عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۵۱۶۰
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۵
محسن اسماعیلی:
یکی از کارهایی که امیرالمومنین(ع) به ما دستور داده اند و به تبعیت از قرآن هم هست؛ مطالعه تاریخ است. شنیدن قصه و خواندن تاریخ هم به شرط این که ضرر نرساند، باید هدفمند باشد؛ وگرنه لغو است.
عقیق:دکتر محسن اسماعیلی حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه جلسات شرح نهج البلاغه در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی گفت: در شرح نامه 69 نهج البلاغه درباره این جمله بحث می کردیم که: وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَ اسْتَنْصِحْهُ،وَ اَحِلَّ حَلالَهُ، وَ حَرِّمْ حَرامَهُ. وَ صَدِّقْ بِما سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، واعْتَبِرْبِما مَضى مِنَ الدُّنْيا لما بَقِىَ مِنْها. و دو احتمال را در ترجمه و تفیبر آن بیان کردیم و احتمال دوم را ترجیح دادیم: تاریخ بی ضابطه نیست و سنت های الهی ثابت و استوارند و بر تاریخ حاکم اند. مبادا تاریخ را افسانه بدانی و خود را استثنا بینگاری. می خواهیم ببینیم که «صَدِّقْ بِما سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ» به چه منظوری صورت می گیرد و هدف از آن چیست؟ اگر این هدف را متوجه شویم، ربط این جمله با جمله بعدش روشن می شود.

برای مقدمه عرض کنم که در نهج البلاغه و در قرآن شریف هم این طور است که یک انسان مومن و معتقد به مبدا و معاد، فرصت زیادی برای رسیدن به مقصد ندارد. راه ما خیلی طولانی و خیلی دشوار است. همچنین بسیار مهم است که به مقصد برسیم یا نه؟ برای راه طولانی مهم دشوار وقتی نداریم. محتاج دستگیری و فضل خدا هستیم و برای همین هم هست که وقتی آن شخص رفت پیش معاویع و معاویه از او خواست که چیزی از علی علیه السلام برایش تعریف کند، او خاطراتی را تعریف می کند و از آن جمله، می گوید بارها دیدم که علی در تاریکی شب در محراب عبادت محاسن را به دست می گرفت و مانند مارگزیده به خود می پیچید و با سور دل گریه می کرد و می گفت: « اه من قله الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد» (حکمت 74)؛ آه که اولا توشه ای ندارم. ثانیا راهی که باید تا خدا بروم خیلی طولانیست.

فرصتی نداریم که وقتمان را برای چیزهای بیهوده صرف کنیم. انسان مومن اوقات فراغتی ندارد. اوقات فراغت مال آنهایی است که همه کارهایشان را انجام داده اند. مومن، یعنی مومن به خدا و قیامت، چاره ای جز استفاده از لحظه لحظه هایش ندارد. لذا خداوند در همین ابتدای سوره مومنون می فرماید: « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿٣﴾ »؛ آن چیزی که هیچ شکی در آن نیست این است که فقط مومنون هستند که رستگار می شوند؛ همان هایی که نمازشان فروتنانه است و با خشوع؛ و آنهایی که از لغو فرار می کنند.

لغو یعنی چه؟ می گویند که لغو، « ما لا يعتدّ به من كلام و غيره ولا يحصل منه على فائدة ولا نفع» است. یعنی به هر حرف یا عملی می گویند که نه فایده دارد و نه ضرر. کاری که نه به دنیا سود می رساند و نه به آخرت. قرآن می فرماید مومن از لغو که نه سودی برای دنیایش دارد و نه سودی برای آخرتش فراریست؛ چه رسد به اینکه بخواهد کاری کند که به دنیا و آخرتش لطمه بزند.

یکی از کارهایی که امیرالمومنین به ما دستور داده اند و به تبعیت از قرآن هم هست؛ مطالعه تاریخ است. آیا این برای وقت گذرانی است؟ خیر. شنیدن قصه و خواندن تاریخ هم به شرط این که ضرر نرساند، باید هدفمند باشد؛ وگرنه لغو است. قصه و تاریخ و داستانی که به قول امروزی ها فقط برای پر کردن اوقات فراغت است، آن تاریخی که امیرالمومنین و قرآن توصیه کرده اند. حتی اگر تاریخ انبیا را هم بی هدف بخوانی و درس نگیری، این لغو است. خود قرآن هم می فرماید: « ورسلا قد قصصناهم عليك من قبل ورسلا لم نقصصهم عليك» داستان خیلی از انبیا را برایت گفته ایم و برخی را هم نگفته ایم. چرا؟ پارتی بازی که نبوده است. برای این است که با همین اندازه از داستانهایی که آمده ما به هدف می رسیم و بیشتر از این گفتنش سودی ندارد.

روش قرآن در تاریخ و قصه گویی، بیان جزییات بی فایده نیست. فقط قطعه های هدفدار را می گوید. لباس یوسف چه رنگی بود؟ اتاق چند متری بود؟ چه فایده دارد این مطالب؟ این سول ها باعث به حاشیه رفتن اصل ماجرا می شود. شما می بینید که مثلا سوال می کنند که عاشورا دوشنبه بوده یا پنجشنبه و سر این با هم دعوا می کنند؟ چه فرقی می کند؟ هدف عاشورا مهم است. قرآن در بیان تاریخ اصحاب کهف، می گوید من فقط می خواهم شما بدانید که « إنهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدى» جوانانی بودند که به خدا ایمان آورده بودند و ... . چیزهایی که لازم بوده را قرآن گفته است. آدرس غار را نگفته. اینکه چندشنبه رفتند را بیان نکرده. اصلا چند نفر بودند؟ مهم نیست. چه فایده ای دارد؟ قرآن در سوره کهف می فرماید: «سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم رجمـا بالغیب و یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم قل ربی أعلم بعدتهم ما یعلمهم إلا قلیل فلا تمار فیهم إلامرآء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم أحدا» می گویند که: تعداد آنها سه نفر بوده است و چهارمی آنان سگ آنهاست؛ و می گویند که: تعداد آنان پنج نفر بوده است و ششمی آنان سگ آنهاست؛ اینها همه گفتاری است رجما بالغیب و بدون دلیل؛ و می گویند که: تعداد آنان هفت نفر بوده است و هشتمین آنها سگ آنهاست. (ای پیغمبر!) بگو: پروردگار من به تعداد آنها داناتر است؛ تعداد آنها را کسی نمی داند مگر اندکی.

این نکته برای داستان نویسان متعهد و سریال نویسان و فیلم سازان تاریخی مهم است. لازم نیست وارد جزییات بی فایده ای شوند که مردم اصل داستان را و پیام اصلی داستان را فراموش کنند. بیان جزییات باید سودمند باشد. هدف از خواندن تاریخ چه باید باشد که اگر نباشد، حتی تاریخ انبیا نیز لغو می شود؟ «واعْتَبِرْبِما مَضى مِنَ الدُّنْيا لما بَقِىَ مِنْها»؛ عبرت گیری از گذشته برای آینده.عبرت از ماده عبور و گذشتن از چیزی و رسیدن به چیز دیگر است. وقتی خواب می بینید، می روید پیش کسی و می خواهید تا «تعبیر» کند. یعنی از آن فضای ذهنی و عالم مثال عبود کن و بگو معنی خواب چیست؟ درس گرفتن از عالم ذهن برای عالم عین است.

امیرالمومنین می فرمایند تاریخ بخوان تا عبرت بگیری و از گذشته به آینده برسی و عبور کنی. حال این درس گرفتن کی امکان پذیر است؟وقتی که آنطور که مادی گراها می گویند، گتره و بی هدف نباشد. لذا حضرت در ادامه می فرمایند: « فَإِنَّ بَعْضَهَا یُشْبِهُ بَعْضا، وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِاءَوَّلِهَا، وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ »؛ پاره های تاریخ و تکه های زمان مثل هم هستند. قوانین گذشته الان هم حاکم است. آینده تاریخ مثل گذشته آن است و به اولش ملحق می شود. بارها و بارها به این نکته در نهج البلاغه تاکید شده که با این نگاه تاریخ را و قصص انبیا را بخوانید. مثلا در خطبه 192: «بقی قصص أخبارهم فیکم عبرا للمعتبرین فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنِي إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ اخبار سرنوشت آن ها برای شما ماند تا آن کسی که اهل عبرت است درس بگیرد، پس از داستان فرزندان یعقوب و اسحاق و اسماعیل درس بگیرید... . مثل خوبانشان باشید یا بدانشان، همان طور با شما رفتار می شود. هر کدام از ما با خواندن داستان های قرآن می توانیم سرنوشت خودمان را بفهمیم. بعد می فرماید: « فَمَا أَشَدَّ اِعْتِدَالَ اَلْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اِشْتِبَاهَ اَلْأَمْثَالِ » چقدر سرنوشت ها به هم شبیه است.

به مناسبت میلاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم یک نمونه را می خواهم اشاره کنم که امیرالمومنین ما را به مطالعه و عبرت گرفتن دعوت کرده اند تا الگو بگیریم و اسوه پیدا کنیم. خوب است بدانیم که دوشنبه ها نعلین پیامبر چه رنگی بوده است ولی اثری در زندگی ما ندارد. امیرالمومنین در خطبه 160 داستان زندگی بعضی پیامبران را بسیار بسیار خواندنی مطرح می کنند و می فرمایند که برو و با زندگی پیامبرت آشنا شو. چرا؟ چون در زندگی او درس است. چگونه با همسر و همسایه و دوست و دشمنش رفتار می کرد؟

«فتأسّ بنبيّك الاْطْيب الاْطْهر صلى الله عليه وآله فإنّ فيه أُسْوةً لمنْ تأسّى، وعزاءً لمنْ تعزّى» اگر کسی می خواند درس بگیرد، بهترین کس پیامبر است. اگر کسی می خواهد خودش را به کسی بچسباند و منسوب کند، بهترین کس پیامبر است. «وأحبُّ الْعباد إلى الله الْمُتأسّي بنبيّه والْمُقْتصُّ لاثره» محبوب ترین بنده کسیست که تا می تواند حودش را شبیه پیامبر کند و جای پای پیامبر پای بگذارد. بعد نمونه هایی را مطرح می کنند: «قضم الدُّنْيا قضْماًن، ولمْ يُعرْها طرْفاً»/ تا می توانست از دنیا استفاده نکرد. فقط به اندازه ضرورت... . هیچ تمایلی به دنیا نشان نداد.

«أهْضمُأهْل الدُّنْيا كشْحاً وأخْمصُهُمْمن الدُّنْيا بطْناً» پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود. (چرا؟ چون نداشت؟ نه!) «عُرضتْ عليْه الدُّنْيا فأبى أنْ يقْبلها»دنیا به او عرضه شد ولی قبول نکرد. دستش می رسید و دست درازی نکرد. «وعلم أنّ الله سُبْحانهُ أبْغض شيْئاً فأبْغضهُ، وحقّر شيْئاً فحقّرهُ، وصغّر شيْئاً فصغّرهُ. ولوْ لمْ يكُنْ فينا إلاّ حُبُّنا ما أبْغض اللهُ، وتعْظيمُنا ما صغّر اللهُ، لكفى به شقاقاً لله، ومُحادّةً عنْ أمْرالله» می دانست خدا از چه چیزی بدش می آید؛ او هم از همان بدش می آمد. نگاه می کرد و هرچه خدا کوچک دانسته، کوچک می دانست. ما چه پیروی برای پیامبر هستیم؟ آن چه او خوشش می آید ما بدمان می آید و آنچه بدش می آید را دوست می داریم. همین برای بدبختی ما کفایت می کند که زندگی ما با او فرق دارد. «ولقدْ كان صلى الله عليه وآله يأْكُلُ على الاْرْض» روی زمین می نشست و غذا می خورد. اهل این تشریفات ما نبود. «ويجْلسُ جلْسة الْعبْد، ويخْصفُ بيده نعْلهُف ويرْقعُ بيده ثوْبهُ»

مثل برده ها نشست و برخاست می کرد. این پیامبری که عالم به عشق او خلق شده بود، با دست خودش لباس هایش را پینه می زد. «ويرْكبُ الْحمار الْعاري ويُرْدفُ خلْفهُ » بدون هیچ تکبری سوار الاغ بدون پالون می شد و بعضا کسی را هم با خودش سوار می کرد. در بعضی از روایات داریم که پیامبر از یکی از جنگ ها بر می گشت. هم پیامبر بود و هم فرمانده جنگ و هم پیروز جنگ و  در همان حال مردم به استقبالشان می آمدند. پیامبر دست بچه ها را می گرفت و بی تکبر در جلو و عقب خود سوار می کرد.

«ويكُونُ السّتْرُ على باب بيْته فتكُونُ فيه التّصاويرُ فيقُولُ: «يا فُلانةُ ـ لاحْدى أزْواجه ـ غيّبيه عنّي، فإنّي إذا نظرْتُ إليْه ذكرْتُ الدُّنْيا وزخارفها». یک روز آمد خانه و دید یک پرده خیلی شیک در منزل آویزان شده است. به همسرش گفت: این را بکن که جلوی من نباشد. می ترسم به زینت دنیا دلبستگی پیدا کنم. «فأعْرض عن الدُّنْيا بقلْبه، وأمات ذكْرها منْ نفْسه و  وأحبّ أنْ تغيب زينتُها عنْ عيْنه، لكيْلا يتّخذ منْها رياشاً ولا يعْتقدها قراراً، ولا يرْجُو فيها مُقاماً، فأخْرجها من النّفْس، وأشْخصهاعن الْقلْب، وغيّبها عنالْبصر»

پیامبر شما قلبا از دنیا کناره گرفته بود و یاد دنیا را در دلش میرانده بود و دوست داشت تجملات پیش چشمش نباشد زیرا اگر انسان به تجملات عادت کرد، لباسش هم باید جور دیگری باشد. خانه ی خیلی شیکی نمی خواست تا دلبستگی پیدا نکند. «وكذلك منْ أبْغض شيْئاً أبْغض أنْ ينْظُر إليْه، وأنْ يُذْكر عنْدهُ.»درس بگیرید!واقعا هرکس از هر چیزی بدش می آید باید آن را از خودش دور کند. نمی شود صبح تا شب با چیزی باشی و بعد بگویی بدم می آید. اگر انسان از چیزی بدش بیاید اصلا نمی گذارد حتی اسمش را ببرند. «ولقدْ كان في رسُول الله صلى الله عليه وآله ما يدُلُّك على مساوىء الدُّنْيا وعُيُوبها»

اگر زندگی پیامبر را ببینید، می فهمید که این دنیا ارزشی ندارد. اگر ترزش داشت، خداوند به عزیزترین بندگانش یعنی پیامبر عطا می کرد. امیرالمومنن سوال می کنند: خدا پیامبر را خیلی دوست داشت ولی در عین حال خیلی هم فقیر بود. چرا؟ چون دنیا برای پیامبر ارزش نداشت. «إذْ جاع فيها مع خاصّته وزُويتْ عنْهُزخارفُها مع عظيم زُلْفته فلْينْظُرْ ناظرٌ بعقْله: أكْرماللهُ مُحمّداً بذلك أمْ أهانهُ! فإنْ قال: أهانهُ، فقدْ كذب ـ والله الْعظيم ـ وإنْ قال: أكْرمهُ، فلْيعْلمْ أنّ الله قدْ أهان غيْرهُ حيْثُ بسط الدُّنْيا لهُ، وزواها عنْ أقْرب النّاس منْهُ. فتأسّى مُتأسٍّ بنبيّه، واقْتصّ أثرهُ، وولج موْلجهُ، وإلاّ فلا يأْمن الْهلكة،فإنّ الله عزّوجلّ جعل مُحمّداً صلى الله عليه وآله علماً للسّاعة ومُبشّراً بالْجنّة، ومُنْذراًبالعُقُوبة. خرج من الدُّنْيا خميصاً وورد الاْخرة سليماً، لمْ يضعْ حجراً على حجرٍ...»

در زندگى رسول خدا(ص)امورى است كه تو را به عيوب دنيا واقف مي سازد،چه اينكه ‏او و نزديكانش در آن گرسنه بودند،و با اينكه منزلت و مقام عظيمى در پيشگاه خداوند داشت ‏زينت هاى دنيا را از او دريغ داشت،بنابراين هر كس با عقل خويش بايد بنگرد كه آيا خداوند با اين كار پيامبرش را گرامى داشته يا به او اهانت نموده است؟اگر كسى بگويد اورا تحقير كرده كه-به خدا سوگند-اين دروغ محض است،و اگر گويد او را گرامى داشته،بايد بداند خداوند ديگران را (كه زينتهاى دنيا به آنها داده) گرامى نداشته است چه اينكه دنيارا براى آنها گسترده و از مقربترين افراد به او دريغ داشته است‏بنا بر اين(كسى كه بخواهدخوشبختى واقعى پيدا كند)بايد به اين فرستاده خداوند اقتدا و تاسى نمايد،گام در جاى‏گام هايش بگذارد، و از هر درى او داخل شده وارد شود و اگر چنين نكند از هلاكت ايمن نگردد زيرا خداوند «محمد»(ص) را نشانه قيامت،ب شارت دهنده بهشت و انذار كننده از عقوبت ها وكيفرها قرار داده است،او با شكم گرسنه از اين جهان رفت و با سلامت روح و ايمان به سراى‏ديگر ورود كرده،وى تا آن دم كه به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت نمود سنگى روى‏سنگ نگذاشت. پیامبر این گونه زیست که یک یتیم غریب فقیر در مدینه و مکه توانست دنیا را متحول کند؛ وگرنه اگر می خواست به خودش برسد و متکبر باشد و با مردم مهربان نباشد و به فکر خورد و خوراکش باشد که نمی توانست کاری انجام دهد.

عمر گرانمایه در این صرف شد/تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.  ببینید پیامبری که نه پول داشت؛ نه یار داشت و نه طرفدار و طبق بیان قرآن یتیم و فقیر و بینوا بود؛ از آن مردم خشن بی فرهنگ چه ساخت.به هر اندازه که زندگیمان را شبیه پیامبر کنیم، به همان اندازه می توانیم به اهداف او برسیم. پس «وَ صَدِّقْ بِما سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ»؛ به حق بودن تاریخ ایمان داشته باش و آن را گتره ندان. این جهان کوه است و فعل ما ندا/ سوی ما آید نداها را صدا/ «واعْتَبِرْبِما مَضى مِنَ الدُّنْيا لما بَقِىَ مِنْها»/ تاریخ را که خواندی عبرت بگیر.

منبع:مهر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین