عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۶۴۹۳
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۷
جغرافیای هر جای دنیا خاص خودش است. خیلی ها برای شب های پر ستاره کویر همه سختی های راهش را با جان و دل می پذیرند.
عقیق: دیدن تپه های شنی و روان و آسمان پر ستاره اش حواس شان را مدام پرت می کند. بعضی ها هم تماشای شکوه آب و دریا  راحت شان نمی گذارد به همین خاطر رنج سفررا به خودشان هموارمی کنند.
  اما مشهد جغرافیایش با همه دنیا  فرق دارد، مشهد را دوست داریم. مشهد را یک جور عجیبی دوست داریم. نه  به این خاطر که خاکش با خاک های دیگر فرقی  دارد و می تواند داشته باشد یا کوچه هایش جوردیگری باشند. یا اینکه سنگ فرش خیابانهایش چشم نوازتر از شهرهای دیگر باشد. اصلا ربطی به این چیزها و حرف ها ندارد مشهد را به خاطر آدم هایش دوست دارم، به خاطر تجربه ای که از زندگی کردن بین این آدم ها به آدم دست می دهد به خصوص آن هایی که شنیدن این نام موهای تنشان رامورمور می کند.
این خاک جغرافیای حساس و عجیبی دارد. جغرافیای  جایی است که آدم های جور و واجور را کنار هم جمع کرده است. این جا تجربه بودن کنار آدم هایی که تشنه پابوسی و دیدارند زندگی خوشایندترمی کنند. ما کنار این آدم هاست که دانسته هایمان از شهر جهانی خودمان بیشتر می شود، که دلبستگی هایمان عمیق تر، که زیارت هایمان دلچسب تر و بی تکلف تر می شود. از حق دور نباشد ما کنار این آدم هاست که خودمان را پیدا می کنیم که می فهمیم از چه نعمت بزرگ و خداداده ای غفلت داریم و دست کم گرفتیمش.

*جغرافیای مشهد تعریف ندارد
مشهد جغرافیای عجیب و غریبی دارد. آن قدر که هر کس به هر زبانی خواسته  وصفش کند از توصیفش مانده است. مشهد به کلمه و کلام نمی آید از بس تماشا و شکوه دارد. حالا این جغرافیا  را بگذار کنار روستا زاده و  از راه رسیده ای که مشهد را اولین بارست از نزدیک می بیند و تماشا می کند. توی رمضان و توی این زمین تب کرده و داغ  چهره آفتاب سوخته مرد با سلام کردن خاص و ویژه اش آن قدر و تماشایی و دلچسب است که نا خودآگاه دست  آدم را به نشانه احترام روی سینه می برد .

این ها نشانه است.
این چیزها گفتن ندارد. اما برای ما که در مرداب روزمرگی هایمان غرق شده ایم و از آمدن و رفتن شب و روز و ماه خورشید و ستاره جز خوردن و خوابیدن عایدمان نمی شود، برای ما که مدام پلک هایمان  سنگینی می کند و روی هم می افتد. این ها همه نشانه است. ما هر وقت دلمان تنگی می کند راهمان را به سمت این مسیر کج می کنیم. لازم نیست یکی بیاید توی گوشمان نجوا کند و هی قسم بخورد به شب، به روز به خورشید به صبح به ظهر به ماه به ستاره ها که بفهمیم نورهمیشه هست، همیشه بوده است کافی است از زیر این سقف های کوتاه بیرون بیاییم . این کنج و این تاریکی برایمان خوب نیست. هر چه بیشتر بگذرد خانه نشین ترمان می کند بایید جایی برویم که این روح جانی بگیرد و برود بالا. باید نوری در بغل بگیردمان و آب بنوشاندمان و زنده مان کند به آب حیات.

*خاصیت عجیب حرم آقا
مشهد و حرم آقا این خاصیت را دارد  که روحمان را زنده کند و بالا ببرد. این را از گفته های مردی می فهمیم که می گوید: حرم آقابارقه های عجیبی دارد توی وجودت که بیفتد همه دردهایت را کوچک و ناچیزمی کند. اصلا تحمل ات را به طرز شگفت انگیزی بالا می رود.
مرد عباپوش و روحانی است. می گوید: هر ماه چند روز را همین طوری برای آمدن مشهد وقت می گذارد. می گوید: به این سفر به شدت محتاج است و گرنه نمی تواند ادامه زندگی دهد. می گوید:می آیم همین جا کنج یکی از رواق ها می نشینم و درد دل می کنم و بعد هم بلند می شوم و بر می گردم مسافرخانه. این رفت و آمد حالم را خیلی خوب می کند. اگر نباشد زندگی ام لنگ می ند و بعد می رود رود توی حال و هوای خودش ودیوارها و نوری که از سقف روی زمین افتاده است.

 *این میهمانی خودمانی است
میهمانی اینجا اما خیلی خودمانی است. خودمانی تر ازحرف هایی که من و تو الان داریم با هم می زنیم. یک میهمانی جمع و جور و خلوت وکوچک که وقت برگشت دلت رضا  به برگشت نمی دهد هی آهسته و قدم به قدم بر می گردی. بی آنکه پشت برگردانی، عقب می روی و باز هم خیال برگشتت نیست .
توی همان احوالی که داری سلام و احوالپرسی های فامیل و دوستان را به آقا می رسانی و برای امواتی که جایشان خالی است دعا می کنی و توی همان احوالی که می دانی وقت تنگ است و واهمه  این را داری کسی از قلم نیفتد که دین دعا کردن به گردنت بماند. توی همان احوالی که می دانی وقتت تنگ است فریادهای مرد عرب با سلام های بلند بلندش حواست را پرت می کند.
سلام ها را پشت هم ردیف می کند و دل هر کسی که آن اطراف است می لرزاند. کسی به مرد عرب و حال و هوایش کاری ندارد، اما هر چه صدایش بالاتر می رود سوز سلام کردنش دل ها را بیشتر نرم می کند حالا خیلی ها دارند هق هق می کنند
20 دقیقه ای طول می کشد تا مرد عرب آرامتر شود .انگار او کسی را نمی بیند . اصلا حواسش به آدم ها و اطراف نیست.

*دست خدا را باید گرفت 
فکر کردیم ماه میهمانی با این آفتاب و داغی و حرارتی که دارد مشهد خلوت تر می شود. اما ظهرها و اذان های مشهد هنوز هم قیامت است. صدای سخنران قبل از نماز درصحن بلندست که می گوید: رمضان یکی از ریسمان های  امید است که از عرش پایین افتاده است تا هر کس به اندازه همتش خودش را بکشد بالا. حتی اگر توانست تا اعلا .
رمضان یکی از همان ریسمان هاست که دست و پای شیطانیان را در بند می کشد تا وسوسه ای نباشد. رمضان دست خداست که برای ما دراز می شود. دست خدا را باید گرفت.
هر چه به اذان نزدیک تر می شود، جمعیت زیادتر می شود. آفتاب و تابستان و آدم ها با لب های داغمه بسته و خشک 
جدا شدنش سخت مان است. دلمان نمی آید از حرم بیرون بیاییم . دلمان می خواهد وقت برگشت صاحبخانه کفش هایمان را دست مان بدهد و بدرقه مان کند. یاد صحبت های سخنران حرم می افتیم: «رمضان دست خداست که برای ما بلند می شود باید دست خدا را گرفت و بوسید و بلند شد.»

پس یا علی ...

منبع:قدس
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین