به مناسبت بیستوپنجم جمادیالاول
ماجرای مذاکره برد-برد در منزل آیتالله
شخصی یک عدد ساعت به عنوان هدیه برای آیتالله فیض آورد، آیتالله آن را پذیرفت و به منشی خود گفت: این ساعت را به بازار ببر و ببین چقدر میارزد؟ یکی از فضلا پرسید: قیمتکردن ساعتی که به عنوان هدیه آوردهاند، برای چیست؟!
عقیق:بیست و پنجم جمادیالاول سالروز وفات آیتالله محمد فیض قمی از علمای برجسته حوزه علمیه قم است، وی در آخرین روز حیاتش در حال قنوت نماز هنگامی که ذکر «اِلهَنا عامِلْنا بِفَضْلِک»-ای خدای ما! با ما به فضل و کرمت رفتار کن-بر زبان جاری میساخت، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاء الله پیوست.
تشییع جنازه آیتالله فیض در سال 1329 به قدری پرجمعیت بود که تا 80 هزار نفر تخمین زدهاند، آیتالله العظمی بروجردی در صحن مطهر حضرت معصومه(س) بر پیکر مطهرش نماز خواند و سپس بدنش در جلوی ایوان طلا، واقع در صحن عتیق بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت(ع) آرام گرفت، در ادامه به گوشهای از فضائل اخلاقی این عارف بالله اشاره میشود:
*ماجرای مذاکره برد-برد در منزل آیتالله فیض
ـ در همان روزهای اول ورود حضرت آیتالله حائری به قم، آیتالله فیض ایشان را به خانه خود مهمان کرد، به خاطر احترام از او، جمعی از علما، وعاظ و بزرگان قم و تهران را نیز دعوت کرد، در آن مجلس آیتالله شیخ محمدرضا ساوجی - که از اصحاب قدیمی آیتالله فیض و از مجتهدان بود -به آیتالله حائری گفت: هدفتان از آمدن به قم چیست؟
آقای حائری فرمود: شما به چه قصد به قم آمدهاید؟
آقای ساوجی میگوید: به قصد زیارت آمدهام.
آیتالله حائری گفت: من نیز به قصد زیارت آمدهام.
آقای ساوجی میگوید: هیهات! مگر این قمیها از نسل آن قمیها نباشند، که در عصر امامت حضرت رضا(ع) وقتی که دِعبل خُزاعی -شاعر اهل بیت(ع)- لباسی از حضرت رضا(ع) را همراه داشت و حضرت به او هدیه کرده بود، به قم آمد، قمیها اصرار زیاد به او کردند که با قیمت گزاف تا هزار دینار آن لباس را بفروشد، ولی او نفروخت و سرانجام داشهای قم در بیرون دروازه قم به زور آن لباس را از او گرفتند، عاقبت دعبل حاضر شد که قسمتی از آن لباس را به هزار دینار به قمیها بفروشد و قسمت دیگرش را برای خود بردارد.
آقای حائری پرسید: دعبل لباس امام را داشت، به من چه ربطی دارد؟!
آقای ساوجی گفت: شما هم علم امام را دارید، اگر قمیها لباس امام را دعبل گرفتند، علم امام را از شما خواهند گرفت، یعنی شما را به هر قیمت هست، نگه خواهند داشت.
این مذاکره در منزل آیتالله فیض گرچه در ظاهر شوخی بود، اما در حقیقت جدی بود و آقای ساوجی میخواست با این مقایسه به آیتالله حائری بگوید، این قمیها از نسل همان قمیها هستند. با خاندان رسالت و علما رابطه نیک دارند و از شما حمایت میکنند، بنابراین در قم بمانید.
این مذاکره زیبا را وعاظ در مجامع عمومی نقل میکردند که نقش مؤثری در ابزار احساسات پاک دینی و استقبال مردم قم داشت، در نهایت همین ابراز احساسات علما و مردم باعث شد که آیتالله حائری در قم بماند و حوزه علمیه قم را تأسیس کند.
-آیتالله فیض درباره شرکت در جلسات درس میرزای شیرازی میگفت: من در درس مرحوم میرزای شیرازی (آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی) در سامرا بیشتر به خاطر کسب اخلاق از محضر او شرکت میکردم.
-پس از ورود آیتالله حائری به قم، آیتالله فیض محل اقامت نماز جماعت خود در مسجد بالاسر و صحن بزرگ حرم حضرت معصومه(س) را به ایشان واگذار کرد. یک ماه پس از این واقعه، آیتالله حائری محل نماز خود را به صحن عتیق منتقل کرد تا آیتالله فیض به جای خود بازگردد و از آقای فیض خواست که به محل اقامت نماز خود در صحن بزرگ و مسجد بالاسر بیاید و به اقامه جماعت خود ادامه دهد، آیتالله فیض نپذیرفت و فرمود: من به احترام شما، در حرم و صحن، نماز جماعت نمیخوانم.
*ماجرای هدیه و تشکر خاص آیتالله فیض
-در مسجد امام قم، غالباً عصرها نماز جماعت آیتالله فیض با آیتالله العظمی میرزا ابوالقاسم کبیر قمی مصادف میشد، هر یک از آنها که زودتر تشریف میآورند، امامت میکردند و دیگری که دیرتر میآمد، همراه مردم به او اقتدا میکرد و این شیوه گویای تواضع، حسن ظن و تقوای این دو بزرگوار بود.
-آیتالله فیض به خدمات و امور اجتماعی اهمیت فراوان میداد و با علما و دست اندرکاران، روابط اجتماعی حسنهای داشت، در ماجرای خلاصی آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی از زندان و تبعید و ورود ایشان به قم با همراهان به استقبال ایشان شتافت و آیتالله کاشانی را با تجلیل و احترام به قم وارد کرد.
-شخصی یک عدد ساعت، به عنوان هدیه، به محضر ایشان آورد و تقدیم کرد. وی آن را پذیرفت و به منشی خود (شیخ علی) داد و فرمود: این ساعت را نزد اهل خبره ببر و قیمت کن، ببین چقدر میارزد؟، یکی از فضلا که در آنجا حاضر بود، پرسید: قیمت کردن ساعتی که به عنوان هدیه آوردهاند، برای چیست؟ وی در پاسخ فرمود: باید بدانم که چقدر ارزش دارد تا بفهمم که چقدر باید ممنون آورندهاش باشم!
-در یکی از مجالس که آیتالله فیض حضور داشت، یکی از علما وارد شد و در یک جای خالی نشست، ایشان با اینکه ضعف مزاج داشت، به احترام آن عالم تمام قد برخاست، یکی از حاضران که نزد ایشان نشسته بود، به وی گفت: آقا! شما که از نظر مزاجی ضعیف هستید و آن مرد عالم هم که وارد مجلس شد، متوجه شما نبود، بنابراین چرا به خود زحمت دادید و تمام قد برخاستید؟، آیتالله فیض در پاسخ فرمود: او توجه نداشت، مردم که توجه دارند، من هم باید به وظایف اخلاقی خود عمل کنم.
منبع:فارس