کد خبر : ۴۲۵۲۹
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۱
آیت‌الله نجم‌الدین طبسی مطرح کرد

ماجرای سیدابراهیم وعنایت دخترامام حسین(ع)

استاد حوزه علمیه قم گفت: قدیمی‌ترین و معتبرترین کتابی که واقعه شهادت دختر کوچک امام حسین(ع) را مطرح کرده، کتاب فارسی کامل بهایی است، وی در آن کتاب قضیه دختر خردسال امام حسین(ع) را از کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه» نقل می‌کند.
عقیق:پنجمین روز از ماه صفر مصادف با شهادت دردانه امام حسین(ع)، حضرت رقیه سلام الله علیها است، به همین منظور با آیت‌ا‌لله نجم‌الدین طبسی استاد حوزه علمیه قم گفت‌وگو کردیم.

در این گفت‌‌وگو مواردی نظیر ادله وجود حضرت رقیه(س)، کراماتی از حضرت و شرح ماجرای شهادت دختر خردسال اباعبدالله(ع) بیان شده است که مشروح آن در ادامه می‌آید:


*ابتدا در خصوص دختر خردسال امام حسین(ع) که در کاروان اسرا حضور داشت، توضیح می‌دهید؟

-برای اثبات وجود حضرت رقیه(س) ابتدا به ادله روشن و قابل استناد اشاره و سپس مویداتی را نیز ضمیمه می‌کنم؛ در بیان ادله با مقدمه‌ای وارد بحث می‌شوم:

عدد فرزندان امام حسین(ع) بین قدما مورد اختلاف است، برخی تعداد فرزندان آن حضرت(ع) را شش فرزند دانسته‌اند، چهار فرزند از آن‌ها پسر و دو فرزند دختر هستند.

برخی 9 فرزند نقل کرده‌اند، شش پسر و سه دختر و برخی 10 فرزند؛ شش پسر و چهار دختر، هیچ کدام مورد اتفاق نیست باید بدانیم کدام مشهورتر است.

یکی از کتاب‌های معتبری که به آن در این باب استناد می‌کنند، «مطالب السوول فی مناقب آل ‌الرسول» است که نویسنده آن کمال‌الدین محمد بن طلحه شافعی، متوفای(652 هجری) است، وی در این کتاب می‌نویسد: برای امام حسین(ع) از فرزندان شش پسر و چهار دختر است؛ اما پسرها: علی‌اکبر، علی‌اوسط- که او سیدالعابدین است-، علی اصغر، محمد، عبدالله و جعفرهستند ... اما دختران: زینب و سکینه و فاطمه هستند، این همان قول مشهور است، ولی گفته شده که برای ایشان چهار پسر و دو دختر است و قول اول مشهورتر است.

کما‌ الدین با اینکه می‌گوید که امام حسین(ع) چهار دختر داشته، اما در هنگام شمردن دختران نام سه دختر را می‌آورد و از دختر چهارم نامی به زبان نمی‌آورد و در آخر می‌گوید که این قول مشهور است.

از این روی ما باید منبع معتبر دیگری را پیدا کنیم که نام دختر چهارم را برده باشد، ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق بیهقی یکی از نسب‌شناسان معروف در قرن ششم است، او متوفای سنه 565 است و جزو قدما به شما می‌آید. وی کتابی در شناخت نسب افراد به نام «لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب» نوشته، وی در کتابش در ذکر اولاد امام حسین(ع) می‌نویسد: باقی نماند از اولاد ایشان مگر زین‌العابدین، فاطمه، سکینه و رقیه.

با توجه به این عبارت بعد از شهادت اباعبدالله(س) سه دختر از ایشان در قید حیات بوده است که نام آن‌ها فاطمه، سکینه و رقیه است. وی در جای دیگر از کتابش هنگام شمارش اولاد امام حسین(ع) می‌نویسد: نام دختران امام حسین(ع) فاطمه، سکینه، زینب و ام‌کلثوم است و نوشته که زینب و ام‌کلثوم در کودکی از دنیا رفته‌اند، با کنار هم قرار دادن این دو عبارت «لباب الانساب» به این نتیجه می‌رسیم که یکی از دختران کوچک امام حسین(ع) در زمان حیات حضرت از دنیا رفته و دختر کوچک دیگرش بعد از شهادت آن حضرت از دنیا رفته، به جز فاطمه و سکینه فقط یک دختر بعد از شهادت حضرت زنده مانده است که او یا زینب است یا ام‌کلثوم.

حال سؤال اینجاست که از میان زینب و ام‌کلثوم کدام دختر است که بعد از شهادت امام(ع) از دنیا رفته است؟ -به هر حال این روشن است که نام دیگر آن بانو رقیه(س) است- شاید نام آن بانو همان ام‌کلثوم باشد، زیرا ام‌کلثوم کنیه است و مردم عرب برای فرزندانشان اسم و لقب و کنیه می‌گذاشتند.

گرچه در نقل صاحب مطالب السوول نام دختر چهارم ذکر نشده، اما با توجه به تعابیر صاحب لباب الانساب نام ایشان ام‌کلثوم یا همان رقیه (س) است، پس با جمع بین قول مطالب السوول و لباب الانساب روشن شد که امام حسین دختر کوچکی به نام رقیه(س) داشته که بعد از شهادت آن حضرت در کودکی از دنیا رفته است.

این یک دلیل بر وجود حضرت رقیه(س) است و از طرفی نصوصی که طریقه شهادت ایشان را نقل کردهة هم بالملازمه دال بر وجود ایشان است.

*در خصوص کرامات حضرت رقیه(س) مواردی را مطرح می‌کنید؟

مرحوم میرزا محمدهاشم خراسانی در کتاب منتخب التواریخ ضمن اینکه مزار را متعلق به رقیه بنت الحسین(س) می‌داند، می‌نویسد:

عالم جلیل شیخ محمدعلی شامی- که از جمله علما و محصلین نجف اشرف است- به حقیر فرمود که جد مادری بلاواسطه من جناب آقای سیدابراهیم دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به سید مرتضی علم الهدی و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید، جناب رقیه بنت الحسین(ع) را که فرمود: به پدرت بگو به والی بگوید آب افتاده میان قبر و لحد من و بدن من در اذیت است. بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.

دخترش به سید عرض کرد، سید از ترس حضرات اهل تسنن به خواب اثری مترتب نکرد، شب دوم دختر وسطی سید همین خواب را دید، باز به پدر گفت ترتیب اثری نداد، شب سوم دختر کوچک سید همین خواب را دید و به پدر گفت، ایضاً ترتیب اثری نداد، شب چهارم خود سید مخدره رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند که چرا والی را خبردار نکردی.

سید بیدار شد، صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد، والی امر کرد علما و صلحای شام از سنی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند، به دست هر کس قفل درب حرم مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و جسد مطهره را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کنند.

بزرگان و صلحا از شیعه و سنی در کمال ادب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند، قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سید، بعد که مشرف میان حرم شدند، معول (کلنگ) هیچ یک به زمین اثر نکرد، مگر معول سید ابراهیم، بعد، حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین مخدره، میان لحد و کفن آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است، اما آب زیادی میان لحد جمع شده، پس سید بدن شریف مخدره را از میان لحد بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قسم بالای زانوی خود نگه داشت و متصل گریه می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیان، تعمیر کردند. اوقات نماز که می‌شد، سید بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند.

سید بدن مخدره را دفن کرد و از معجزه این مخدره در این سه روز، سید نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید دعا کرد، خداوند پسری به او مرحمت فرمود مسمی به سیدمصطفی.

بعد والی تفصیل را به سلطان عبدالحمید نوشت، او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف حضرت رقیه(س) و مرقد شریف ام‌کلثوم و سکینه را به او واگذار کرد و فعلاً هم آقای حاجی سیدعباس پسر آقا سیدمصطفی پسر آقا سیدابراهیم سابق‌الذکر متصدی تولیت این اماکن شریفه است و گویا قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است.

پس طبق این نقل نه تنها قبری در دمشق به رقیه(س) منتسب است، بلکه بدن مطهر آن طاهره دیده شده که خردسال است و از آن قبر شریف کرامات و معجزاتی دیده شده است.

همچنین مؤلف کتاب «معجزات» سیدهادی خراسانی می‌نویسد: شبی در پشت‌بام خوابیده بودیم، ماری پیدا شد و دست یکی از خویشان ما را نیش زد. او مدتی محل گزیدگی را مداوا می‌کرد، ولی خوب نمی‌شد تا اینکه روزی جوانی به نام سیدعبدالامیر نزد ما آمد، دست مارگزیده را به او نشان دادیم او دستی بر آن کشید و همان روز دست او خوب شد.

از او پرسیدیم: این کرامت از کجا به شما رسیده است؟ در پاسخ گفت: جد ما سید ابراهیم در شام وقتی که آب به قبر حضرت رقیه(س) افتاد، بدن مطهر آن حضرت را سه روز روی دست نگه داشت تا تعمیر قبر پایان یابد و به سبب همین عمل این کرامت به سیدابراهیم و فرزندان او داده شد و من یکی از نوه‌های او هستم و این کرامت در مورد شفای مارگزیده از آثار و برکات حضرت رقیه(س) است که به ما رسیده.

*درباره ماجرایی که منجر به شهادت حضرت رقیه(س) شد، توضیح می‌دهید؟

- قدیمی‌ترین و معتبرترین کتابی که واقعه شهادت دختر کوچک امام حسین(ع) را مطرح کرده، کتاب فارسی کامل بهایی است. ابتدا توضیح مختصری پیرامون مؤلف کتاب و خود کتاب می‌دهم و بعد به بررسی نقل ایشان می‌پردازم.

اما مؤلف؛ آقا بزرگ تهرانی و شیخ عباس قمی که از محدثین و محققین طراز اول معاصر هستند، می‌نویسند که مؤلف کتاب، حسن بن علی بن حسن الطبری معروف به عمادالدین طبری است، وی متوفای 695 است و از قدما حساب می‌شود و از معاصرین خواجه نصیرالدین طوسی است که خواجه، استاد علامه حلی بوده است، مرحوم شیخ عباس قمی در مورد ایشان چنین تعبیری دارد:

«الشیخ العالم الماهر الخبیر المتکلم المحدث النحریر»؛ شیخ، عالم، استاد، آگاه، متکلم، حدیث‌گو، زیرک، علامه امینی، ایشان را جزو اعلام شیعه ذکر کرده است.

اما کتاب؛ شیخ عباس قمی و آقا بزرگ می‌نویسند: نام اصلی کامل بهایی، السقیفه است، عمادالدین کتاب را به دستور وزیر، بهاءالدین محمد بن شمس‌الدین نوشته است، بنابراین اسم کتاب کامل بهایی شده، نوشتن کتاب 12 سال طول کشیده و سال 675 کار نوشتن کتاب به اتمام رسیده است، این کتاب، کتابی مفید و بسیار پرفایده است و کسی که این کتاب را ببیند تشخیص می‌دهد که نسخ اصول حدیثی و کتب قدمای اصحاب نزد نویسنده آن حاضر بوده است. (اعتبار آن از محتوای غنی‌اش قابل اثبات است)

با این اوصافی که از عمادالدین و کتابش ذکر کردیم می‌شود این نتیجه را گرفت که جلالتشان او و اهتمام او در نوشتن این کتاب، ما را به این اطمینان می‌رساند که او از کتب معتبره مطالب کتاب خود را بیان کرده است.

وی در آن کتاب قضیه دختر خردسال امام حسین(ع) را از کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه» نقل می‌کند که اصل کتاب الحاویه به دست ما نرسیده است، ولی نویسنده آن قاسم بن محمد بن احمد المامونی از علما اهل سنت است که کتاب را علیه معاویه نوشته است.

عمادالدین می‌نویسد: در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می‌داشتند و هر کودکی را وعده‌ها می‌دادند که پدر تو به فلان سفر رفته (و) باز می‌آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکی چهار ساله بود، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست، این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان! زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان برخاست؛ یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند، ملاعین سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد، پرسید: این چیست؟ گفت: سر پدر توست، آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.

در این نقل نامی از رقیه(س) برده نشده ولی سابقاً ثابت کردیم که تنها دختر خردسالی که بعد از امام حسین(ع) مانده بود، نامش رقیه(س) بود و بیان هم شد که قبری به نام رقیه(س) در دمشق معروف است، پس این دختر در نقل کامل بهایی همان رقیه(س) است که قبرش در دمشق است.


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین