۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۲۰
عقیق:سید حمیدرضا برقعی از شاعران کشورمان هم زمان با فرا رسیدن ماه محرم و ماه عزاداری برای حضرت سید الشهدا و یاران باوفایش شعری درباره یکی از یاران آن امام یعنی حضرت عابس سروده است. این شعر که برای انتشار قرار گرفته، به حضرت عابس یار سیدالشهدا که زیر باران سنگ «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» بود، تقدیم شده است:
هر که میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است
دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمیدانم چه شد
آنچنان از شوق او سر تا به پا رفتن شدم
در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد
روبه روی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست
در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد
سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز
ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد
من نمیدانم چه میگویید، شاید بر تنم
از خجالت آب شد جوشن، نمیدانم چه شد
مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد
ناگهان برخواستم، مردن نمیدانم چه شد
پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق
دست و پا گم کرده بودم، تن نمیدانم چه شد
ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان
در تنور آن چهره روشن نمیدانم چه شد
**
وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست
از خودش باید بپرسی، من نمیدانم چه شد
منبع:فارس
211008