۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۷
۱- از آنجایی که ما باید خود را برای ابدیت بسازیم لازم میآید راهکارهای مخصوصی را دنبال کنیم که صرفاً به بدن و جسم نظر ندارند و با «جوع» و «صوم» راهکار عبور از حاکمیت بدن و پرورشیافتن در حیاتی متعالیتر از حیات دنیایی را میتوان شروع کرد.
۲- حاکمیت امیال بدن بر انسان، از جمله موانع «لِی مَعَ الله»بودنِ بشر و صاحب «وقت»شدن است. با «جوع» و «صوم» است که این موانع برطرف میشود و معراج انسان شروع میگردد زیرا:
برگشاده روح بالا بال ها / تن زده اندر زمین چنگال ها
۳- «جوع» و «صوم» از آن نوع درمانهایی است که درد عشق را درمان میکند و بُعد را به قرب تبدیل مینماید و انسان در راستای رجوع به «جوع» و «صوم» به خود میگوید:
فکر بهبودِ خود ای دل ز ره دیگر کن / درد عاشق نشود به ز مداوای حکیم
۴- حاکمیت بر بدن، انسان را از دنیا آزاد میکند و زهد در دنیا را که از جمله بهترین عبادات است به انسان برمیگرداند تا انسان بر فراز دنیا از تنگنای زندگی آزاد گردد و از سنگهایی که با پرخوری همواره بر پاهای پرواز خود میبندد نجات یابد. زیرا به ما گفتهاند:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو / جهان با این فراخی تنگت آیو
۵- انسان روزهدار با روزهداری، عهد قدیم خود با خدا را تجدید میکند و با ظهور این عهد بقیه عهدها نیز ظهور خواهند کرد و به همین جهت رسول خدا(ص) فرمودند: «لکل شیئ بابٌ و باب العبادة الصوم»[۳] با روزهداری دیگر عبادات نیز رونق میگیرند و استوار میشوند.
۶- روزهداری امید نجات از بحرانهای اخلاقی را در انسان تقویت میکند و انسان میفهمد حدّ بشر تنها آن اندازهای نیست که جسمِ انسان به انسان تحمیل میکند.
۷- خردمندان، عملزده نیستند هرچند تنها عملی، عمل است که خردمندان انجام دهند. روزه آن نوع عملِ خردمندانهای است که با یک نوع بیعملی همراه است ولی بیکاری و تنبلی را به همراه نمیآورد.
۸- از آنجایی که دلبستگی به حق در ذات انسان نهفته است، اگر دلبستگی به بدن بخواهد دلبستگیِ ما را نسبت به حق تحت تأثیر خود قرار دهد وظیفه داریم با «جوع» و «صوم» آن عهد ذاتی را تازه کنیم و به خود آییم و ناخود را خود نپنداریم.
۹- وقتی پذیرفتیم هرگز نباید تسلیم زندگی سرد و منجمد دنیا شویم و زندگی را تنها در برآوردن حوائج بدن محدود کنیم، از طریق «جوع» و «صوم»، چشم دل را به افقهای بلند معنویت میدوزیم تا مفتخر به دیدار انوارِ آشنایی شویم که از جنس جان است و نه از جنس تن. در این حال درست است که تنهائیم ولی احساس غربت نمیکنیم. گفت:
وصال حق ز خلقیت جدایی است / ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
چو ممکن گرد امکان بر فشاند / به جز واجب دگر چیزی نماند
۱۰- نجات از همان جایی میآید که خطر از آنجا آمد؛ یعنی با گرفتارشدن در لذّات بدنی، با روزمرگی ها و تنگناهای زندگیِ دنیایی روبرو می شویم و با آزادشدن از لذات بدنی از طریق «جوع» و «صوم»، نجات را در همان جایی جستجو خواهیم کرد که خطر از آنجا آمد.
_______________________________
پی نوشت:
1-«قَالُوا يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ قَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ- عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِيَام» (تاج الدين شعيرى، جامع الأخبار، ص ۳۵) از امیرالمؤمنینu پرسیدند: نشانهی شيعه چيست؟ فرمودند: زردى چهرهها از بيخوابى، ترى چشمها از گريه، خشكى لبها از تشنگى، لاغرى شكم از روزه، خمشدن پشتها از نماز.
2- أمالي المفيد، ص ۱۹۲.
3- محجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى،ج ۲،ص ۱۲۲. براى هر چيزى درى است و در عبادت، روزه است.
منبع:مهر