یکی از محققان دانشنامه امام حسین(ع) گفت: اوج رسوایی یزید در خطبه امام سجاد(ع) در مسجد شام بود؛ خطبهای طولانی و رسوا کننده یزید. این خطبه آن قدر اثر کرد که یزید دیگر نتوانست اهل بیت را در شام نگه دارد و با احترام آنان را راهی مدینه کرد.
عقیق:بیش از چهل سال بود که خاندان ابوسفیان بر منطقه شام حکمرانی میکردند، حکومتی که تحت به نام اسلام، ضدیت با دودمان پیامبر(ص) به ویژه امیرالمؤمنین(ع) داشتند و با شیوههای تبلیغاتی علیه امام علی(ع) و فرزندانش در منطقه شام، فضا را به گونهای ملتهب ساخته بودند که مردمان آن دیار شیعیان را کافر میدانستند، در اثر همین تبلیغات بود که حدود 100 هزار نفر از مردم شام در جنگ صفین حاضر شدند و در مقابل امام علی(ع) ایستادند، در زمان یزید هم پس از حادثه کربلا و به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و یارانش، شامیان برای ورود کاروان اسرا لحظهشماری میکردند و به خیال خویش میپنداشتند که این کاروان اسرا از کافران هستند، اما با شیوه مدیریتی خاندان آلطه ترفند یزید به سنگ خورد و به گونهای شد که مجبور به تکریم اهل بیت(ع) شد و کاروان اسرا را با عزت و احترام روانه مدینه کند، برای واکاوی حوادثی که بر کاروان حسینی در شام گذشته است با حجتالاسلام والمسلمین امیرحسین ملکپور یکی از محققان دانشنامه امام حسین(ع) گفتوگو کردیم که مشروح آن در ادامه میآید:
*بر کاروان حسینی در مسیر حرکت به سوی شام چه گذشت؟ به اختصار توضیح میدهید؟
-چگونگی حرکت اسراء در کتابهای قدیمی گزارش شده، در متنی که کتاب انساب الاشراف بلاذری(ج 3،ص 416) و همچنین کتاب تاریخ طبری(ج 5،ص 460) آوردهاند، عبیدالله بن زیاد دستور داد که امام سجاد(ع) را تا گردن در غل کنند «فغل بغل الی عنقه» و کتاب الاقبال(ج 3،ص 89) دارد که امام صادق(ع) از پدرش، امام باقر(ع) از پدرش امام سجاد(ع) راجع به چگونگی فرستادن آنها به سوی یزید میپرسد، ایشان میفرماید: «حملنی علی بعیر یطلع بغیر وطاء»؛ مرا بر شتر لنگ و بدون جهاز سوار کردند، خدا میداند، حضرت چقدر با این مرکب لنگ اذیت شده و سر پدرم حسین(ع) بالای علمی بود و زنان ما را پشت سر من قرار دادند، در حالتی که سوار بر استرانی بدون پالان «بغال اکف» بودند و پشت سر ما افرادی با نیزه بودند که ما را آزار میدادند و اگر کسی از ما گریه میکرد با نیزه بر سرش میزدند و با این حالت ما را وارد شام کردند.
*نوع پوشش خاندان آلطه در این سفر چگونه بوده است؟
-مطلب دیگری که بعضاً مورد سؤال واقع میشود، مسأله پوشش اهل بیت(ع) در سفر اسارت است، جواب این سؤال از کتابهایی همچون لهوف ص189 و ص 270، ثقات ابن حبان ج 2 ص312، تذکر الخواص ابن جوزی ص 263، بستان الواعظین ابن جوزی ص 263 به خوبی واضح است، اما ما از آنجایی که این بانوان حرم رسول خدا(ص) هستند و شاید امام زمان(عج) راضی نباشد، راجع به ناموس اهل بیت(ع) صحبتی باز شود، از پاسخ صریح به این سؤال صرف نظر میکنیم، اما میتوان گفت: یکی از مصیبات اهل بیت(ع) در شام همین مسأله و نگاههای نامحرمان به آنان بوده، آن قدر نگاه نامحرمان برای آنها سخت بود که لهوف ص 210 دارد، ام کلثوم از قاتل برادرش شمر خواست که آنها را از دروازهای به شام وارد کند که تماشاگر کمتری داشته باشد و سرها را از میان آنان بیرون ببرند و دور کنند، زیرا که از کثرت نگاه مردم به آنها احساس خفت میکنند.
اما این نامرد بر عکس عمل کرد، سرها را در بین آنها قرار داد و از جاهای پر جمعیت عبور داد و آنها را به مسجد جامع که پر جمعیت است برد، حتی در باب اذیت شدن از نگاه نا محرمان، خوارزمی در مقتلش ج 2 ص 60 دارد، وقتی سهل بن سعد که از اصحاب پیامبر(ص) آنان را میبیند، خود را به حضرت سکینه میرساند و خود را معرفی میکند و میگوید: کاری اگر دارید به من بگویید، ایشان میفرماید: ای سعد! به حامل سر بگو سر را از جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن سر مشغول شوند و به ما نگاه نکنند، ما حرم رسول خدا هستیم.
آری! این نگاهها اثر کرد و کار را به جایی رساند که یکی از حاضران مجلس یزید دختر امام حسین(ع) را به عنوان کنیزی طلب کرد، ارشاد شیخ مفید ج 2 ص 121 دارد که فاطمه بنت الحسین(ع) که نوعروس کربلا بود، تعریف میکند هنگامی که در مجلس یزید بودند، مرد شامی سرخرویی مرا از یزید به عنوان کنیز طلب کرد.
بر خود لرزیدم و گمان کردم که این برایشان رَواست، لباس عمهام زینب(س) را گرفتم و او مى دانست که این نمىشود.
عمهام به آن مرد شامى گفت: به خدا سوگند! خطا کردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند، این، نه حق توست و نه حق یزید.
یزید خشمگین شد و گفت: تو خطا کردى، این، حق من است و اگر بخواهم چنین کنم، مىکنم.
زینب(س) گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند، این حق را براى تو ننهاده است، مگر آنکه از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى بگروى.
یزید از خشم عقل از سرش پرید و گفت: با این گونه سخن با من رویارو مىشوى؟! آنانى که از دینْ خارج شدهاند، پدر و برادرت هستند.
زینب(س) گفت: تو و جد و پدرت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و دین پدرم و دین برادرم هدایت شدهاید.
یزید گفت: اى دشمن خدا! دروغ گفتى.
زینب(س) به او گفت: تو امیرى و به ستم ناسزا مىگویى و به قدرتت (نه برهانت) چیرهاى.
یزید گویى خجالت کشید و ساکت شد.
آن شامى دوباره گفت: این دختر را به من ببخش.
یزید به او گفت: دور شو! خداوند به تو مرگى دهد که زندگىات به پایان رسد!
*درباره مصائب اهل بیت در شام توضیح میدهید؟ روش مبارزاتی آنها در شام چگونه بود؟
-یکی دیگر از مصائب اهانتهای مردم شام بود، در کتاب بستان الواعظین ابن جوزی ص 263، آمده «ووقف اهل الذمة لهن فی سوق دمشق یبصقون فی وجوههن»، اهل ذمه که یهود نصاری بودند، در بازار دمشق برای تماشای آنان صف کشیده بودند و بر صورتشان – نعوذ با لله - آب دهان میانداختند، اما این همه سختی، آنان را از صبر و مقاومت و مبارزه باز نداشت و با یزید جنگ سختی کردند، «قال رسول الله صلی الله علیه واله: افضل الجهاد کلمة حق عند سلطان جائر» بالاترین و افضل جهادها کلام حقی است که فرد نزد سلطان ظالمی میزند، مبارزه تنها جنگ در میدان نبرد نیست، مبارزه میتواند آگاه کردن مردم با کلام و احتجاجات کوبنده باشد، این کار را به خوبی اهل بیت(ع) انجام دادند و شامی را که در زمان امیرالمؤمنین(ع) نگذاشتند فتح شود، اینان با کلامشان فتح کردند و کار را به جایی رساندند که یزید در موضع ضعف قرار گرفت و مجبور شد آنان را احترام کند و به قصر خود ببرد، حتی اجازه داد سه روز عزاداری کنند، خوارزمی در مقتلش ج 2 ص 73 به این مطلب اشاره کرده: «وأمَرَ أنَ یُدخِلوا أهلَ بَیتِ الحُسَینِ علیه السلام دارَهُ، فَلَمّا دَخَلَتِ النِّسوَةُ دارَ یَزیدَ، لَم تَبقَ امرَأَةٌ مِن آلِ مُعاوِیَةَ إلَا استَقبَلَتهُنَّ بِالبُکاءِ وَالصُّراخِ وَالنِّیاحَةِ وَالصِّیاحِ عَلَى الحُسَینِ علیه السلام، وألقَینَ ما عَلَیهِنَّ مِنَ الحُلِیِّ وَالحُلَلِ وأقَمنَ المَأتَمَ عَلَیهِ ثَلاثَةَ أیّامٍ»، یزید فرمان داد که خاندان حسین(ع) را به خانهاش بیاورند، هنگامى که زنان به خانه یزید وارد شدند، زنى از خاندان معاویه نماند، جز آنکه با گریه و فریاد و فغان و نوحه بر حسین به استقبال آمد و زیور و لباسهاى زیباى خود را کنار افکند و سه روز بر او عزادارى کردند.
شرح چگونگی این مبارزه را میتوان در کتب قدیمی به راحتی پیدا کرد، ما در اینجا فقط فهرستوار به آن اشاره میکنیم:
البته به عنوان مقدمه باید بگویم که تبلیغات یزید و افرادش، اسرا را جوری معرفی کرده بودند که مردم گمان میکردند اینها خارجی – کسانی که بر علیه حکومت اسلامی قیام کردهاند – هستند و ربطی به اسلام و مسلمانان ندارند، مجلس یزید هم جشنی بود که برای پیروزی اسلام تشکیل شده بود و بزرگان شام برای تبریک گفتن آمده بودند و اسراء را در حالتی که در بند بودند وارد کردند.
عقد الفرید ج 3 ص 368 و شرح الاخبار ج 3 ص 267 میگویند آنها را که دوازده پسر بچه بودند با دستان بسته بر گردنشان وارد کردند و بزرگترین آنها علی بن الحسین(ع) بود، کتاب لهوف ص 213 دارد که بانوان را هم با طناب بسته بودند، یزید هم که مست قدرت و پیروزی بود، مشغول شعر خواندن شده بود و طبق خیلی از نقلها با چوب دستیش که از خیزران بود بر لب و دندان سر مبارک امام حسین(ع) که در تشتی بود میزد و ابوبرزه اسلمی که از اصحاب پیامبر(ص) بود و دیده بودند پیامبر(ص) این لب و دندان را میبوسید، اعتراض کرد.
میتوان گفت، اولین مبارزه اسرا معرفی خود به مردم و برهم زدن این مجلس بود و این کار را به خوبی انجام دادند، مثیر الاحزان ص 98 دارد، امام سجاد(ع) به یزید فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحال؟»، ای یزید! تو را به خدا سوگند میدهم که گمان میبری اگر پیامبر(ص) ما را بر این حال میدید چه میکرد؟
فاطمه بنت الحسین(ع) هم جملهای به یزید دارد: «یا یزید! بنات رسول الله سبایا!»، ای یزید! دختران پیامبر را اسیر میشوند؟!، البته بعض از کتابها همچون طبقات ابن سعد ج 1 ص 488 و الرد علی المتعصب العنید ص 49 این جمله را به حضرت سکینه(ع) نسبت میدهند، به هر حال با این دو جمله مجلس یزید بر هم خورد، همین کتاب مثیر الاحزان دارد که مردم و اهل خانه یزید گریه کردند و صدایشان به ناله بلند شد؛ یعنی مردم متوجه شدند که اینها نه تنها مسلمان هستند، بلکه متعلق به پیامبر هستند و یزید حرم رسول خدا(ص) را اسیر کرده است.
مطلب دیگری که مردم را آگاه کرد، مشاجره حضرت زینب(س) با یزید بود که میخواست دختر امام حسین(ع) را به عنوان کنیز به فردی شامی بدهد که قبلاً به آن اشاره شد.
علت دگرگونی یزید بعد از مشاجره امام سجاد(ع) با وی!
مطلب دیگر خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید بود که کتاب بلاغات النساء ص 45 آن را جزو خطبههای منحصر به فرد آورده است و در کتاب احتجاج ج 2 ص 123 و لهوف ص 215 و جایی دیگر به طور کامل این خطبه را نقل کردهاند، خطبهای که دلالت بر صبر، شجاعت، فصاحت و بلاغت و ... ابن بانوی مکرمه میکند، در بخشی از این خطبه که با حمد و ثنای الهی شروع میشود و در آن به آیات الهی استدلال میشود، اعتراضی محکم بر یزید دیده میشود، ایشان با اشاره به سابقه ننگین یزید و اجدادش در فتح مکه - زیرا آنها زمانی که اسیر مسلمانان میشوند پیامبر(ص) همه را آزاد میکند، این آزادی برای آنها ننگ به حساب میآمده، لذا معروف به «الطلقا» یعنی آزادشدهها بودند، عدل او را که ادعای جانشینی رسول خدا(ص) بر مسلمین را داشته زیر سؤال میبرد و میفرماید: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماءک ونساءک وسوقک بنات رسول الله صلی الله علیه وآله سبایا؟ ... کیف ترجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الازکیاء و نبت لحمه بدماء الشهداء؟»، ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که کنیزان و زنانت را در پرده حجاب قرار میدهی و دختران پیامبر(ص) را به اسارت میکشی ؟ ... چگونه میتوان به مواظبت کسی امیدوار بود که دهانش جگر پاکان را بیرون انداخته-اینجا حضرتش اشاره به جنگ احد دارد، که مادربزرگ یزید، هند، جگر حمزه عموی پیامبر(ص) را بیرون میآورد و آن را با دندان تکه میکند و بیرون میاندازد- و گوشتش از خون شهیدان روییده شده، در همین خطبه ایشان هم به اهانت یزید با چوب دستیش بر دهان امام حسین(ع) اعتراض میکند.
پاسخ یزید به این خطبه تنها یک بیت شعر تهدیدآمیز است: «یا صیحة تحمد من صوائح/ما اهون الموت علی النوائح»، چه صیحه خوبی میان صیحههاست! و چه زود، مرگ، بر نوحهگران، آسان میشود!
امام سجاد(ع) هم یک مشاجره با یزید دارد و یزید را آن قدر عصبانی میکند که دستور قتل حضرتش را میدهد، تفسیر قمی ج 2 ص 352 - دیگر کتب هم این مطلب را با تفاوت آوردهاند – متنی دارد که دلالت میکند امام سجاد(ع) در مجلس یزید هنوز غل جامعه بر گردن داشته و وقتی یزید مغلوب میشود، سوهانی طلب میکند و خودش مشغول باز کردن این غل میشود. از حضرت میپرسد: میدانی من چرا خودم این کار را میکنم؟ امام سجاد(ع) میفرماید: میخواهی کسی غیر از تو بر من منت نداشته باشد، یزید میگوید: درست گفتی.
اما علت این انقلاب و دگرگونی رفتار یزید چه بود؟ علت همان مطلب اول است، با مشاجره حضرت برای مردم مشخص میشود، اینها که یزید اسیر کرده است، دختران رسول خدا(ص) هستند و دروغ یزیدیان بر ملاء میشود، زیرا وقتی یزید رو به امام میکند و میگوید: حمد می کنم خدایی را که پدرت را کشت، امام سجاد(ع) با شجاعت تمام – در فتوح ابن اعثم ج 5 ص 131 و مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 63 دارد که حضرت با اهانت، یزید را مورد خطاب قرار میدهد، زیرا فرمود: یابن معاویه و هند و صخر که مراد از صخر نام اهانت آمیز ابوسفیان است و وضع اینها در اسلام و جنایاتشان مشخص است- میفرماید: خدا لعنت کند هر کسی را که پدرم را کشت! اینجا یزید عصبانی میشود و دستور میدهد که گردنش را بزنند، حضرت از این فرصت استفاده میکند و اسرا را معرفی میکند و میفرماید: اگر مرا بکشی، چه کسی دختران پیامبر(ص) را به منزلشان برگرداند و حال آنکه محرمی جز من ندارند؟، لذا یزید جلوی افکار عمومی نتوانست مقاومت کند و خودش اقدام به باز کردن غل جامعه از گردن حضرت میکند.
حتی در این مجلس امام باقر(ع) هم که در سن بسیار کمی بود با یزید مقابله کرد، اثبات الوصیة مسعودی ص 181 دارد، یزید با اطرافیانش در مورد اسرا مشورت میکند، آنان میگویند همه را بکش! اینجا امام باقر(ع) شروع به سخن میکند: بعد از حمد و ثناء الهی به یزید خطاب میکند: سفارش اطرافیانت بر خلاف سفارش اطرافیان فرعون در کار موسی(ع) و هارون(ع) است، زیرا آنان در مشورت گفتند به آن دو مهلت بده، ولی اینان کشتن ما را به تو سفارش کردند، علتی دارد! یزید گفت: علتش چیست؟ حضرت(ع) فرمود: آنان حلالزاده بودند و اینان حرام زاده؛ چون پیامبران و فرزندانشان را جز حرامزادگان نمیکشند! یزید در مقابل این استدلال کودکی از اهل بیت(ع) درمانده میشود و جوابی ندارد جز اینکه مدتی در فکر فرو میرود و بعد هم دستور میدهد با بردن آنان از مجلس، مجلس را تمام کنند.
اوج رسوایی یزید در خطبه امام سجاد(ع) در مسجد شام بود، خطبهای طولانی و رسوا کننده یزید و آگاه کننده مردم، این خطبه در کتاب احتجاج ج 2 ص 132 مختصراً آمده و مفصل آن در کتاب مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 69 موجود است، این خطبه آن قدر اثر کرد که یزید دیگر نتوانست اهل بیت را در شام نگه دارد و با احترام آنان را راهی مدینه کرد.