۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۲۲
عبدالكريم پاكنيا در شماره ی 64 فصلنامه ی کوثر نوشت:
اين ارتباطات بدين دليل صورت مىپذيرد تا اطلاعاتى را با همديگر تبادل
كنند، تجربيات زندگى را از يكديگر بياموزند، خاطرات، گفتارها، شيرينىها و
تلخىهاى زندگى را به همديگر بگويند و بشنوند و از زندگى و دوران جوانىشان
لذّت ببرند. انسانى كه دوست و رفيق مناسب نداشته باشد، غريب و تنهاست و
بيشتر وقتها افسرده حال و پژمرده احوال است. چنين شخصى حرف دل خود را
كتمان مىكند و نمىتواند خودش را آن چنان كه هست، بشناسد و فردى خجالتى و
كم رو خواهد بود. داشتن دوست مناسب و خوب فوائد بىشمار دنيوى و اخروى
دارد. علىعليه السلام فرمود:
اَلتَّوَدّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ1؛ دوستى نصف خردمندى است.
دوست
آيينه اخلاق و رفتار، كمك حال ساعات تنهايى و غمبار، و به عنوان بازوى
كمكى و پشتيبان است. دوست خوب محرم اسرار، مشاور و معاون افكار و دستگير و
ياور در مشكلات و سختىهاست. حافظ مىگويد:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
كه كيمياى سعادت، رفيق بود و رفيق
در
يك كلام، دوست خوب نعمت بزرگى است كه نظير ندارد و عامل مهمى در رسيدن
انسان به كمالات است؛ چنان كه دوست بد هم بلاى خانمان سوزى است كه در
انعطاف و سقوط انسان به درّههاى هولناك و نابودى تأثير بسزايى دارد.
انتخاب
دوست و همنشين براى جوانان از حساسيت ويژهاى برخوردار است؛ زيرا آنان به
آسانى و به سرعت، رفيق انتخاب مىكنند و اين، به علت عاطفى و احساسى عمل
كردن آنهاست. آنان چندان به نكات عقلايى توجه ندارند و با شخصى بدون آشنايى
قبلى و اطلاع از وضع خانوادگى دوست مىشوند. آنان به روحيات، عقايد و
اخلاق دوستان خود چندان توجهى ندارند و فقط به خاطر اينكه در يك موردى
رفتار وى خوشايندشان قرار گرفته، به او دل مىبندند و روابط عميق و محكمى
هم با او برقرار ساخته، تمام اسرارشان را در اختيار او قرار مىدهند. اگر
مربيان و والدين بتوانند در انتخاب دوست به جوانان كمك كنند و با استدلال و
منطق و رفتار صحيحْ آنان را به سوى انتخاب دوستان خوب رهنمون شوند،
مطمئنّاً يكى از مهمترين وظيفههاى خود را انجام دادهاند.
در اينجا به برخى از رهنمودهاى حكيمانه امام جوادعليه السلام در زمينه فوائد، آفات و شرايط دوستى مىپردازيم:
ارتباطات
و دوستىهايى كه بر معيار صحيح و موازين عقلى و شرعى ترتيب يافته باشد،
مىتواند در زندگى انسان زمينهساز موفقيتها و پيشرفتهاى قابل ملاحظهاى
شود.
يك فرد مسلمان در اثر اين ارتباطات گاهى به بالاترين درجه سعادت نائل مىشود. امام جوادعليه السلام مىفرمايد:
مَن
استَفادَ اَخاً فِىاللّهِ، فَقَد اسْتَفادَ بَيْتاً فِىالْجَنّةِ2؛ هركس
در راه خدا برادرى و دوستى پيدا كند، همانا خانهاى در بهشت به دست آورده
است.
دوستىهاى حقيقى كه براى خدا باشد، راهى مناسب براى رسيدن به بهشت
است؛ چرا كه انسان در اثر معاشرت با نيكان، خلق و خوى نيك خود را تقويت
مىكند و عمل نيك است كه سعادت و خوشبختى ابدى را در پىدارد. در روايتى
آمده است:
برادران مؤمنى كه در بهشت ساكن مىشوند، گاهى درجه و منزلت
يكى، از ديگرى بيشتر و بالاتر است. آنكه درجه بالاترى دارد، به خداوند
متعال عرضه مىكند:
پروردگارا! دوست با ايمان من مرا به اطاعت تو و
پرهيز از نافرمانىات ترغيب مىكرد و من به وسيله دوستى با او به اين درجه
رسيدهام. خدايا! او را نيز با من همدرجهگردان!
و خداوند متعال سخن او را پذيرفته و به دوست او نيز رفعتِ درجه مىدهد.3
اگر
انتخاب دوست بر اساس معيارهاى عقلانى و الهى نباشد، علاوه بر ضررهايى كه
به روح و روان آدمى وارد مىشود، در نهايت تبديل به دشمنى خواهد شد. امام
محمدتقىعليه السلام در اين رابطه مىفرمايد:
در اثر معاشرت با نادان،
اخلاق و رفتار انسان فاسد مىشود؛ اما با تمايل به سوى عقلا و انديشمندان،
رفتارهاى نادرست انسان اصلاح مىگردد.
مردم نيز هر يك اخلاق ويژهاى
دارند، كه از نهاد و فطرت آنان ريشه مىگيرد. آنان با يكديگر ارتباط و
دوستى دارند؛ اما دوستى هركس در غير راه خدا باشد، بالاخره به دشمنى بدل
خواهد شد. خداوند متعال در قرآن به اين نكته اشاره فرموده است:
«أَلأخِلاَّءُ
يَوْمَئذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلاَّ الْمُتَّقينَ»4؛ در روز
قيامت برخى از دوستان، دشمن يكديگرند مگر پارسايان و تقوا پيشهگان5.
رعايت
اعتدال و ميانه روى در دوستىهاى حقيقى، ضامن بقاى رشته مودّت است؛ اما در
ارتباطات غير عقلانى و احساساتى، چون موازين عقلى و اعتدال رعايت نمىشود و
بر اساس احساسات زودگذر و يا مطامع دنيوى پاى گرفته است، دوستىها
زوالپذير بوده و در بحرانها و گرفتارىها رشته دوستى از هم گسيخته و از
ميان مىرود. سعدى مىگويد:
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست
در پريشان حالى و درماندگى
دوست مشمار آنكه در نعمت زند
لاف يارى و برادر خواندگى
قرآن كريم در مورد كسانى كه دوستان ناجنس برگزيدهاند، مىفرمايد:
روز
قيامت، متأسّف و پشيمان شده و مىگويد: «يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ
أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»6؛ واى بر من! اى كاش فلان شخص آلوده و ناپاك را
به دوستى انتخاب نكرده بودم!
اساساً رفاقت با انسانهاى آلوده، انسان
را از نيكان جدا مىكند و در صف افراد شرور و ناهنجار قرار مىدهد و هنگامى
كه فردى در آن وادى داخل شد، ديگر به نصيحت انسانهاى خوب توجّه نمىكند و
حتّى نسبت به آنان سوءظن هم پيدا مىكند. به همين علت امام جوادعليه
السلام فرمود:
مُجالِسَةُ اْلأَشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ
بِالأَخْيارِ7؛ همنشينى با خطاكاران باعث مىشود تا انسان به افراد خوب و
بهتر بدبين شود.
تا توانى مىگريز از يار بد
يار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد، تنها ترا بر جان زند
يار بد، هم جان و هم ايمان زند
عوامل تحكيم دوستى
1. ديدار و ملاقات آنان
از مهمترين عوامل
پايدارى رشته دوستى، ديدار دوستان صميمى و جويا شدن از احوالات آنهاست. به
وسيله ديدار با همفكران و دوستان، عقل انسان تقويت شده و نيروى خرد رشد
مىيابد؛ زيرا در اين ملاقاتها تجربهها، آگاهىها و اطلاعات گستردهاى
ردّ و بدل شده و انديشههاى نو و پويايى براى انسان حاصل مىشود. بدين سبب
امام جوادعليه السلام فرمود:
مُلاقاتُ اْلإخْوانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقيحٌ
لِلْعَقْلِ و إنْ كانَ نَزْراً قَليلاً8؛ ديدار با برادران دينى و دوستان
صميمى موجب حفظ و بالندگى نيروى عقلانى است هرچند كه اين ملاقاتها كوتاه و
بسيار اندك باشد.
آرى، ملاقاتهاى نتيجهبخش در تحكيم پيوندهاى دوستى و روح و جان انسانها تأثير دارد و عُلقه دوستى را مستحكمتر مىگرداند.
شايسته
است رفتار فرد مسلمان، اجتماعى بوده و با برادران دينى و دوستان مناسب،
ديدار و رفت و آمد داشته باشد؛ زيرا انزواى از مردم و فاصله گرفتن از آنان
عواقب زيانبارى براى شخص دارد. انسانهايى كه تنها زندگى مىكنند و عُزلت
طلب و گوشهگيرند، معمولاً از خود بيگانهاند و از لحاظ عواطف و احساسات
دچار بىحسى و ركودند. آنان خود را آن گونه كه واقعاً هستند، نمىشناسند و
نمىدانند به چه چيزى علاقه دارند، از چه چيزهايى متنفّرند و از چه چيزهايى
مىترسند. آنان هدفها، انگيزهها و باورهاى خودشان را دقيقاً نمىدانند.
اين گونه اشخاص از نظر روانى، شديداً به ديگران نيازمندند و از لحاظ روحى و
عاطفى بين خود و ديگران فاصله ايجاد مىكنند. آنان هرگاه احساس كنند كسى
مخل و مزاحم تنهايى آنها خواهد شد، دچار هراس و تشويش مىشوند.9
رسول
خداصلى الله عليه وآله وسلم به پيروان خود، اجتماعى زندگى كردن را آموخته و
از انزوا و عزلتطلبى نهى كرده است. آن بزرگوار همزيستى با مردم و انس و
الفت با آنان را مورد تشويق قرار داده و فرموده است:
خِيارُكُمْ
أَحْسَنُكُمْ أَخْلاقاً ألَّذينَ يَأْلِفُونَ وَ يُؤْلَفُونَ10؛ بهترين
شما كسانى هستند كه اخلاقشان نيكوتر است، آنان كه با مردم مأنوس شده و به
آنان محبت مىورزند و مردم نيز متقابلاً آنان را دوست داشته و پيوند انس و
الفت برقرار مىسازند.
امام جوادعليه السلام در اين راستا دوستى و پيوند با مردم را نوعى «فاميلى اكتسابى» قلمداد كرده و مىفرمايد:
أَلْمَوَدَّةُ قَرابَةٌ مُسْتَفادَةٌ11؛ دوستى، نوعى خويشاوندى اكتسابى است.
در حقيقت دوستان انسان، فاميلهاى اكتسابى او محسوب مىشوند و كسى كه دوستان بسيارى داشته باشد، داراى خويشاوندان بسيارى است.
2. حُسن خُلق و گشادهرويى
يكى از شيوههاى جذب دوستان و ياران
صميمى، خوشخويى و خوشرويى در معاشرت با ديگران است. اين خصلت پسنديده موجب
مىشود كه ديگران قلباً به سوى انسانهاى خوش برخورد جذب شوند و ناخودآگاه
آنان را دوست داشته باشند. امام جوادعليه السلام به نقل از اميرمؤمنان
علىعليه السلام مىفرمايد:
إنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ
بِأَمْوالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْلِقاءِ12؛
شما هرگز با مال و منال دنيا نمىتوانيد به مردم توسعه داده و آنان را راضى
كنيد. پس تلاش نماييد با گشاده رويى و خوش برخوردى آنان را راضى نماييد.
از
آنجا كه ارتباط و دوستى با مردم، ضرورتى عقلى در زندگى بشر است و انسان
براى تداوم زندگى و غلبه بر مشكلات و پيمودن راه ترقى و تكامل، نياز به
همراهان و همفكرانى دارد كه مايه دلگرمى و قوّت قلب او باشند، شايسته است
كه اين عامل كارساز را، در معاشرت با ديگران به كار گيرد و هر روز دوستان
زيادى را براى خود كسب كند. براى همين علىعليه السلام ناتوانترين افراد
جامعه را كسانى مىداند كه از به دست آوردن دوست و رفيق همدل، عاجز و
ناتوانند.
أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِكْتِسابِ اْلإخْوانِ وَ
أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ13؛ ناتوانترين
مردم كسى است كه از يافتن دوست، ناتوان باشد و عاجزتر از او هم كسى است كه
دوستى را كه به دست آورده، از دست بدهد.
لقمان به فرزندش گفت:
يا
بُنَىَّ إتَّخِذْ أَلْفَ صَديقٍ وَ أَلْفٌ قَليلٌ وَ لاتَتَّخِذْ عَدُوّاً
واحِداً وَ الْواحِدُ كَثيرٌ14؛ پسرم! براى خود هزار دوست بگير؛ چرا كه
هزار دوست كم است. و يك دشمن نگير؛ چرا كه يك دشمن هم زياد است.
و علىعليه السلام فرمود:
وَ
لَيْسَ كَثيراً أَلْفُ خِلٍّ وَ صاحِبٍ وَ إنَّ عَدُوّاً واحِداً
لَكَثيرٌ15؛ هزار دوست و همنشين بسيار نيست؛ ولى يك دشمن براى آدمى البته
زياد است.
يكى از مهمترين فوائد داشتن دوستان خوب، هم فكرى با آنان
است. گاهى انسان قادر به تصميمگيرى نيست؛ در چنين مواقعى مىتوان با
دوستان صالح و نيكانديش مشورت نمود و از نظرات آنان در پيشبرد اهداف خويش
بهره گرفت. كسانى كه با دوستان شايسته و خوب مشورت مىكنند، در كارهايشان
پشيمان نخواهند شد. امام جوادعليه السلام فرمود:
ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ
لَمْ يَنْدِمْ: تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشْوَرَةُ وَ التَّوَكُّلُ
عِنْدَ الْعَزْمِ عَلَى اللّهِ عزّوجلّ16؛ سه خصلت در هركسى باشد، از كار
خود پشيمان نمىشود: 1. در كار خود عجله نكند؛ 2. مشورت و هم فكرى با
دوستان و نزديكانش داشته باشد؛
3. هنگامى كه كارى را قصد مىكند، بر خداوند
- عزّوجلّ - توكّل نمايد.
مشورت با دوستان در تحكيم ارتباط نيز مؤثر
است؛ چرا كه انسان در مشورت، علاوه بر اينكه از نظرات ديگران بهره مىبرد،
براى دوستان خود نيز شخصيت و احترام قائل مىشود و مطمئنّاً احترام به
ديگران، افزايش محبّت آنان را در پى خواهد داشت.
4. راهنمايى و خيرخواهى
از ديگر عواملى كه مىتواند رابطه دوستى را
تقويت كرده و ابدى نمايد، خيرخواهى و راهنمايى دوستان است. البته خيرخواهى
بايد طورى عملى شود كه به آبرو و شخصيت دوستان كوچكترين اهانتى نشود؛ چرا
كه در اين صورت، نتيجه معكوس خواهد داشت. امام نهمعليه السلام در اين
رابطه فرمود:
مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَ
عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ17؛ هركس برادر دينى خود را پنهانى راهنمايى و
موعظه كند، او را آراسته است و اگر علنى و آشكارا او را موعظه نمايد، شخصيت
او را پايين آورده و ناراحتش نموده است.
پى نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 75، ص 60.
2. موسوعة الامام الجواد(ع)، ج 2، ص 352.
3. الف حديث فىالمؤمن، ص 76.
4. زخرف / 67.
5. كشف الغمّه، ج 2، ص 349.
6. فرقان / 28.
7. امالى، شيخ صدوق، ص 531.
8. امالى، شيخ مفيد، ص 328.
9. بزرگسال و جوان، ج 1، ص 136.
10. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 451.
11. بحارالانوار، ج 71، ص 166.
12. امالى، شيخ صدوق، ص 531.
13. نهج البلاغه، حكمت 12.
14 و 15. وسائل الشيعه، ج 12، ص 16.
16. كشف الغمّه، ج 2، ص 343.
17. همان، ص 349.