عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۳۷۳۶
تاریخ انتشار : ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۱
پاسخ‌های بی آزار شیرازی به شبهاتی پیرامون وحدت اسلامی؛
آیا وحدت اسلامی به معنای کوتاه آمدن از عقاید خود است؟ آیا در مواجهه با اهل سنت وظیفه شیعه کردن آنها را داریم؟حجت الاسلام بی آزار شیرازی به شبهاتی پیرامون مسأله وحدت اسلامی پاسخ داده است.
عقیق:همه آنهایی که با مسئله تقریب مذاهب سروکار داشته اند، حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی، افتخار شاگردی حضرت امام خمینی(ره) را دارد. از سال ۱۳۴۸ با دارالتقریب مصر همکاری می کرده است. در سال ۱۳۵۴ نیز به دانشگاه مک گیل کانادا رفته و در مرکز مطالعات اسلامی موفق به دریافت درجه M.A در تاریخ و تمدن اسلامی ثبت شده است. وی از سال ۶۱ به تدریس در دانشگاه های ایران مشغول است و البته رئیس پیشین دانشگاه مذاهب اسلامی نیز بوده است. عبدالکریم بی آزار شیرازی، مولف بیش از ۱۵۰ کتاب است که البته همه آنها تاکنون به چاپ نرسیده اند.

متن پیش رو، حاصل پرسش و پاسخ صریح فعالان عرصه وحدت با ایشان است که پس از بازبینی استاد، خدمت مخاطبان تقدیم می شود.

مقدمه: تفرقه از شیطان و وحدت از رحمان است/ تقریب، مقدمه است برای رسیدن به وحدت

تقریب عبارت است از «تهذیب نفس از عوامل تفرقه مانند تحزب، تعصب و بغی و گرد آمدن مسلمانان بر محور قرآن و اصول و ضروریات دین و شنیدن مستقیم آرای یکدیگر و گفتگو با رعایت ادب اختلاف در مسائل اجتهادی و همکاری در مسائل مورد اتفاق و معذور داشتن یکدیگر در مسائل مورد اختلاف.»  تقریب به معنای نزدیک شدن مسلمانان برای شناخت یکدیگر؛ ارتباط تنگاتنگی با مسئله اخلاق دارد. حضرت امیر(ع) می فرمایند این اختلافاتی که جنبه تخاصم دارد، بیشتر از خبث باطن افراد سرچشمه می گیرد.

در خطبه ۱۱۲ نهج البلاغه آمده است: «انما انتم اخوان علی دین الله، ما فرق بینکم الا خبث السرائر و سوء الضمائر فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادون: همانا شما بر اساس دین خدا ـ که آیین فطرت است با یکدیگر برادر و پیوسته اید و تنها ناپاکی های درونی و زشتی های باطن موجب تفرقه و جدایی میان شما شده است که در نتیجه تعاون و همیاری، نصیحت، بذل و بخشش و دوستی و محبت از میان شما رخت بربسته است.»

در صحبتهای امام خمینی(ره) هم این مسئله آمده است که می فرمایند: «هر اختلاف و نزاعی که شروع شود از باطن خود انسان است و هر اتحاد و انسجامی که حاصل شود از خداست». به عنوان اینکه ما داریم از مذهب خود دفاع می کنیم با دیگران جدال و ستیز می کنند، در حالی که این از خبث باطن آنهاست. در این میان کسانی هستند که مورد رحمت خدا هستند و با دل پاکی که دارند دنبال وحدت اند. امام خمینی(ره) می فرمود «تفرقه از شیطان و وحدت از رحمان است».

امام خمینی(ره) هیچ گاه از کلمه تقریب استفاده نکردند زیرا ایشان بالاتر از تقریب را مدنظر داشتند و آن مسئله وحدت بود. تقریب، مقدمه است برای رسیدن به وحدت، تقریب یعنی نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر، بسیاری از این اختلافات و سوء تفاهمات در اثر دوری مسلمانان از یکدیگر است. در گذشته علمای اسلامی به حوزه های یکدیگر می رفتند و به فقه مقارن کاملاً آگاهی داشتند. شخصیت هایی مثل شهید اول، شهید ثانی و علامه حلی به حوزه های اهل سنت می رفتند. این نزدیک شدن پیروان مذاهب باعث می شود که بسیاری از سوء تفاهمات و بدبینی های موهوم کنار رود.

نزدیک شدن ما مسلمانان به هم برای این است که طبق آیه قرآن «لتعارفوا» همدیگر را بشناسیم و به موقع از یکدیگر استفاده کنیم. این تعارف مقدمه ای است برای الفت. این الفت آن قدر ارزشمند است که خداوند می فرماید اگر تمامی آنچه در زمین است را انفاق کنید، نمی توانید آن را ایجاد کنید. و الف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم (انفال)

معنای یکی بودن خدا، یک بعد کلمه توحید است، بعد دیگر آن توحید کلمه است. امام خمینی می فرمود، توحید به این معناست که همه ما بنده یک خدا هستیم و باید با هم یکی باشیم اگر ما به مرحله توحید برسیم، به وحدت خواهیم رسید. تفرقه به دلیل نبود توحید واقعی است.

ما اگر بتوانیم «امت واحده» بشویم می توانیم با راهنمایی قرآن و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) به مقام خلافت الهی برسیم و هدف از خلقت انسان رسیدن به این مقام است. خلیفه خدا در زمین شدن.

عده ای در عربستان «توحید» را که عامل اتحاد است به عامل تفرقه تبدیل کرده اند! از این طرف هم عده ای به نام «امامت» تفرقه می اندازند. در حالی که حضرت زهرا (س) در خطبه معروف خود می فرماید که فلسفه امامت تبدیل افتراق مسلمانان به اتحاد است: «و جعل طاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا من الفرقه) (دلائل الامامه، ص ۳۳) «خداوند اطاعت ما را نظام و سامانی برای آیین اسلام و امامت ما را امانی از تفرقه و اختلاف قرار داده است.» اما بعضی همین امامت را وسیله تفرقه قرار می دهند! هم توحید باید عامل وحدت ما باشد و هم نبوت. پیامبران و هم امامت.

آیا وحدت اسلامی به معنای کوتاه آمدن از عقاید خود است؟

هیچ کس تا حالا چنین تعریفی از تقریب ارائه نداده است. کسی نگفته ما دست از اعتقادات خود برداریم بلکه ما به فرقه سبیه می گوییم دست از فحاشی و توهین بردارید. ائمه(ع) همه اهل ادب و منطق بودند نه فحاشی.

وقتی دکتر فهّام شیخ بزرگ الازهر به ایران آمد، علامه قمی دبیر کل دارالتقریب در حضور علمای شیعه و سنی صحبت کرد. ایشان گفت من همان طور که در قاهره بارها گفتم ما قائل به وحدت با حفظ کیان طرفین هستیم، یعنی ما شیعیان قائل به امامت و خلافت منصوص و معصوم هستیم و اهل سنت هم قائل به خلافت انتخابی و غیرمعصوم هستند. ما کجا از مسئله امامت و خلافت کوتاه آمدیم؟

چرا اهل سنت در برابر ائمه (ع) دکان باز کردند؟

ائمه (ع) هیچ کدام مجتهد نبودند، بلکه مجتهد پرور بودند. امام صادق(ع) چهار هزار فقیه تربیت کردند که بروند اجتهاد کنند. امام صادق(ع) به آنها نفرمودند که من یک رساله نوشته ام که همه چیز در آن هست و شما بروید این مسائل را عینا برای مردم بازگو کنید. بلکه ایشان به شاگردان شان فرمودند ما اصول را برای شما بیان می کنیم و فروعات را شما استنباط کنید. علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع  (وسائل الشیعه ۱۸ باب ۶ صفات القاضی ص ۴۱)

ما نباید ائمه(ع) را کوچک بشماریم و با دیگران مقایسه کنیم. امام صادق(ع) در ردیف ابوحنیفه و دیگران نیستند. ائمه(ع) پاره‌های تن پیغمبر(ص) بوده؛ بیان‌ کننده تشریع‌اند. یعنی شریعت پیامبر(ص) را در زمان خودشان بیان می‌کردند. به عبارت دیگر حضرت امیر(ع) وضعیتی داشتند که هرگاه مردم سخنی را از ایشان می‌شنیدند، آن را مانند کلام پیامبر(ص) می‌دانستند، چون معتقد بودند که اینها کاری را می‌کنند که پیامبر(ص) انجام می‌دادند. یعنی اعمال و گفتار اهل بیت(ع) منبع اجتهاد است، لذا تمام فقهای اسلامی بعد از قرآن و روایات پیامبر(ص) از روایات اهل بیت(ع) استفاده می‌کردند. چنانکه ابن‌ عابدین از اعلام مذهب حنفی می‌نویسد: المروی عن علی ابن ابیطالب کالمروی عن النبی (حاشیه ابن عابدین ج۳ ص ۳۷۱). آنچه از علی ابن ابی طالب(ع) روایت شده مانند آنچه راست که از نبی اکرم(ص) روایت شده است.

از مالک پیشوای مذهب مالکی پرسیدند که چرا فتوی دادید دست باز نماز خوانده شود؟ گفت من دیدم علمای اهل بیت(ع) را یعنی امام باقر و امام صادق(ع) را که دست باز نماز می‌خوانند و به همین خاطر چنین فتوا دادم. در فهرست ابن ندیم آمده که شخصی از امام شافعی سوالی پرسید و ایشان جواب داد. آن شخص گفت نظری که شما دادید با نظر علی بن ابیطالب مخالفت دارد. شافعی گفت شما برای من ثابت کن که علی(ع) غیر از این گفتند، من گونه‌ام را بر خاک می‌سایم و نظرم را برمی‌گردانم و منطبق بر نظر علی(ع) می‌کنم!

در کتاب مبسوط سرخسی در رابطه با مسئله خمس که آیا سهمی که به ذوی‌القربی می‌رسد، ذوی‌القربی‌ای است که فقیر است یا اعم از فقیر، مباحثی آمده است. حنفی‌ها می‌گویند ذوی‌القربی‌ای که فقیر است. اما شافعی می‌گوید که در قرآن اعم از فقیر است. حنفی‌ها استدلال‌شان این است که ما اجماع صحابه را در این مسئله داریم. شافعی می‌گوید من این اجماع را قبول ندارم به دلیل اینکه در این اجماع علی بن ابیطالب نیست و اجماعی که علی(ع) در آن نباشد؛ اجماع نیست. فقهای حنفی می‌گویند تو از کجا می‌دانی که علی(ع) مخالف این اجماع است. شافعی می‌گوید به دلیل قول امام باقر(ع). حرف امام باقر(ع) همان حرف جدشان است. ابن حزم هم در کتاب «المحلی» می‌گوید که لعنت خدا بر اجماعی که علی بن ابیطالب در آن نیست! این همان حرف شیعه است که می‌گوید ما اجماع را قبول داریم به شرطی که اهل بیت (ع)در آن باشند.

فقه حنفی از کوفه نشأت گرفته که مرکز خلافت حضرت امیر(ع) است. یعنی در واقع کوفه با فرهنگ ایشان و شاگردان ایشان مانند ابراهیم نخعی پرورش یافته است. علمای حنفی مانند شاه ولی الله دهلوی می‌گویند که ۸۰ درصد فقه ابوحنیفه برگرفته از فقه ابراهیم نخعی است. خیلی‌ها معتقدند که ابراهیم نخعی شیعه است. لذاست که در فقه حنفی اکثر مسائل بعد از قرآن و پیامبر«ص» از حضرت امیر(ع) اتخاذ شده است.

علاوه بر کتاب «مبسوط» سرخسی، کتاب «الحجة علی اهل المدینه» از محمد شیبانی شاگرد ابوحنیفه را مشاهده می‌کنید که در اغلب مسائل به حضرت امیر(ع) استناد می‌کنند و در پاره‌ای موارد نیز به فقه امام باقر(ع) و امام صادق(ع). در مقدمه سنن ترمذی آمده که ابوحنیفه می‌گوید هرگاه امر دایر شود بین نظر من و نظر علی بن ابیطالب، نظر ایشان مقدم است.

تمامی مذاهب اهل سنت، تمامی مسائل حج را بعد از قرآن از صفت حج پیامبر اکرم «ص» دارند که این صفت حج پیامبر «ص» به روایت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است. در تمام صحاح اهل سنت به این روایت استناد شده است. آیت الله بروجردی این روایت را برای پادشاه عربستان فرستادند تا نشان دهند که شما هم مناسک حج خود را بعد از قرآن از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) دارید. الان هم در عربستان کتاب هایی فراوانی درباره صفت حج پیامبر اکرم «ص» چاپ شده که در آنها ستایش زیادی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شده است. در تمامی احکام بغات تمامی مذاهب از سیره حضرت امیر(ع) استفاده کردند، لذا ائمه(ع) منبع هستند نه مجتهد. ما نباید این بزرگواران را کوچک کنیم و بگوییم عده ای شافعی و حنفی هستند و ما جعفری هستیم!

امام صادق(ع) فقه مکتوب و مدونی نداشته است. کما اینکه پیامبر(ص) هم کتاب فقهی ننوشته است. پیامبر اکرم(ص) به مردم می گفتند ببینید من چطور نماز می خوانم، شما هم همین طور نماز بخوانید (صلوا کما رایتمونی). پیامبر(ص) و ائمه(ع) اصل تشریع را برای فقها عملاً نشان می دادند. اصول را بیان می کردند و می گفتند خودتان فروعات هر کدام را به دست آورید.

در باب قضا در کتاب وسائل الشیعه آمده که روزی امام صادق(ع) وارد مسجد مدینه شدند و دیدند یکی از شاگردان دارد برای مردم احکام فقهی می گوید. حضرت او را تشویق کردند. او به حضرت گفت که من بسته به اینکه مخاطب من پیرو کدام مذهب فقهی است، جواب سوالش را برگرفته از همان فقه به او می گویم. اگر پیرو شما باشد نظر شما را می گویم و اگر پیرو دیگری باشد نظر او را بیان می کنم. آیا این کار درست است؟ حضرت فرمود خدا رحمتت کند، کار درستی انجام می دهی و این کار را ادامه بده. بعد حضرت فرمود خود من هم همین کار را می کنم. (وسایل الشیعه حر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق باب ۱۱ از ابواب قضای قاضی).

یعنی ائمه (ع)نفرمودند که هیچکس حق اجتهاد ندارد و همه باید از ما تقلید کنند. لذا نباید بعضی فکر کنند که فقه مذاهب اربعه اهل سنت در برابر فقه ائمه(ع)پدید آمده است. خود رهبران این مذاهب یا شاگرد ائمه(ع)بودند و یا شاگردِ شاگرد ایشان. یکی از منابع فقه آنها هم اجماع اهل بیت(ع) است، البته اهل بیت(ع) هم یکسری محدودیت هایی داشتند که گاهی مردم نمی توانستند به راحتی به ایشان مراجعه کنند.

حتی در تاریخ داریم که مردم برای رساندن حرف خود به امام صادق (ع) از خیار فروش استفاده می کردند! و یا اینکه مانند امام کاظم (ع)که هم عصر بزرگان فقهی اهل سنت است، مدت ها در زندان بودند، البته ممکن است حکام از فقه بزرگان اهل سنت علیه ائمه (ع)سوءاستفاده کرده باشند. ولی هیچ دلیلی بر دشمنی خود آنها با اهل بیت (ع)وجود ندارد.

ابوحنیفه حاضر نشد مسند قضاوت حکومت عباسیان را بپذیرد و به همین خاطر زندانی شد و در زندان مرد. چون مخالف عباسیان بود و حکومت را حق اهل بیت(ع) می دانست. مالک به جهت مخالفتش با حکومت تازیانه خورد. احمد بن حنبل نیز زندانی شد. شافعی در یمن به رافضی بودن متهم گردید و به همین خاطر او را به بغداد آوردند و تا نزدیکی اعدام پیش رفت.

«خذ ما خالف العامه» چه می شود؟

متاسفانه بعضی این مسئله را تعمیم داده اند؛ اگر خذ ما خالف العامه (آنچه مخالف عامه است بپذیر) در همه مسائل جاری باشد، باید در اغلب مسائل با اهل سنت اختلاف داشته باشیم. در حالی که می بینیم در بیش از ۸۰ درصد مسائل مشترکیم. برای روشن شدن این مسئله باید به کتاب «تعادل و تراجیح» رجوع کرد. امام خمینی در کتاب خود الرسائل به نقل از امام صادق(ع) بیان می کنند که منظور از «عامه» کسانی بودند از بنی امیه که می آمدند از حضرت امیر(ع) چیزهایی را می پرسیدند و بعد برای خراب کردن ایشان خلاف پاسخی که ایشان داده بود به مردم می گفتند! حال اگر ما بین دو روایت از ائمه(ع) قرار گرفتیم و ندانستیم کدام درست است، باید آن را به قرآن، بعد به سنت متواتر عرضه بداریم، بعد روات حدیث را بررسی می کنیم و... اگر همه این ها را بررسی کردیم و هیچ چیزی برای ترجیح یکی بر دیگری پیدا نکردیم، به قاعده خذ ما خالف العامه رجوع می کنیم.

مسئله دیگر این است که ممکن است امام صادق(ع) مسائلی را در پاره ای از موارد به تناسب مخاطب خود بیان کرده باشند. یعنی مثلا طرف سوال کننده از کوفه بوده، نظر فقهای کوفه را برای او گفته باشند نه نظر خودشان را. این موارد به دلیل تقیه مداراتی بوده است. البته در پاره ای از موارد هم ممکن است تقیه خوفی بوده باشد. اما اینکه ما بگوییم ائمه (ع)در همه موارد تقیه خوفی داشتند و از ترسشان بسیاری از احکام را برخلاف واقع بیان می کردند؛ درست نیست.

مسئله دیگر این است که بعضی از مذاهب بر مبنای قیاس یا استحسان حکم صادر می کردند (و ادله آنها اعم از قرآن و سنت بود و از این رو به آنان عامه یا اعمی می گفتند) و در واقع خذ ما خالف العامه، گرفتن خلاف حکم بر مبنای قیاس است و نه حکم مخالف اهل سنت. جالب است که این مسئله در فقه شافعی هم آمده است. ابو حامد اسفراینی یکی از بزرگان شافعی می گوید: وقتی دو کلام متفاوت از شافعی نقل شده باشد، اول به قرآن، بعد به سنت متواتر و بعد روات و ... دست آخر می گوید: آنچه مخالف قول ابوحنیفه است؛ ارجح است. (جمع الجوامع وشرحه ج ۲ ص ۲۲۸؛ ط ۱۳۷۸ق)

فایده تقیه مداراتی در حالی که طرف مقابل به تندروی خود ادامه می دهد چیست؟

اولاً تقیه در ذهن بسیاری یعنی دروغ گفتن و عملی منافقانه! در صورتی که اصلاً چنین معنایی ندارد. تقیه مداراتی به تعریف امام خمینی «ره» یعنی تقوا و پرهیز از اختلاف با اهل سنت. ما یا باید تعریف درست از تقیه را جا بندازیم و یا مثل مقام معظم رهبری معنای آن «حفظ وحدت» را به کار می بریم.

ثانیاً بعضی فکر کرده اند که در زمان ما تقیه برداشته شده! کجا چنین چیزی آمده است؟ مرحوم کلینی می گوید که ما در آینده بیشتر به تقیه نیاز داریم.

در رساله های عملیه اغلب مراجع بخشی وجود دارد به نام اقتدا به اهل سنت. در این قسمت گفته اند که طبق نظر ائمه(ع) اقتدا به اهل سنت کار خوبی است و انجام دهید. فقط دو سه نفر از مراجع می گویند که وقتی پشت سر اهل سنت نماز می خوانید، حمد و سوره را خودتان بخوانید.

در وسائل الشیعه آمده است خدمت امام صادق(ع) آمدند و گفتند ما در شهری هستیم که عثمانی هستند و از شما برائت می جویند، آیا ما پشت سر اینها نماز بخوانیم؟ حضرت می فرماید بله بخوانید!

خیلی ها به دنبال تقریب هستند ولی تقریب منافقانه! تقریب را این طور معنا می کنند که همه با من، نه مه با هم! یعنی تقریب یک طرفه.

یک عده افراطی همیشه هم در بین سنی و هم در بین شیعه وجود داشته اند. در زمان حضرت امیر(ع) هم خوارج بودند که ایشان را تکفیر کردند. آیا حضرت امیر(ع) هم متقابلاً آنها را تکفیر کردند؟! این عده تندرو همیشه بوده و هستند و خواهند بود. ما حق نداریم به خاطر این عده از وحدت تخطی کنیم.

ما آنچه که ائمه(ع) فرمودند را عمل می کنیم و کاری به طرف مقابل نداریم. تقریب مسئله ای اساسی است؛ حرف امثال من نیست، حرف مراجع هم نیست، بلکه حرف ائمه(ع) و پیامبر «ص» و خداست. اساس دین خداست تا جایی که حضرت امیر(ع) به خاطر این مسئله از حق خود کوتاه آمدند. تمام دستوراتی که ائمه(ع) برای حفظ وحدت داده اند، استراتژی است نه تاکتیک سیاسی و موقت.

از آیت الله وحید سوال کردند که عده ای از اهل سنت ما را تکفیر می کنند، آیا ما هم حق داریم متقابلاً آنها را تکفیر کنیم؟ ایشان فرمودند چنین حقی ندارید. هیچ کدام از مراجع چنین اجازه ای نداده اند.

بخشی از تندروهای اهل سنت ایادی استکبارند، بخشی هم عناد دارند، بخشی نیز جاهل اند. یعنی شیعه برای آنها بد معرفی شده است. ما نرفتیم شیعه را درست برای آنها تعریف کنیم. تصور بسیاری از مردم عربستان از شیعه کسی است که خدای او علی است!

آیا لعن هم مصداق سبّ است؟

از نظر بعضی از اهل لغت لعن از سبّ بدتر است. (قواعد الاحکام ج۱؛ ص ۲۰) دست کم در حال حاض در ردیف یکدیگرند و خروجی آن سوق دادن بسیاری از اهل سنت به گروه های تکفیری و کشته شدن میلیون ها شیعه است. فرقه سبّیه آنچنان اسیر نفس اند که آن همه سفارش ائمه(ع) به تقیه را هم زیر پا می گذارند. در کتاب اعتقادات صدوق آمده که به امام صادق(ع) اطلاع دادند که فردی با آوردن اسم در مسجد مخالفین شما را سبّ و لعن می کند. حضرت ناراحت شدند و فرمود مگر نمی داند که خدا در قرآن فرمود: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوااللهَ عَدواً بغَیر علم» اگر کسی کاری بکند که سبب شود اولیای خدا هم مورد اهانت قرار بگیرند مشمول این آیه است. بعد فرمودند که تقیه تا روز قیامت مانند نماز و روزه واجب است.

البته در قرآن لعن آمده است اما لعن نوعی. قرآن فرموده لعنة الله علی الکافرین، لعنة الله علی الظالمین و ... اما لعن به اشخاص نیامده است. امام خمینی(ره) هم در کتاب اربعین حدیث از آيت‌الله شاه‌آبادی نقل می‌کنند که ایشان فرمودند لعن نوعی بکنید نه لعن شخصی. حتی به کفار هم لعن شخصی نکنید و حتی تبیت یدا ابی لهب را با صفت کلی و نوعی (آتش‌افروز) است؛ نه نام عموی پیامبر(ص)؛ یا عبد العزی و همسرش ام جمیل. کدام یک از مراجع تقلید فرموده‌اند که واجب است که شما افراد را با اسم سب و لعن بکنید؟! اگر قصد ما واقعا «لله» است و تشفی باطن نیست، به طور کلی ظالمین را لعن کنیم.

تا به حال به خاطر سبّ و لعن‌ها میلیون‌ها شیعه کشته شده است. من به طور قطع می‌گویم که این فحاشی‌ها جز ضرر و کشتار شیعیان هیچ فایده دیگری ندارد. اگر کسی با سبّ و لعن شیعه شده است، آن فرد را معرفی کنید! ما با این کارها روز به روز شیعه را محدودتر کرده‌ایم.

ما می‌خواهیم با سب و لعن شیعه را جا بیندازیم؛ شیعه این‌گونه جا نخواهد افتاد. اگر ما طبق فرموده امام رضا(ع) محاسن کلام اهل بیت(ع) را منتشر می‌کردیم و معارف ائمه(ع) را با عصبانیت و ناراحتی و مطاعن آلوده نمی‌کردیم، همه جذب این معارف می‌شدند. همچنان که در زمان آل‌بویه و زمان آیت‌الله بروجردی چنین شد.

آیت‌الله بروجردی می‌فرمایند ما وظیفه داریم که کلام اهل بیت(ع) را با شیوه درست در جهان برای مردم بیان کنیم، زیرا مسلمانان جهان حتی اگر هم امامت اهل بیت(ع) را قبول نداشته باشند باز بر اساس حدیث مورد اتفاق ثقلین؛ وظیفه دارند که از مرجعیت علمی آنان استفاده کنند.

آیا در مواجهه با اهل سنت وظیفه شیعه کردن آنها را داریم؟

خدا به پیامبر (ص) می‌فرماید: «ما عَلَی الرسول الا البَلاغ المٌبین» وظیفه تو ابلاغ پیام است. ما هم طبق فرموده امام رضا(ع) کافی است که محاسن کلام اهل بیت(ع) را ارائه دهیم. مسلم، کسی که عبادالرحمن است، می‌پذیرد. لذا تاکنون ۵۰ قانون کشورهای اسلامی تغییر پیدا کرده و مطابق فقه اهل بیت(ع) شده است. چون آیت‌ الله بروجردی فقه با عظمت شیعه را به الازهر ارائه دادند و آنها هم استقبال کردند. آیت‌ الله بروجردی نگفتند که ما می‌خواهیم شما را شیعه کنیم. شما باطلید و ما بر حق؛ حتی پیامبر اکرم (ص) با ادب قرآن فرمودند: انّا او ایّاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین» یا ما، یا شما، یا بر هدایت، یا بر ضلالت است بنابراین وظیفه ما ابلاغ پیام است و بس.

مساله امامت را به دو طریق می‌توان مطرح کرد؛ یکی اینکه ما عقیده خود را بیان کنیم و دلایل خود را بگوییم. این‌ طور طرح بحث کردن مشکلی ندارد اما یک وقتی می‌گوییم من بر حق هستم و تو بر باطل! یعنی می‌خواهیم با نفی دیگران به اثبات خود بپردازیم و جدال کنیم و برتری خود را به او تحمیل کنیم. این جدال بد است. ما کافی است نظر خود را بیان می‌کنیم؛ هر کس عباد الرحمن باشد، خواهد پذیرفت و اگر بنده شیطان باشد هر چه استدلال بیاورید، نخواهد پذیرفت.

دامنه مقدسات اهل سنت که طبق فرموده مقام معظم رهبری نباید مورد اهانت قرار بگیرد چه مقدار است؟ مثلاً آیا برگزاری ایام فاطمیه هم در این دایره قرار می‌گیرد؟

مقام معظم رهبری فرمودند توهین به مقدسات اهل سنت حرام شرعی و قانونی است. اینکه ایشان فرمودند قانوناً این کار جایز نیست، یعنی گذشته از حکم شرعی؛ حکم حکومتی نیز هست و همه باید پیروی کنند. چرا که اگر حفظ وحدت نکنیم، بیگانگان بر ما مسلط می‌شوند.

مجلس سوگواری در ایام فاطمیه مشکلی ندارد، همچنان که مقام معظم رهبری این مراسم را برگزار می‌کنند، اما کسانی که با تحریک احساسات؛ مردم را به عید عمرکشان سوق می‌دهند، زمینه‌ای فراهم می‌کنند تا عمرکشان منجر به شیعه‌کشان شود، به طور قطع در خون آن همه شیعیان شریک‌اند. آیا واقعاً ائمه(ع) همچنین مراسمی داشته‌اند؟ اگر آنها داشته‌اند، ما هم داشته باشیم.

چه زمانی باید درباره غصب حق حضرت امیر(ع) وارد بحث شد؟

مقام معظم رهبری می‌فرمایند که ما از حادثه و واقعه غدیر ـ که نشانه عظمت اسلام و جامعیت اسلام است ـ به عنوان وسیله‌ای برای تضعیف اسلام استفاده نکنیم... دشمن می‌خواهد مسأله غدیر را مایه برادرکشی و جنگ و خونریزی قرار بدهد؛ در حالی که غدیر می‌تواند وسیله ائتلاف و برادری مسلمان‌ها با هم باشد.» (س، ۱۳۸۵/۱۰/۱۸)

«آن برادرهایی هم که این حقیقت را قبول نکردند، یا مراجعه نکردند یا اطلاع ندارند و یا نتوانستند ذهن‌هایشان را قانع کنند و اعتقادی ندارند. این، اختلاف و درگیری را ایجاب نمی‌کند.»

اساتید تاریخ اسلام در محیط‌های علمی می‌توانند بنشینند راجع به این مسأله بحث کنند و هیچ اشکالی هم ندارد. اما اینکه این مسأله وارد کوچه و بازار شود و باعث تحریک مردم علیه افراد مذهب مقابل شود که هیچ دخالتی در گذشته تاریخ ندارند؛ صد درصد به ضرر ماست. به قول مقام معظم رهبری: «ما افتخار می‌کنیم که پیرو مکتب اهل بیت هستیم، شیعه هستیم، پیرو امامت امیرالمومنین و خلافت بلافصل او هستیم؛ اما جای اثبات این مطلب کوچه و خیابان نیست؛ جای اثبات این‌گونه مطالب در میان اهل فن، در میان متخصصین و در میان نخبگان است. تازه بحث در این گونه موارد باید بحث کلامی و بحث منطقی باشد؛ بدگویی و عیب‌جویی و فحاشی و شمشیر بر روی هم کشیدن، کمک کردن به دشمنان اسلام است که هم دشمن شیعه و هم دشمن سنی هستند». (س، ۱۳۸۷/۱/۱)

۱۴۰۰ سال است که ما راجع به این مسأله جدال می کنیم به چه نتیجه ای رسیدیم؟ به فرض که ما بر همه دنیا اثبات کردیم که حضرت امیر(ع) باید خلیفه اول می شدند، آیا ما می توانیم تاریخ را به عقب برگردانیم و این خواسته را عملی کنیم؟

بقول جرج جرداق مسیحی؛ حضرت امیر(ع) امامی فرازمانی و فرامکانی است. ایشان امام بوده و هستند و خواهند بود. اگر منظور از خلافت؛ سلطنت چند روزه است، هیچ کدام از ائمه(ع) دنبال چنین چیزی نبودند. این بزرگواران دنبال امامت و خلافت دائمی و الهی بودند نه این چیزهایی که ما امروز بر سر آنها دعوا می کنیم. طبق فرموده حضرت زهرا(س) فلسفه امامت اتحاد ملت است نه افتراق آن.

قرآن در جامعه ما مهجور است و بی اخلاقی در جامعه ما بیداد می کند. بسیاری از جوانان به خاطر اینکه می بینند اخلاق و فتوت اهل بیت(ع) در جامعه نیست، از دین خارج می شوند. در چنین فضایی ما معارف اهل بیت(ع) و اخلاق و فتوت و جوانمردی ایشان را فراموش کرده ایم. خروجی این کار چیست؟ آیا نتیجه این اعمال تقوا، درستی و راستی و جوانمردی و دوری از دروغ و فحشا و منکرات است که اهل بیت(ع) از شیعیان خود انتظار دارند؟ متأسفانه بسیاری دنبال اسلام ناب محمدی(ص) نبوده و دنبال فرقه گرایی هستند. نه فقط ما که پیروان مذاهب دیگر هم همینطور هستند.

مگر ما فرقه ناجیه نیستیم و در روایات نیامده که فقط ناجیه اهل نجات هستند؟

فرقه ناجیه چیزی جز اسلام ناب و حنیف نیست به دلیل نص صریح قرآن که ان الدین عند الله الاسلام (آل عمران، آیه ۱۹) روایت فرقه ناجیه ادعای همه فرقه ها است و باعث شده که هر فرقه ای خود را فرقه ناجیه و دیگر فرقه ها را فرقه باطله بدانند و بهشت و جهنم را میان خود تقسیم کنند، قبل از اینکه خداوند ترازوی خود را نصب کند! در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: «و نضع موازین القسط الیوم القیامه» یعنی در روز قیامت معلوم می شود که چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی.

در قرآن آمده که یهود گفتند فقط و فقط ما به بهشت می رویم، نصارا هم همین را می گفتند. قرآن می فرماید: «بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عنده ربه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون» آن کسی که تسلیم فرمان خدا باشد و عمل صالح داشته باشد پاداشش نزد پروردگار محفوظ است و خوف و اضطراب ندارد.

روایت معروفی در کافی هست که می فرماید اسلام بر ۵ اصل بنا شده است که مهمترین آن امامت است. چون مردم به وسیله امامت به سایر احکام آشنایی پیدا می کنند. بعد می فرمایند اما کسانی که اعمال شان بدون ولایت باشد دو دسته هستند: کسانی که ظالم هستند و کسانی که محسن هستند. محسنین به فضل خدا به بهشت وارد می شوند. ثم قال اولئک المحسن منهم یدخله الله الجنه بفضل رحمته (الکافی ج ۲ ص ۱۸) منتها هیچ کس قسمت آخر این روایت را نمی خواند! مراجعه کنید به کتاب کافی و روایت را به صورت کامل بخوانید. پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) هیچ دینی جز اسلام نداشتند متأسفانه ما به جای اینکه خودمان را با پیامبر(ص) و ائمه(ع) تطبیق بدهیم، ائمه(ع) را با خودمان تطبیق می دهیم!

هر کسی که دینش مطابق قرآن و سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) باشد، فرقه ناجیه است. اما کسی که عملش خلاف اسلام ناب باشد، جزو این فرقه نیست. اگر منظور از مذهب حق مذهبی است که اهل بیت(ع) داشتند؛ کاملاً درست است. اما آیا مذهب ما هم دقیقاً منطبق بر مذهب پیامبر(ص) و ائمه(ع) است؟ چقدر اعمال ما و دیگران متناسب با آن چیزی است که از ما خواسته اند؟ باید در ترازوی قرآن و اسلام ناب قرار گیرد و من یبتع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه (آل عمران، آیه ۸۵) و «هر کس جز اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در آن جهان از زیانکاران است.»


منبع:مهر


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین