عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۷۶۷۶
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۰۴:۳۷
همانا در ميان شما كسانى هستند كه اگر خدا را به وجود او سوگند دهيد قطعا شما را مورد لطفش قرار مى دهد.

عقیق:بی شک اخلاص در راه اعمال الهی یکی از عواملی می باشد که مو جبات استجایت دعای افراد را فراهم می آورد، چنانچه در این باب مثال های فراوانی وجود دارشته اند که «عمر و بن جموح» تنها یکی از آنان می باشد؛ به نحوی که در باب ماجرای او آمده است:

مسلمانان گروه گروه به سوى جبهه جنگ احد مى شتافتند. عمر و بن جموح كه مردى لنگ بود، چهار پسر دلاور مانند شير داشت، همه در كنار رسول خدا عازم جبهه بودند. شور و شوق سربازان احساسات پاك عمر بن جموح را تحريك كرد و تصميم گرفت كه او نيز در جبهه شركت كند. لباس جنگى پوشيد، خود را براى حركت به سوى احد آماده كرد.
برخى از بستگانش به او گفتند
: تو نمى توانى به علت پيرى و لنگى پا، به خوبى از عهده جنگ برآيى و خدا هم جهاد را بر تو واجب نكرده است، بهتر آن است در مدينه بمانى و همين چهار فرزند رشيد را كه به ميدان نبرد مى فرستى كافى است .
عمرو گفت
:رواست مسلمانان به ميدان جهاد بروند و سرانجام به فيض شهادت رسيده وارد بهشت شوند اما من محروم بمانم ؟
هر چه كردند نتوانستند اين مرد الهى را از تصميمش منصرف كنند و بالاخره قرار شد محضر پيامبر برسد و از ايشان كسب تكليف نمايد
.
خدمت پيامبر آمده و عرض كرد
:
يا رسول الله؛ من مى خواهم همراه مسلمانان در جنگ شركت كنم و عاقبت به فيض شهادت برسم اما خويشانم نمى گذارند
.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله) فرمود
: تو معذورى، جهاد بر تو واجب نيست .
سپس حضرت به خويشان او فرمود
: اگر چه جهاد بر او واجب نيست ولى شما نبايد مانع شويد و او را از جهاد بازداريد وى را به حال خود بگذاريد، تا اگر ميل داشت در جهاد شركت كند. شايد هم به فيض شهادت نايل گردد.
عمرو خوشحال از محضر پيغمبر (صلى الله عليه و آله) بيرون آمد و با همه خويشان خود خداحافظى كرد و از منزل بيرون آمد و هنگامی که خواست به سوى جبهه حركت کند، دست به دعا برداشت و گفت
:خدايا؛ مرا به خانه بازمگردان !
عمرو به سوى جبهه جنگ حركت كرد و در ميدان با قدرت تمام جنگيد و سرانجام با يكى از فرزندانش شهيد شد
.
پس از پايان جنگ همسر عمرو به سوى جبهه آمد. اين بانوى محترمه پيكر شوهر و پسرش را پيدا كرد، ديد برادرش نيز به فيض شهادت رسيده است. هر سه پيكر را بر شتر نهاد و به سوى مدينه حركت تا در قبرستان بقيع به خاك بسپارد
.
وقتى در بين راه به مكانى رسيد شتر از حركت بازماند و به سوى مدينه حركت نكرد، لكن وقتى به سوى احد برمى گشت به سرعت حركت مى نمود، اين صحنه چندين بار تكرار شد
.
همسر عمرو قضيه را نفهميد براى حل اين مشكل خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمد و جريان را عرض كرد
.
پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند
: همانا این شتر ماموريتى دارد! آيا وقتى شوهرت به سوى ميدان حركت كرد سخنى گفت ؟ دعايى كرد؟
زن پاسخ داد: بلى يا رسول الله؛ همسرم وقتى مى خواست به سوى احد حركت كند در آخرين لحظات رو به قبله ايستاد و چنين دعا كرد
: اللهُمَ لا تردنى الى اَهلى وَارزقنى الشَهادة؛ خدايا مرا به خانواده ام باز مگردان و به فيض شهادت برسان!

رسول خدا فرمودند: خداوند دعاى او را مستجاب كرده است و به اين جهت شتر پيكر او را به سوى مدينه حمل نمى كند. پس پيامبر(صلى الله عليه و آله)  دستور داد جنازه ها را به احد بردند. سپسرسول خدا (صلى الله عليه و آله) روى به مسلمانان كرده و بیان داشتند:
در ميان شما كسانى هستند كه اگر خدا را به وجود او سوگند دهيد قطعا شما را مورد لطفش قرار مى دهد، عمرو بن جموح يكى از آنان است
.
آنگاه پيكر آن سه شهيد را با ديگر شهدا در احد دفن كرده و اندكى در داخل قبر آنان توقف نموده و از قبر بيرون آمده و فرمودند
: اين سه شهيد در بهشت نيز با هم خواهند بود.
 

پی نوشت ها:

1- علامه مجلسی. بحارالانوار، ج20: 130.

2-ناصري، محمود. داستانهاي بحار الانوار، ج3: 139.

منبع:قدس

211008

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین