عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۴۲۵۱
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۵
در محضر پیرغلامان حسینی
سید نورالدین دربندی پیرغلام حسینی است که سال‌ها در مکتب اهل‌بیت(ع) تلمذ کرده است؛ وی در ذکر خاطره‌ای از پدر هنگام مرگ می‌گوید: از پدرم قول گرفته بودم که اگر پیشتر از من از دنیا رفت، هنگام مرگ اگر آقا را دیدند، دستم را بفشارد، و به مادرم زهرا(س) که دستم را فشار داد و گفت آمد.
عقیق:سید نورالدین دربندی یکی از پیرغلامان حسینی در معرفی خود گفت: 67 سال سن دارم، فرزند حاج سیدمحسن دربندی هستم، از شش سالگی روزهای پنجشنبه با پدرم به روضه می‌رفتم، یکی از افتخاراتم این است که پدرم خادم‌الحجاج بود و البته خودم نیز حدوداً در 45 سفر افتخار خدمت به حجاج را دارم و من این را مدیریت نمی‌نامم بلکه نوکری می‌نامم.

هر کجا مداح‌ اهل‌بیت(ع) وارد می‌شود، پیش از او رسول‌الله(ص) وارد شده است
دربندی ادامه داد: من در روضه‌ها از پدرم چیزهایی یاد می‌گرفتم؛ مثلاً وقتی وارد اتاق می‌شدیم و صاحبخانه هنوز نیامده بود، پدرم می‌گفت السلام علیک یا اباعبدالله و گریه می‌کرد؛ یک روز از او پرسیدم کسی در اتاق نیست که تو گریه می‌کنی، گفت پسرم تو یقین بدان که هرجا مداح اهل بیت(ع) وارد می‌شود قبلش رسول‌الله(ص) و حضرت زهرا(س) وارد شده‌اند، فلذا تو باید در مجلس روضه، دو زانو و مؤدبانه بنشینی و دست‌هایت را روی پاهایت قرار بدهی، خلاصه در هیئت‌ها بزرگ شدم و از اول نام حسین(ع) در گوشم و عشق حسین(ع) در دلم بود و و قبل از فوت پدرم به دستور او، نوکری ائمه(ع) را شروع کردم. 
وی در مورد دلیل بهجت‌آفرین بودن فرهنگ عاشورا افزود: به دربار امام حسین(ع)، بد و خوب را راه می‌دهند، امام حسین(ع) به همه می‌فرمایند شما بیایید و بخشیدنش با من باشد؛ امام حسین(ع) بدون انگشت‌نگاری همه را قبول می‌کند، امام می‌فرمایند من دستتان را می‌گیرم، بعد ما یکبار می‌آییم و بازهم شیطان سمتمان می‌آید اما باز هم امام حسین(ع) می‌فرمایند عیب ندارد او را سمت خودم می‌کشم چون حسینی است، خب رسول‌الله(ص) و حضرت زهرا(س) قول داده‌اند کسانی را که در خیمه‌گاه‌های حسین(ع) وارد می‌شوند را شفاعت کنند و حضرت رسول از حضرت زهرا(س) خواسته‌اند، دخترم تو هم زنانشان را شفاعت کن، به همین دلیل است که آن گبر هم می‌آید می‌گوید به من نیز از برنجش بدهید چون او هم شفاعت می‌شود.

این پیرغلام حسینی تصریح کرد: من نام حسین(ع) را چندبار که تکرار کنم از چشمانم اشک می‌آید، نسبت به مادرم زهرا(س) و خانم زینب(س) حساس هستم، بعضی مواقع که شعرهایی می‌خوانند که معجر از سر خانم زینب(س) برداشتند من با آن مداح برخورد می‌کنم و می‌گویم آن دست قلم شود که بتواند معجر از سر عمه ما بردارد، می‌گوید نوشته‌اند، می‌گویم شما نباید بگویید.
 
وی خاطرنشان کرد: قدیم‌ها پدر من در ایام محرم هیئت پیرعطا را بازار می‌برد، وقتی هیئت آقای شاه حسین و حاج ناظم نیز می‌رسید و پدرم می‌خواست روی چهارپایه برود که بخواند آقایان هیئتشان را به کس دیگری می‌سپردند و کنار دسته ما می‌آمدند و چه‌ها که نمی‌کردند، این ادب آن زمان بود ولی امروزه مقداری رنگ‌ها عوض شده است؛ پدرم بزرگترین هیئت‌ها را می‌رفتند، روز آخر دو پاکت به پدر می‌دادند، پدر نیز پاکت‌ها را یکی‌یکی کنار قبایش می‌گرفت و در جیبش می‌تکاند تا پولش خالی شود، من نیز می‌گفتم آقا جان چرا اینکار را می‌کنید؟ می‌گفت من شیطان را دَم جیبم خفه می‌کنم.
این پیرغلام حسینی ادامه داد: از پدرم پرسیدم یعنی چه؟ گفت اگر من این پاکت را بشمارم و پاکت بعدی را نیز بشمارم، شیطان سروقتم می‎آید و می‌گوید دربندی دیگر آن هیئتی که کمتر داده است نرو! از این جهت، شیطان را دم جیبم خفه می‌کنم، بعد هم پدرم پاکت خالی را نیز می‌بوسید و در جیبش می‌گذاشت و کنارش یک پاکت دیگر نیز داشت که دعوتنامه سال آینده‌اش بود! این‌ها برای مال دنیا نمی‌خواندند، پدرم تمام پس‌اندازش هزار تومان بود که من هنوز آن را دارم چون مایه خیر و برکت است. قدیمی‌ها با امروزی‌ها خیلی تفاوت داشتند، به همدیگر خیلی احترام می‌گذاشتند مثلاً پدرم روضه حضرت قاسم(ع) را که روضه کوتاهی است با منبری بعد از خودش قسمت می‌کرد! الان هم اینطور است؟ 

هنگام مرگ وقتی آقا آمد، پدرم دستم را فشرد
این ذاکر اهل بیت(ع) در پایان در مورد وصیتش به دیگر ذاکران اهل‌بیت(ع) اظهار کرد: وصیت من این است که مداحان هرگز مَن مَن نکنند و مغرور نشوند؛ غیبت نکنند و تأکید دارم که برای کارشان قیمت‌گذاری نکنند، زیرا امام حسین(ع) برکت کارشان را می‌گیرد! ببینید یکی از پیرغلامان با اخلاص به نام حاج اکبر کاظمی در منزلش افتاده بود و حافظه‌اش را از دست داده بود اما لحظه مرگ، اربابش بالای سرش می‌آید و حافظه‌اش را برمی‌گرداند! من معتقد هستم و به مادرم زهرا(س) قسم می‌خورم که اگر کسی با خلوص «یا حسین» گفته باشد لحظه مرگ، خود ارباب بالای سرش می‌آید! من در خانه‌ای بزرگ شده‌ام که دیده‌ام، من به پدرم گفتم امیدوارم من زودتر از تو فوت شوم اما به من قول بده اگر زودتر از من از دنیا رفتی دستم را فشار بدهی و بگویی آقا آمد! و به مادرم زهرا(س) که دستم را فشار داد و گفت آمد! مرده و زنده نیز ندارد، همان شبی که به پدرم می‌گویم می‌خواهم ببینمت، به خوابم می‌آید! 

منبع:ایکنا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین