۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۰۵
مقدمه استاد امیری اسفندقه : این خود شعر است که مسیر را مشخص می کند. و به ما می گوید که باید از چه مسیری حرکت کنیم. این بحر است که وارد ما می شود و ما وارد بحر نمی شویم. البته این به معنای آن نیست که ما به این بهانه به هر شکلی که خواستیم بسراییم و گردن شعر بیاندازیم چون مسیری که شعر مشخص می کندنهایتا مسیر انحرافی نیست.
شعر خوانی شاعران و نقدهای استاد:
عماد بهرامی:
نزولنا عن الربوبیه گره در کار خلق افکنده
جز خدایی ندیدم از حیدرپس چگونه بخوانمش بنده
الف و لام و میم سر مگوست معنی آن کتاب مولا بود
از همان ذالک که گفت خدا سرّلا ریب فیه پیدا بود
بطن آیات سر پنهان است با علی این رموز پنهان است
ما هدایت شدیم با حیدر متقین شیعیان مولایند
مست مست فضائلم امشب ، مدح مولا شراب رنگین است
یسترون وصف مرتضی باشد، سبب خلقت قلم این است
چون تو زاده شدی درون حرم، دشمن از کعبه منزجر می شد
گر به رویش ترک نمی افتاد،خانه ی کعبه منفجر می شد
فعلا این خانه را تو قبله نما تا که روزی بنا شود نجفت
قبله مایل شود به ایوانت، کعبه زاده درود بر شرفت
از ارادت به خاک پای علی، روزگاریست دست پر داریم
اصلااین هم نشانه ی ما شد، همه در دست لعل و در داریم
پیش یای علی همه عالم صده و ده بار کمتر از الف است
در نجف روز های ذیحجه خانه ی کعبه نیز معتکف است
و اگر کعبه بتکده شده است ، به یدالله وا گذار کنید
آی بتها رسیده وقتش که سجده بر تیغ ذوالفقار کنید
پیر میخانه دار با دل و جان، رفته و می فروش آورده
تا بسازند کار بتها را ، بت شکن روی دوش آورده
از برای نظاره صحنه حضرت جبرییل آمده است
بهر تکمیل کارآموزی در کنارش خلیل آمده است
پا به دوش نبی و روی سرش حق سر پیرهن دریدن داشت
دست در دست حضرت معبود حال مولا چقدر دیدن داشت
تا که بگذاشت پا به دوش نبی ، با خودش گفت مصطفی که چرا
کف پای علی دهد بوی قاب قوسین او ادنا
یا من ارجو لکل خیر علی من فدای تو و مه رجبت
آن که جنت سرشت از نورت، آفریده عسل ز شهد لبت
در غدیر خم احمد خاتم کوری دشمن علی دائم
دست او را که بر بالا گفت و یدالله فوق ایدیهم
این همه گفته ام ولی افسوس ، در خور شان مصطفی نشده
وصف ذاتت که نه ز نام علی وصف عین تو هم ادا نشده
استاد اسفندقه : ماشاءالله به طبعتان خیلی خوب و سلیس و ساده شعر گفته بودید. اما چند نکته را دقت کنید.
برخی ابیات شکست وزنی داشت برای نمونه:
تا که بگذاشت پا به دوش نبی ، با خودش گفت مصطفی که چرا
کف پای علی دهد بوی قاب قوسین او ادنا
بایسته این است که درهر بحری شعر می گوییم شکست وزنی نداشته باشیم.
چه باعث شکست وزن می شود؟:
یک دلیلش این است که شاعر پس از سرایش شعر رجوع به شعر ندارد .
ملمع در شعر خیلی از شاعران مشاهده می شود اما باید دقت داشت که آیه و حدیث را نمی توان قربانی شعر کرد.
یعنی ما حق نداریم در تلمیح چیزی به اصل عبارت کم کنیم یا اضافه کنیم.
مثلا : یامن ارجو که های ضمیر آن به خاطر وزن حذف شده و یا یدالله فوق ایدیهم که یک واو به آن اضافه شده
اگر شاعران آیینی دست در آیه و حدیث و دعا ببرند دیگر از شاعران دیگر چه توقع می شود داشت.
در مورد حضرت مولا امیر مومنان (ع) همیشه موضوع غلو در شعر مطرح بوده
ما علی را خدا نمی دانیم از خدا هم جدا نمی دانیم
اگر شاعری دچار یک حالی بشود که این موضوع در شعرش اتفاق بیفتد بهتر است خود شاعر بیفتد و این اتفاق پیش نیاید .
یعنی اگر بخواهیم در شعر آیینی این مراتب را به هم بزنیم هم به مقام خداوند ظلم کرده ایم ، و همه به مقام علی (ع) .
مقام بندگی مقام کمی نیست که بخواهیم از خدایی حرف بزنیم وقتی ما نسبت خدایی به کسی می بخشیم واضح است که خدا را نشناخته ایم.
شعر آیینی ظرفت و عزت و عظمت بندگی را به رخ می کشد
نیما یوشیج قطعه ای سروده در مقام امیر مومنان (ع):
گفتی ثنای شاه ولایت نکرده ام ؟ در هر مقام بر لبم آوای یا علی است
چونش ثنا کنم که ثنا کرده ی خداست هرچند چون اولات نگویم خداست
این خیلی زیباتر است
بیدل دهلوی:
آن کس که حدیث لو کشف کرده بیان او بود که دیده بود قبل از دیدن
همچنین مراقب اطناب مخل باشید که دچارش نشود.
وحید دکامین :
گشت تقوایم غباری و شد عصیان مثل ریح
خنده های مستی من پیش شیطان بس ملیح
هر گناهی بر دلم زخمی نهاده روی زخم
بنگر این صدپاره دل را که چسان گشته جریح
این چنین که شهر گشتم در تظاهر بین خلق
می شود حتی بگویی کار نیکم را وقیح
چون نبوده نیتم قرب به حق بی فایده است
گرچه می بینی که می خوانم دعا را من فصیح
رو به بهبودی نمی باشد یقین اوضاع دل
تا که می گردد مباهاتم به افعال قبیح
از تجاهل من به غفلت رهسپار باطلم
بر خلاف آیه ی قرآنم و نص صریح
هر چه می گردم نمی یابم دوای درد خویش
بر من دل مرده لازم شد نگاه یک مسیح
استاد اسفندقه :
بر خلاف آیه قرانم و ...
به شکلی بیان کردی که به جای خود زنی انگار بیشتر داری افتخار می کنی باید در لحن بیان منظور های خودتان در شعر دقت کنید.
مثال : مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟
به طور کلی اگر در جایی شعری خوانده شود که برای فهمیدن آن باید فرهنگ لغت همراه باشد تا منظور شاعرروشن شود خوب نیست به خصوص اینکه این مسئله در موسیقی کناری شعر باشد. حال خوبی داری ولی در نحوه بیان دقت را بالا ببر.
من از حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
خود شعر دارد خودش را روشن می کند
یا حسین منزوی:
ای ریخته نسیم تو گل های یاد را سرمست کرده نفخه ی بوی تو باد را
خورشید فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد را
صنعت ارصاد و تسهیم واقعا نقش مهمی هم در زیبایی و هم در قابل فهم و روان بودن شعر دارد که سعی کنید از آن بهره بگیرید.
البته نباید مشت قافیه از ضعف شعر باز باشد یعنی سهیم شدن مخاطب از قوت شعر است نه از ضعف آن.
حسین رویت:
در راراضی رضا تنها مقلب فاطمه است
یا مقلب ایزد است و یا مقلب فاطمه است
قدرت بازوی حیدر نه فقط مال علی است
منشا آن دست حق اما مقلب فاطمه است
اولیا نه انبیا را هم خدا تو جیه کرد
هر کسی کار خودش تنها مقلب فاطمه است
از همان اول علی خط و نشانش را کشید
فضه و ام البنین اسما مقلب فاطمه است
کاش می شد پای امسال از خدا خطی گرفت
مردم نوروزیان امضا مقلب فاطمه است
محمد رضا قویدل:
حسنم خواست فدای ره مادر بشود
مانع ضربه ی دستش شده با سر بشود
هر چه بر پنجه پا رفت که قدش برسد
نشد اینقدر که هم شانه ی حیدر بشود
شکرلله پسرانم همه غیرت دارند
این یکی هم که نشد آن پسر آخر بشود
محسنم غیرت بابای خودش را دارد
که در این راه فدا گشته و پر پر بشود
او فقط خواست به من ضرب و فشاری نرسد
گرچه با دست و یا چشم ویا سر بشود
گر از این دخمه ی تاریک روم بار دگر
شوم آسوده از آن غصه و آزار دگر
شده ام یوسف در چاه اسیرهارون
که شوم مشتری عشق به بازار دگر
موسی وادی طورم که به زندان نمور
گشته ام عارف حق کاشف اسرار دگر
غل و زنجیر به پا و به دو دستم بسته است
نکشم دایره ای خسته به پرگار دگر
ساق بشکسته نکرده است مرا اهل گله
راضی ام من به بلا و غم بسیار دگر
زن بدکاره مرا دید و نموده توبه
بعد یک عمر گنه یافته دلدار دگر
باب حاجات خدا هستم و با اذن خدا
می دهم حاجت محتاج و گرفتار دگر
اگرم جان طلبد دوست به راهش بدهم
ندهم غیر خدا جان به خریدار دگر
هادی ملک پور:
خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت
بار سفر مبند از این خانه صبر کن
این خانواده نیست مهیای رفتنت
نجوای سجده های تو عجل وفاتی است
همواره از خداست تمنای رفتنت
ذکر بریده ی تو گواه بریدن و
حال قنوت های تو گویای رفتنت
بی خوابی شبانه بی تابی مدام
باشد نشانه ای ز تقلای رفتنت
یا از خدا بخواه بمانی و یا مرا
زنده مخواه فاطمه فردای رفتنت
ای کاش زخم های تنت اینقدر نبود
تا ماندنت رقم بخورد جای رفتنت
با سرفه ها به پیرهنت رنگ گل نشست
حل شد به خون تازه معمای رفتنت
بسته کتاب عمر علی را وداع تو
هر برگ آن رسیده به امضای رفتنت
استاداسفندقه: این شعر است که مخاطب را نقد می کند . شعرتان خیلی خوب بود. اگر جای خانواده یک واژه دیگر قرار دهید بهتر است. زبانحال کار مشکلی است وخیلی جرات می خواهد . توجه داشته باشد که رقت مطلب توامان با دقت باشد. اجرا هم خوب بود . اجرا هم خیلی مهم است.
محمد رضا قدیمی:
امروز بر زمین و زمان ناز می کند
خود را به یمن عشق سر افراز می کند
بال و پری به لطف خدا باز می کند
امروز لحظه اش اگر اعجاز می کند
با نام پاک فاطمه آواز می کند
هنگام رونمایی آیات کوثر است
ذکر لب ملائکه الله اکبر است
این چشم روشنی خدا بر پیمبر است
این هدیه ی نشان شده مخصوص حیدر است
این گونه لطف ناب خود ابراز می کند
ساقی بریز جرعه شرابی به جام دل
یک عمر کسری خوشی ام شد به کام دل
حالا که قرعه آمده بهتر به نام دل
روز قشنگ آمدنش التیام دل
هر نغمه ام هوای تو را ساز می کند
عرش خدا به یمن شما پر شعف شده
مطرب به شور عشق تو همباد دف شده
این ماه و دل به تیر تولا هدف شده
با یاد تو دل عازم شهر نجف شده
با حرف مانده در دل تو راز می کند
استاد: خیلی لذت بردیم ، ممنون.
باتشکر از اطلاع رسانی مناسب و مفیدتان
یادآورمیشوم که در شعر نیما کلمه "غلات" که بمعنای اهل غلو است اشتباهاً "اولات" تایپ شده !