و شما هم برسیم. باور کنید خیلی دلشان میخواهد. البته شیطان، سدّ ابواب میکند. این ملعون، بسیار مجرّب است و یکی از آن راهها، این است: اگر اولیاء خدا بیان کنند که چنین و چنان است، کسانی را که دروغین هستند، در مقابل اولیاء خدا، قرار میدهد و آنها هم مدّعی به این مطالب میشوند و بعضیها را به بیراهه میبرند، تا اصل معرفت، زیر سوال برود.
مثلاً، حسب روایات شریفه، حضرات معصومین(ع) شفا میدهند، حسب آیات الهی، خود عیسیبنمریم(ع) شفا میدهد. انبیاء شفا میدهند، نفس آنها، نفس قدسی است، آنها تجلّی اسماء و صفات خدا هستند و چون تجلّی اسماء و صفات خدا هستند، حال آنها، حال الهی است، آن که وجودش، تجلّیگاه اسماءالله شد، به این مقام میرسد.
آیتالله العظمی شاهآبادی در شذرات المعارف تبیین کردند - که ما هم امروز در شرح شذرات، نکاتی را بیان کردیم که اولیاء خدا جدّی به این مقامات سبعیّه انسانی میرسند؛ یعنی از نفس دون، به نفس مطمئنه و از آنجا ورود به وادی ایمن قلب و از آنجا ورود به روح، «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی» و عقل، بعد وادی سرّ، بعد خفی، بعد أخفا.
سرّ چیست؟ خفی چیست؟ أخفا یعنی چه؟ یعنی آنچه که فقط در حیطه کاری ذوالجلال و الاکرام است! اگر عبد، عبد بما هو عبد بشود و واقعاً خدایی شود، نه اینکه بگوییم: نعوذبالله خداست بلکه اگر حالش، حال خدایی بشود؛ دست شفا و نفس شفا خواهد داشت.
حضرات معصومین(ع)، تالیتلوهای معصوم و اولیاء خدا، اینطور هستند. مثل این عارف بالله، مرحوم نخودکی که به شخصی که برای شفای بیمارش در باکو، به ایشان مراجعه کرده بود، فرمودند: شما اینجا نقل و نبات را بخورید، مریض شما در باکو شفا میگیرد.
این سیطره بر خلقت، این مطالبی که تبیین میفرمایند، موجودیّت دارد و اگر نباشد؛ اصلاً انسان، انسان نیست، «انّی جاعل فی الارض خلیفة»، «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم».
*انکار حقایق؛ محصول اسیر شدن در دام مدّعیان دروغین است
منتها من و امثال من، چون از این مسائل خیلی عقب هستیم؛ اسّ و اساس را منکر میشویم و میگوییم: دروغ، کذب و محال است. از آنجا که شیطان آن ملعون، آن مجرّب فریبکار، هم میخواهد همین را القا کند، یک عدّه را کنار این اولیاء قرار میدهد که آنها هم دکّان و بازار درست کرده و مردم را از معارف دور کنند.
بارها و بارها شده که حضرت ثامن الحجج(ع) شفا داده است. کسی مریض بوده، سرطان داشته و دیگر همه او را جواب کردند، ولی از حضرت، شفا گرفته است. امّا یک موقع کسی میآید و ادّعایی میکند و بعد هم کنار میرود و از اینجا به بعد، اصل شفا، زیر سؤال میرود. لذا ببینید چقدر این ملعون، مجرّب است و بلد است چه کار کند که راه حقّ را ببندد و سدّ الابواب کند.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب میفرمودند: فریب شیطان برای اولیاء خدا، محال است، امّا شیطان، عامل میشود برای اینکه آنچه که اولیاء به آن رسیدند، زیاد به مردم نرسد. یکی از آن راهها که از مطالبی هم هست که اولیاء خدا از آن، وحشت دارند، این است که اگر بگویی و افشا کنی، اوّلاً تو را درغگو میپندارند. ثانیاً میگویند: میخواهد خود را نشان دهد که من هم چنین مقامات و کراماتی دارم. ثالثاً بعد از آن، این مطلب، عامل میشود برای اینکه فریبکاران عالم هم، این کار را انجام دهند.
لذا آیتالله العظمی سیّدابوالحسن اصفهانی به آیتالله قاضی بیان فرمودند: مباحث عرفان را تعطیل کنید، چون درک مطالب آن، برای بعضیها میسور نیست. آیتالله محمّدحسن اصفهانی را هم - که به مسقطی معروف شدند و اتّفاقاً همشهری آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی نیز بودند - به مسقط تبعید کردند که این حرفها زده نشود، چون در کنارش فریبکاران عالم به وجود میآیند و به شما حواله به نسیه میدهند، امّا خطورات نفسانی و شیطانی را حواله به نقد میدهند.
*محصول لذّتهای کوتاه گناهان: اعتیاد به گناه بیلذّت
در باب اینکه این شیاطین ملعون، انسان را گرفتار میکنند، امیرالمؤمنین اسدالله الغالب، علیّبنابیطالب(ع) فرمودند: «الشّهواتُ مصائدُ الشَّیطانِ» شهوات نفسانی، دامهای شیطان هستند. «مصاید»، جمع صید، به معنای دام است. لذا انسان را اوّل، در لذّت ظاهری قرار میدهد و ای بسا، برون رفت از این لذّت ظاهری هم برایش امکانپذیر نیست، بعد به او تفهیم میکند که این لذائذ، که گفتم: حقیقی است، در واقع، حقیقی نیست و من کاری میکنم که نتوانی از آن، بیرون بروی!
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً » چه بسیار خواهشهای نفسانی در ساعتی، یا دقایقی، یا لحظاتی، که اندوه طولانی دارد!
نکته مهم این است که شهوت؛ فقط بحث جنسی و بستر حرام نیست، بلکه هر چه خواهش نفسانی باشد، شهوت است. آنچه که نفس دون از انسان، طلب میکند، خواهش نفسانی است. لذا فرمودند: میراث این لذائذ زودگذر و خواهشهای نفسانی، این است که گرفتار و بیچارهاش میکند و یک اندوه طولانی برایش دارد که البته این، لطف خدا به انسان هم هست که حواسش را جمع کند.
بارها شده جوانهای عزیز با من تماس گرفتند؛ میگوید: دلم میخواهد گناهم را ترک کنم، امّا نمیتوانم. هر بار هم که انجام میدهم، گریه میکنم و به خودم، بد و بیراه میگویم، امّا نمیتوانم ترک کنم، گرفتار و بیچاره شدم.
حزن طولانی که در روایت بیان میکند، همین است. شیطان میگوید: تو را به جایی میکشم که از خودت، بدت بیاید. امّا چقدر بد است که تو انسان، مانند حیوان و پستتر بشوی! و به تعبیر عامیانه؛ این ابلیس ملعون، به ریش ما بخندد و بگوید: من، همین شما مدّعیان را که ادّعا میکردید، ما خلیفة الله و اشرف مخلوقاتیم، با وسوسه به کجاها بردم و حالا حزن و اندوهش را تحمّل کنید!
*تکنولوژی مکان را به حضور میآورد نه اینکه انسان به مکان برود!
البته این مطلب دارویی هم دارد که اولیاء خدا فرمودند و بیان خواهم کرد. البته به قول اولیاء خدا وقتی انسان، مریض میشود، ممکن است دارو، تلخ هم باشد، یا به او آمپول هم بزنند و حتّی مدّتی، او را بیندازد و زیر سرم هم برود و ...، امّا او را نجات میدهد.
اولیاء خدا میفرمایند: ترک گناه، میسر نیست، مگر به ترک عوامل آن. اگر میبینی اینترنت، برای تو، سمّ است باید رها کنی. اینکه نمیشود و عقب میمانم و ...، نداریم. اگر فعالیّتی، درسی، یا تحقیقی داری، از طریق دیگری انجام بده. بیان کردند: اگر مکانی، تو را گرفتار میکند، آنجا را رها کن. حالا امروز این مکان، مکان مجازی هم هست و حتماً نباید حضوری باشد.
این نکته بسیار مهم است که امروز، سرعت سواد انسانی، کاری کرده که انسان، مکان را به حضور خود میآورد، نه اینکه به مکان برود. در مثال مناقشه نیست، وقتی انسان این عینکهای سه بعدی که در آن تصاویر حرم حضرات معصومین(ع) را میزند، احساس میکند در حرم است و آن حال را دارد. به تعبیری مکان را در ذهن خودش آورده است.
لذا اگر میبیند که این مطلب، او را گرفتار کرده است و باید جواب مثبت به خواهشهای نفسانی بدهد، حتماً باید آنجا را ترک کند. چون لذّتش، یک ساعت یا یک لحظه است، امّا حزن طولانی دارد.
خیلی جالب است که اوّل، لذّت گناه را جلوه میدهد ولی بعد، در آن، لذّتی نیست، فقط به عادت انجام میدهد و دیگر لذّت نمیبرد! یعنی از بس عادت کرده، به سمتش میرود.
جوانی تماس گرفته بود که - نعوذبالله - خودارضایی میکرد و نمیتوانست ترک کند. دست خودش نبود، پشت تلفن فریاد زد: نمیتوانم نمیتوانم، میخواهم خودکشی کنم، هر کاری میکنم نمیشود، گریه میکنم، سرم را به دیوار میزنم، امّا نمیتوانم، تصمیم گرفتم خودکشی کنم! البته خودکشی هم خودش از وساوس شیطان ملعون و گناهی روی گناه است. «أَورَثَت حُزناً طَویلاً » یک لحظه شهوت، اندوه طولانی به بار میآورد.
عزیز دلم، اینها همه از غفلت است. میراث این فریب خوردن از خطورات نفسانی و شیطانی چیست؟ میراث این غفلت، این است که حزنی میآورد که طولانی است.
*پیشگیری بهتر از درمان است
البته این نکته را هم بیان کنم که نفرمودند: دائمی است، بلکه فرمودند: «حزنا طویلا»؛ یعنی طولانی است. ولی برای بعضی هم دائمی میشود! لذا میخواهند بگویند: بدانید امراض روحی هر چقدر هم سخت باشد - که گاهی بدتر از امراض جسمی هم هست - ولی انسان به فضل و کرم الهی، با نسخههایی که خود حضرات معصومین(ع) دادهاند، میتواند از آنها خارج شود.
امّا گاهی نیاز به یک درمان بسیار قوی است. در مثال مناقشه نیست، چه بسا کسانی که مدّعی بودند، مثلاً به یکی از مواد مخدر یا ... معتاد شدند و گرفتار شدند. اینها اوّل مبتلا نبودند و بعد هم میگفتند: مگر من معتاد میشوم؟! محال است من معتاد شوم! یک مواقعی میگویند: مگر انسان با یک پک زدن، معتاد میشود؟! حالا از سیگارش گرفته و یا مواد دیگر، امّا با همین بار اوّل، نعوذبالله گرفتار میشوند. لذا اوّلش میگوید: من قدرت دارم، من انسانم، چه کسی با یک پک، سیگاری شده و ...، بعد هم با دوستانی معاشرت میکند که مثلاً مسخرهاش کنند که تو بچّهای و چنین و چنان هستی، لذا او را گرفتار میکنند.
همین وسواس خنّاس، «الذی یوسوس فی صدور النّاس من الجنة و النّاس» است که به صورتهای مختلف ورود پیدا کرده و فریبمان میدهد. البته دائم هم بیان کردم که برای ما، همان ناس است که فریب میدهد. همان طور که هادیان الهی از جنس ما هستند، شیاطینی هم که از جنس ما هستند، ما را فریب میدهند.
برای همین است که حضرات معصومین(ع) و اولیاء خدا از همان ابتدا میگویند: اینها حرام است، برای چه میگویند حرام؟ برای این که بدانیم و در آن حصن حصین و وادی ایمن قرار بگیریم. لذا حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق(ع) از باب نمونه فرمودند: «الخمر حرام ولو بقطرة» مشروب ولو به قطرهای حرام است. مگر یک قطره، انسان را مست میکند؟! اینها مسکرات است، خصوصیّتشان سکرآوری است و حال مشروبات الکلی، این است که انسان به مسکرات گرفتار میشود، امّا برای این که جلوگیری بشود و انسان مبتلا نشود، میفرمایند: «الخمر حرام ولو بقطرة» در حالی که با یک قطره، اتّفاقی نمیافتد. لذا اینطور جلوگیری میکنند؛ چون پیشگیری، بهتر از درمان است.
*خنده شیطان از دیدن عجز انسان در مقابل ترک گناه
عزیز دلم، حال خواطر نفسانی و شیطانی هم، همین حال است. وقتی گرفتار شد، لحظهای و ساعتی بود؛ امّا بیان میفرمایند که میراث این لحظه و ساعت، یک میراث بسیار مخرّبی است که حزنی طولانی خواهد داشت «اورثت حزنا طویلا» . جدّی میتوانیم از این خارج شویم؟! نمیتوانیم، بسیار سخت است، برای همین فریاد میزند که آقا! من نمیتوانم، میخواهم خودکشی کنم، چون از خودم بدم میآید. وقتی هم به او میگویی: جوان عزیز! همین که اعصابت، خراب است، به خاطر همین عمل شنیع است که با خودت داری بازی میکنی، همین است که دارد مغزت را تهی و خالی می کند و گرفتار و بیچارهات میکند، میگوید: من میخواهم ترکش کنم، ولی نمیتوانم. هر کاری کردم، باز میبینم گرفتارم، توی سر خودم میزنم، میگویم: خاک بر سرت، تو چقدر نفهمی، مگر نگفتی نمیکنم، بعد میبینم دوباره انجام دادم. دیگر خودم از خودم خسته شدم و بدم میآید. دیگر نمیتوانم، کشش ندارم.
حرفهایش درست است، امّا اینجاست که آن ملعون، به انسان میخندد، که دیدی چطور فریبت دادم؟! دیدی وقتی گفتم: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین»، چطور تو را هم، به اغوا کشیدم؟! دیدی چطور تو را گرفتار کردم که دیگر نمیتوانی از این گرفتاری، بیرون بیایی؟! تو را بدبخت کردم، طوری که به چه کنم، چه کنم، افتادی!
لذا فریب بعدی او هم این است که نمیتوانی، پس حالا که نمیتوانی ترک کنی، تسلیم شو، از تو برنمیآید و قدرت نداری.
اینکه بیان کردم که نفرمودند: «حزنا دائما»، بلکه فرمودند: «طویلا»، همین است که ما امید داشته باشیم میتوانیم خارج شویم، ولی مع الأسف چنان این ملعون، انسان را فریب میدهد که همه ناامید میشوند. لذا فریب بعدیاش در این خواطر شیطانی، این است که دیدی دو بار، سه بار، ده بار خواستی ترک کنی، امّا نتوانستی، صدبار دیگر هم بخواهی این گناهت را ترک کنی، نمیتوانی و اینچنین انسان را گرفتار و بیچاره میکند.
*هشدار! مراقب جلیسهای امروزی خود باشید!
لذا وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) به عنوان تعیین و تبیین تمثیلیه اینگونه بیان میفرمایند، فرمودند: «اِیّاکُم وَ النَّظرَة فَانَّها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَة وَ کَفى بِها لِصاحِبِها فِتنَة» از یک نگاه ناپاک پرهیز کنید که آن یک نگاه، تخم شهوت را در دلت میکارد و تو را گرفتار و بیچاره میکند، چنان تو را به زمین میزند که نمیدانی. همین یک نگاه برای این که صاحب دل را به فتنههایی ببرد که گرفتارش کند، کافی است. فتنه؛ یعنی آزمایشهایی که گرفتارش میکند.
لذا بیان فرمودند: از این هوای نفس بپرهیزید. این خطورات، دشمن شما هستند، در مرحله اوّل، خودشان را خوب جلوه میدهند و میگویند: ببین لذّت دارد، ولی بعد چنان شما را گرفتار میکنند که دیگر نمیتوانید از آنها فرار کنید. این که لفظ دشمن هم بیان میشود؛ یعنی اینها دشمنانی هستند که زمینگیر و بیچارهتان میکنند، و شما را از آن حال انسانیّت، خارج میکنند.
اینکه من در این بحث متوقّف شدم و حدود بیست جلسه است که راجع به خطورات نفسانی و شیطانی صحبت میکنم، دلیل و برهانش این است که اگر انسان بتواند این را کنترل کند، تمام است. شنیدید که حتّی در مباحث درسی بیان میکنند: اگر انسان توانست ذهن خودش را کنترل کند، میتواند موفّق شود، عزیز دلم، اینجا هم همین است، اگر ذهن خودمان را از مطالب خطورات نفسانی و شیطانی کنترل کردیم، دیگر به عمل دچار نمیشویم.
لذا اوّل باید آن دروازه ورود به اعمال زشت را که همان خطورات نفسانی و شیطانی است، در درون خودت ببندی. روایت شریفه هم همین را بیان میکنند که فرمودند: انسان، مراقب مکان و زمان و جلیس خودش باشد. همانطور که بیان کردم: مکانهای مجازی هم به عنوان جلیس محسوب میشود. امروزه، موبایل و اینترنت و شبکههای اجتماعی است که جلیس من و شماست. ببین کجا هستی، اگر واقعاً میتوانی خودت را کنترل کنی، استفاده کن. لذا من با اصل آن مخالف نیستیم و ای بسا انسان بتواند از همین طریق شبکههای اجتماعی خوبیها را نشر بدهد و مواظبت کند.
گرچه من معتقدم هر چه در شبکههای اجتماعی هم باشد، مانند رجوع به کتاب و دیدن اصل روایات نیست. لذا به کتاب مراجعه کنید و مراقب باشید.
امّا اگر انسان واقعاً نمیتواند خودش را کنترل کند، از این شبکههای اجتماعی و ... بیرون بیاید. چون اینها جلیسی میشود که ناخودآگاه او را به سختی گرفتار میکند. عجیب است گاهی حتّی با آمدن یک سری پیام تبلیغاتی در ایمیل یا شبکهای که هستید، ناخودآگاه مطالبی را به شما القا میکنند که اینجاست که باید ببینید. آیا میتوانید در این لحظه، قطع کنید یا خیر؟ پس بدانید، اینها، جلیستان میشود، مراقب باشید که گرفتار نشوید.
*ای انسان! در مقابل هوای نفسانی ذلیل نباش!
برای همین است که در جلد چهارم، من لا یحضر الفقیه، حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(ع) میفرمایند: «جَاهِدْ هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک»، هوای نفس، همین خطورات نفسانی، قبل از به عمل رسیدن است. حضرت میفرمایند: با این هوای نفسانی و خطورات نفسانی مبارزه کن، همانطور که با دشمنت مبارزه میکنی!
مثلاً اگر بدانی که فلان دشمن را داری، مگر مدام مراقب بو مواظب نخواهی بودی؟! مگر با او مبارزه نمیکنی؟! شما اجازه میدهید کسی بیاید و کشور شما را اشغال کند؟! اجازه نمیدهید، مانند هشت سال دفاع مقدّس که متجاوزین را گرفتار کردید. حالا حضرت میفرمایند: در مقابل هواهای نفسانی خودت هم باید مجاهدت کنی.
پس معلوم میشود باید جهد و کوشش کرد. لذا یک تعبیر که ملّا محسن فیض کاشانی ذیل این روایت شریفه تبیین فرمودند، این است که ایشان فرمودند: منظور از این روایت شریفه، عدم تبعیّت از خواهشهای نفسانی است؛ یعنی انسان در مقابل هوا و هوس خود، ذلیل نباشد.
به تعبیر دیگر، در مقابل این خواهشهای نفسانی، شل نباش و کم نیاور. تو انسان هستی! تو باید مقاوم بایستی! «جَاهِدْ هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک»، همینطور که با دشمنت میجنگی، بدان که این هوا و هوس، دشمن اصلی تو هستند که أعدی عدوّ هم میباشند، «أعدی عدوک نفسک الّتی بین جنبیک».
*مرحلهای که در تمام مراحل سیر و سلوک تا آخر عمر باید ادامه پیدا کند
این ملعون میآید وسوسه میکند و وساوسش هم از طریق جنس خودمان است، قبول نکن. اگر آمد عنوان دوستی بیان کرد و گفت: من دوست تو هستم، بدان که دشمن توست. معلوم است دشمن نمیآید اعلان کند که من دشمن هستم، اوّل در قالب دوستی جلو میآید. به عنوان این که با هم رفیقیم، جلو میآید و بعد ما را گرفتار میکند.
کما اینکه بیان کردم: انسان باید برای خودش و طرف مقابلش، حرمتی قائل شود؛ امّا از طرفی هم باید مواظبت و مراقبت و مجاهدت کند و دقّت نظر داشته باشد. این مراقبه، مراقبه که بیان کردم در سیر و سلوک اخلاقی، تا آخرین لحظه عمر انسان، ادامه خواهد داشت، همین است. بیان نشده که وقتی از نفس امّاره بیرون رفتی و به وادی ایمن قلب رسیدی، دیگر در آنجا مراقبه نیاز نیست؛ بلکه بیان شده: در تمام مراحل، مراقبه باید وجود داشته باشد، حتّی به روح و عقل و سرّ و خفی و أخفا هم که رفتی، مراقبه هست. دائم باید مراقبه کنی و اینطور نیست که بگویی: این مرحله را طی کردم و دیگر مراقبه تمام شد، تا آخر عمر، مراقبه نیاز است.
شیطان با وساوسش، مدام انسان را گرفتار و ذلیل میکند، میگوید: تمام شد، چیزی نبود، گذشت. مراقب باشیم، گاهی گناه را از طریق دوستی جلوه میدهد. حتّی گاهی با الفاظ تبیین میکند، مثلاً میگوید: این بیادبی است که اینطور صحبت نکنم. در شبکه اجتماعی با هم صحبت میکنند، از الفاظی استفاده میکنند که کم کم آنها را گرفتار میکند.
بارها این مطلب را بیان کردم، باز هم میگویم؛ چون خطر خیلی زیاد است و من خیلی از مطالب را شنیدم که افراد زیادی را گرفتار کرده است. چه کسی گفته که ولو در گروههای دینی دختران با پسران عضو باشند؟! وقتی به هیئت و جلسه میروید، میبینید که جلسات و هیئات خانمها و آقایان جداست. با هم نباشید، گرفتار و بیچاره میشوید. اوّل میگوید: ببخشید آقای فلانی، جواب این مطلب چیست؟ بعد او هم جواب میدهد: بله، خواهر گرامی، خانم فلان. بعد آرام آرام شروع میشود، مثلاً میگوید: گمان کنم این مطلبی که شما میگویید، اشتباه باشد. او میگوید: نه عزیز، اینطور نیست، دقّت کن. بعد هم آرام آرام عزیز تبدیل به عزیزم و ... میشود. اینها را نباید شوخی گرفت، همین است. یک موقعی هم میبینی گرفتار شده است. بعد هم اگر بخواهد حساب کند، میگوید: من خواستم بیادبی نکنم! چه کسی گفته: اینها ادب است؟! مراقب باشیم، اینها همان وساوس آن خنّاس است.
لذا بعضی میگویند: برای این که دیگران نگویند اینها عقب افتاده و بیفرهنگ هستند، به مطالبی گرفتار میشوند که دیگر راه فراری نخواهند داشت و بیچاره خواهند شد. لذا یک موقعی انسان، خدای ناکرده، چشم باز میکند، میبیند به گناه گرفتار شده است. اینجاست که میگویند: هوای نفس را به عنوان عدوّ و دشمن خود بدان و از این خواهشهای نفسانی خود تبعیّت نکن، «جَاهِدْ هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک».
حالا بگذار تو را مسخره کنند، مگر چه میشود؟! یکی از مطالبی که ما معمولاً از آن، هراس داریم، این است که نگویند این شخص، به روز نیست. به روز بودن به این است که انسان، به سراغ هر چه دلش خواست برود؟!
عزیزدلم، اینها را خیلی مواظب باشیم، اینها همان چیزهایی است که ملعون، از طریق انسانها («من الجنّة و النّاس» که برای ما از طریق ناس وارد میشود) به ما القا میکند که تو اینگونه هستی. لذا این خطورات نفسانی، انسان را گرفتار میکند و دامهای شیطان است.
لذا امیرالمؤمنین فرمودند: «الشّهواتُ مصائدُ الشَّیطانِ»، یعنی فقط نفرمودند: شهوت جنسی. بلکه در کلّ به تمام خواهشهای نفسانی اشاره کردند. یعنی شیطان با انواع شهوات، برای انسان دام پهن میکند، شهوت قدرت، شهوت ثروت، شهوت جوانی و ... . ما نمیگوییم نظافت، بد است، خیر، بلکه بیان شده: «النّظافة من الایمان»، مؤمنین همیشه تمیز هستند و لباسهای نظیف بر تن میکنند، امّا باید مراقب باشیم که با همین موضوع ما را گرفتار به چنین و چنان نکنند که همان باعث افتادن در گناه و شهوت شود. این همان فرمایش مولیالموالی است که این خواهشهای نفسانی، دامهای شیطان هستند که شیطان به وسیله آن، انسانها را صید و گرفتار میکند.
إنشاءالله به فضل الهی در جلسه آینده خطاب پروردگار عالم به حبیبش، محمّد مصطفی(ص) را بیان خواهم کرد که حدیث قدسی با لفظ یا احمد است. به قدری پروردگار عالم عالی تبیین میکند که شیطان چه کارهایی انجام میدهد و چگونه خطورات را برای شما جلوه میدهد که بسیار عالی است. علّتش هم این است که خداوند میداند که ما بلد نیستیم. پس عزیز دلم، خیلی باید مراقب باشیم.
*رفاقت با آخرین ذخیره الهی و قرار گرفتن در حصن حصین
یکی از راههای برونرفت این است: انسان دائم به رفیق نیاز دارد - این مطلب را بعدها توضیح خواهم داد، امّا در اینجا اشارهای به آن خواهم کرد - جز احد که احد است، همه به رفیق نیاز دارند. گرچه خود احد هم به انسان أکمل، پیامبر عظیم الشّأن، محمّد مصطفی(ص) خطاب «حبیب» کرده است. امّا انسانها چون اجتماعی هستند، نیاز دارند. حالا غیر از قرهی که دور من را خط قرمز بکشید، بدایند که این نوع مجالس، همین که انسان بنشیند و روایات اهلبیت را بشنود، بهترین رفیق برای انسان است.
چرا حضرت صادق القول و الفعل(ع) فرمودند: «نحن صلة الارحام» ما صله ارحام هستیم؟ وقتی انسان بنشیند و روایات آنها را بشنود، رفیق و دوست آنها خواهد شد. وقتی انسان دائم یاد حضرت حجّت(روحی له الفداء) باشد، در این حصن حصین قرار میگیرد.
ما در روایات داریم: رفیق بر گردن رفیق حقّ دارد. حتّی طوری بیان شده که اگر با هم عقد اخوّت خواندند و برادر شدند، هر دو باید نیاز مادّی همدیگر را برطرف کنند و به تعبیر عامیانه نگذارند که آب در دل رفیقشان تکان بخورد. اینها چه چیزی را میخواهد به ما برساند؟ میخواهد بگوید: اگر انسان رفیق کسی شد، حتماً باید به یاد او باشد.
وقتی شما دائم یاد آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) بودی، در حصن حصین هستی، لذا بدان که آقا جان هم به یادت هست. کما این که خودش هم فرموده: من از یاد شما غافل نمیشوم و شما را فراموش نمیکنم. امّا ما هم دائم به یاد ایشان باشیم.
جوان عزیزی بیان کرد: از وقتی شما گفتید با حضرت صحبت کنید، من شروع کردم و هنوز هم دارم صحبت میکنم، منقطع هم نیست، هر ساعت هم یک دعای سلامتی برای آقا جان میخوانم و آن هم منقطع نمیشود؛ امّا از این گناهی که دارم، خارج نمیشوم، بدم آمده، امّا هنوز انجام میدهم. به او گفتم: قبل از این کارها بدت نمیآمد، درست است؟ گفت: بله. گفتم: همین عنایت حضرت است تا آرام آرام إنشاءالله این هم ترک شود.
خودش اقرار کرد - البته ما مثل نصارا نیستیم که پیش کشیش برویم و اقرار کنیم؛ چون فرمودند: «اقرار الذّنب ذنب»، امّا چون تلفنی بود، ایشان بیان میکرد که راهحل بگیرد. البته چون آب ندیده بود، به سراغ تیمّم آمده بود. خدا گواه است جای اعاظمی چون ایتالله بهجت، آیتالله خوشوقت، آیتالله حقّشناس، آیتالله العظمی ادیب، آیتالله العظمی شاهآبادی، امام راحل عظیمالشّأنمان، آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آیتالله کشمیری، عارف دامغانی، آیتالله مولوی قندهاری، آشیخ جعفر مجتهدی و ... خالی است، افسوس! - که قبل از یاد حضرت، من گناه میکردم و اصلاً هم احساس ناراحتی نداشتم. لذا به او گفتم: همین که به یاد آقا جان هستی، باعث شده که از گناه، بدت بیاید و متنفّر بشوی.
یاد آقا جان، انسان را در حصن حصین قرار میدهد، عزیزان من! آخر شب، موقع خواب، با آقا حرف بزنید. آقا یاد ما هست. جان عزیز! والله آقا جان به دنبال این است که جوان با او صحبت کند. شما در آخر شب در خلوتی قرار بگیر و به جای نگاه به موبایل و ... که خدای ناکرده با آن حال، خوابت ببرد، برو با آقا جان، چند دقیقهای حرف بزن. بگو: آقا جان! دستم را بگیر. مولای خوبیها! دستم را بگیر.
اوّل سلامی به آقا بده و صحبتت را شروع کن. البته رمز دیگری هم بگویم که شاید کمتر بیان کرده باشم، امّا تصمیم دارم از این به بعد مدام این را بیان کنم و آن، این که قبل از شروع به صحبت، فاتحهای برای مادرش، حضرت نرجس خاتون، آن بانوی مکرّمه(روحی لها الفداء و سلام اللّه علیها) بخوانید. بگو: آقا جان! من برای مادرت فاتحه خواندم، مزدش را باید بدهی. آقا جان! دست من را بگیر.
بگو: آقا جان! شنیدم جوان پسندی، لذا با این که شیطان هم میخواهد من را ببرد، من به سمت شما آمدم، پس شما هم من را کمک کن و نگذار که شیطان، ابلیس ملعون و ایادیاش، من را با خود ببرد! من را از این جایگاههایی که دور هم جمع میشویم و قلبمان به یاد شما جلا پیدا میکند، بیرون مبر.
خدا گواه است امام زمان(عج) و بالاتر از آن خود حضرت ذوالجلال و الاکرام نمیخواهند که فقط حضرت شیخنا الاعظم، بهجت القلوب و ...، آنگونه باشند، میخواهند همه ما آنگونه باشیم. اینها را تجلّی دادند که به ما بگویند: نگویید نمیشود، در این زمان هم آیتالله بهاءالدینی، آیتالله بهجت و ... را به شما نشان میدهم. لذا این را جدّی بگیریم.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»