ین باوری امام که بر محوریت توحید به عمق می رسد، نهایت آن آرمانی است که بشر در گذار خود از سطوح خلقت در جهان ماده به آن تکیه خواهد زد که این نهایت، خود ابتدایی است برای ادامه مسیر او...
عقیق:شمرها زادگان شجره خبیثه اند؛ قحطی «انسان» خشکسالی قلب هاشان را هزاران سال است که در کابوس ناامن خویش به یغما برده و شعبده فهم، تمثیل نافهمی دل های نداشته شان را به بازی جهل خویش گرفته است.
شمرها، آن هنگام که بال های توحیدشان را شکستند و خاموش کردند چراغ های فطرت را، قافیه بند حرامی ترین کلمات زمین بودند؛ به خشکستان خواب هاشان رفته و خشکه آرای بوته های کج فهمی شدند؛ هرس می کنند درخت جهل خویش را، آذین می بندند خباثت شاخه هایش را، تشنگی می نوشاندند بر ریشه هایش و میوه می آورند از گذر خشکستان قلب هاشان...
مکاره بازاری است بازار شمرها! میوه تشنگی را فقط به عمق عطش می فروشند، پشته جهل را مگر به بذر کج اندیشی مبادله نتوانند، خرمن خرمن تاریکی می دهند و وحشت طلب می کنند و سبدهای اوهام شان را به غباری از یاس وامی نهند.
حالیا که «امام» شجره طیبه نور است، عین نور است، سلسله نور است، قیام نور است، قعود نور است و حلاوت نامش کرامت کریم ترین کلمات را به بازی می گیرد؛ برهانش را صراط المستقیم ستارگان شاهدند و غبار گام هایش را «طور» به یغما می برد...
امام را سر سودای خورشید است... نور را بر همه می خواهد و همگان را بر نور... رایحه رحمتش را حائلی نباشد و چشمه سار کلامش، سیرابی ابرهای پرباران است، بر همه می بارد و بر بارشش طلب نخواهد. خوشه های برکت را هبه خلقت کرده و دست گیر سرپنجه های ناامید غریق گرداب های تاریکی است، ریشه بر «رضوان» و «ذی طوی» داشته و سر بر بی انتها می ساید. کرامت را به کرم می بخشد و بر بخشایشش بهانه نخواهد. امام، شادی امید را میهمان دل های ناآرام فرزندان انسان کرده است. آغوش آرامشش، چشمان نگران گنجشککان افکار بشریت را به مهاد امن و امان خویش فرا می خواند.
امام، مولای نفس چلچله هاست... که شادی را بی شائبه بر آدمیت تقدیم داشته است...
یا کریم نفس چلچله ها...
یا منیرالظلم پنجره ها...
دین باوری امام که بر محوریت توحید به عمق می رسد، نهایت آن آرمانی است که بشر در گذار خود از سطوح خلقت در جهان ماده به آن تکیه خواهد زد که این نهایت، خود ابتدایی است برای ادامه مسیر او...
امام دین را به اعماق قلب بشر می رساند و مرکز قیام انسان را از آن اعماق طلب خواهد کرد؛ امام مولا و ساربان سالار دل های موحد است و حسین علیه السلام بزرگ ساربان سالاری است که منش او، ذکر و نام او و همه ارکان وجودی او تعمیق دهنده توحید ذات اقدس اله در وجود بشریت است.
شمرها که عادت دین را باور آن گمان می کنند، در پی عقده عقیده خویش داد دینداری سرداده و کفن پوشان خوش در شیهه جاهلیت خویش اند، در عقده عقیده خود سرگردان و در منتهای تاریکی شب بی آشیان اند.
شمرها را عقده و علقه عقیده است که نماد دین بوده و سنگ این علقه را به سینه کوفتن منش شمرهاست.
علقه عقیده همان سایبان سازی شمرها در غیبت خورشید است و دل بسته شدنشان بر آن چه می اندیشند و نمی اندیشند.
شمرها شهره گان شهوت عقیده اند و دورافتادگان از متن دین؛ دلبسته حاشیه اند و دوری جستگان از بطن.