۲۱محرم؛
سالگرد رحلت عالمی که پادشاه مغول را شیعه کرد
حضور دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت همچون علامه حلی در دستگاه مغولان، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانهها، نقش بسزایی ایفا کرد ...
عقیق:امروز شنبهٰ 21 محرم مصادف با رحلت علامه حلی در 710 سال پیش است.
علامه حسن بن یوسف بن علی بن مطهر معروف به «علامه حلی» در 29 رمضان 648 ق در شهر حلّه در عراق به دنیا آمد. کودکی وی با تهاجم لشکر هلاکوخان مغول و سقوط بغداد مصادف بود. در این حادثه با تدبیر پدر علامه حلی، شیعیان بغداد به «حله» کوچ کردند و از طوفان حملات مغول در امان ماندند. از این پس این شهر کوچک، به مرکز فکری و کانون اجتماع اندیشمندان شیعه بدل شد. در مکتب فقهی حله جمع بزرگی از اندیشمندان ظهور کردند. علامه حلی در حله از محضر محقق حلی، خواجه نصیرالدین طوسی، سیدبن طاووس و... بهره برد و به چنان مقامی در علم دست یافت که برای نخستینبار به او لقب «آیت اللَّه» داده شد.
گرویدن سلطان محمد خدابنده (الجایتو) به تشیع با تمهیدات خواجه رشیدالدین فضلالله و ارشاد علامه حلی صورت پذیرفت. سلطان محمد، چنان مجذوب علامه حلی شد که مذهب تشیع را آئین رسمی حکومت خود در سراسر ایران نامید. جریان شیعه شدن پادشاه مغول نیز شنیدنی است که در ادامه به تفصیل میآید:
علامه حلی شهرت جهانی داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وی سلطان محمد اولجایتو یکی از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق. در ایران بر متصرفات مغول حکومت میکرد.
اولجایتو در سال 706 ق. در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه میگیرد، شهر سلطانیه را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق. شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلامی را دعوت کرد.
نوشتهاند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب درباری از حکم چنین طلاقی سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست!
یکی از وزرا گفت: در شهر حله فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق میدهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلی بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلی را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705 ق. به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ایران، در اولین جلسهای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سوالات میگفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوی، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت میکرد خوشش آمد و علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.
حضور فقیه یگانه عصر علامه حلی در ایران و مرکز حکومت مغولان پر از خیر و برکت بود. با زمینههایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود علامه حلّی کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست. از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طرف علمای اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغهای که از علمای شافعی و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا علی علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبههای برای حاضران باقی نماند.
وی کتاب ارزشمند منهاج الکرامه را که در موضوع امامت است برای سلطان نوشت. در همان زمان این کتاب پخش شد.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب سلطان محمد خدابنده معروف شد. پس از اعلان تشیع وی، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.
یکی از دانشمندان مینویسد: اگر برای علامه حلّی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقهای بس بود. حال آنکه مناقب و خوبیهای وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزندهاش بینهایت است.
حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانهها، نقش بسزایی ایفا کرد، دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
در خدمت امام زمان علیه السلام
شب جمعه که فرا میرسید بوی تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش، علامه را بیتاب میکرد و از حله به کربلا میکشاند. از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش میشتافت. در یکی از هفتهها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند.
در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم! آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است! علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست میتوان حضرت صاحب الامر (عج) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمیتوان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علامه بیاختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد!
وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان مینویسد: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث، خط علامه حلی را نیز مشاهده کردم.
پس از حج در کنار مولایش ماوی گرفت
سرانجام پس از زیارت بیت الله الحرام، علامه حلی به حله بازگشت و در روز شنبه 21 محرم الحرام سال 726 هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به لقاء الله شتافت.
جسد پاک و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت امیرالمؤمنین (ع) - در حرم مطهر - به خاک سپردند و آنان که به زیارت مرقد مقدس مولی امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف میشوند، کنار قبر علامه حلی توقفی کرده و عرض ادب میکنند.
وصیت نامه زیبای علامه حلی
علامه حلی در آخر کتاب قواعد الاحکام وصیتی دارد برای فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است. قسمتهائی از این وصیت بسیار جالب علامه را در اینجا نقل میکنیم:
... تو را وصیت میکنم - همچنان که خداوند وصیت را بر من واجب کرده است - به تقوای پروردگار زیرا تقوی سنتی است پابرجا و استوار و فریضهای است واجب و لازم و سپری است نگهدارنده و ذخیرهای است جاودان و بهترین چیزی است که انسان برای روز رستاخیز تهیه میکند... دستورات الهی را اجرا کن و آنچه خدا را راضی کند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضیلتهای علمی صرف کن، و همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گیری. و تو را وصیت میکنم به نیکی کردن و برادران را یاری نمودن و در مقابل بدی احسان کردن و نیکوکاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستی با فرومایگان و نادانان بلکه باید همواره یار دانشمندان و همنشین فضلا باشی زیرا این همنشینی، استعداد تو را برای تحصیل کمال بر میانگیزد و ملکهای برای تو میشود که مجهولات خود را دریابی و باید امروز تو بهتر از دیروزت باشد و تو را نصیحت میکنم به بردباری و توکل و رضایت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه کن. بسیار استغفار کن خدا را... و بر تو است که نماز شب را بپا داری زیرا رسول خدا (ص) بر آن اصرار کرد و فرمود: هر کس شب خود را با نماز شب به پایان رسانید و سپس مرد بهشت برای او است.
و بر تو باد به نیکی و احسان به خویشاوندان (صله رحم) زیرا عمر را زیاد میکند. و تو را به اخلاق نیکو وصیت میکنم، پیامبر فرمود: انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم. مردم را با اموال خود نمیتوانید راضی کنید، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائید. به ذریه حضرت رسول (ص) نیکی کن زیرا خدای تبارک و تعالی وصیت خود را نسبت به آنها تاکید فرموده است و خوبی به آنان را پاداش رسالت و هدایت حضرت رسول (ص) قرار داده است. قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی. بگو (ای پیامبر) من از شما پاداشی نمیخواهم جز محبت و مودت در حق خویشاوندان... فقهاء و دانشمندان را تعظیم و تکریم کن زیرا رسول خدا (ص) فرمود: من اکرم فقیها مسلما لقی الله یوم القیامة و هو عنه راض و من اهان فقیها مسلما لقی الله یوم القیامة و هو علیه غضبان. هر کس فقیه مسلمانی را گرامی بدارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات میکند که از او راضی باشد و هر کس فقیه مسلمانی را اهانت کند خدا را در روز قیامت درحالی دیدار میکند که بر او غضب کرده باشد... و زنهار از مخفی نگهداشتن و کتمان علم و آن را از شایستگان منع کردن خداوند میفرماید: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون. (سوره بقره - 159) آنان که آیاتی را که برای راهنمائی مردم فرستادیم و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم پنهان میکنند آنان را خدا و تمام لعن کنندگان لعن میکنند...
قرآن عزیز را تلاوت کن و در معانی آیات بیندیش و دستورات و منهیات آن را اطاعت کن. اخبار و احادیث حضرت رسول (ص) و آثار آن حضرت را دنبال کن و در معانی آنها بحث و بررسی و دقت نظر داشته باش و من برای تو کتابهای بسیاری را به یادگار گذاشتم که به تمام آنها میتوانی مراجعه کنی و بهرهمند شوی. و اما آنچه برای من و به نفع من میتوانی انجام دهی اینکه با من پیمان ببندی که در بعضی از وقات از خدا طلب مغفرت برای من کنی و ثواب برخی از اطاعتها را به من ببخشی و یاد من کم نکنی که وفاداران تو را به بیوفائی نسبت دهند و همچنین بیشتر از حد مرا یاد نکنی که اندیشمندان تو را به عجز و ناتوانی نسبت دهند بلکه در خلوت بیاد من باش و پس از نمازهایت برای من دعا کن...
منبع:تسنیم