پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
۱۱:۰۹

۱۳۹۳/۰۶/۱۴

وقتی حضرت معصومه به کفشدارحرم افطاری داد

آیت‌الله‌اراکی(ره) می‌فرمودند: دستم باد می‌کرد و پوست آن ترک برمی‌داشت به طوری که نمی‌توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود.
کد خبر : ۳۶۵۱۰
عقیق:حرم حضرت معصومه(س) مانند زیارت‌گاه‌های مقدس دیگر اسلامی همیشه پناهگاهی برای مسلمانان و بالاخص شیعیان بوده و هست و مردم با زیارت حرم حضرت، برای رفع مشکلاتشان به ایشان توسل می‌کنند. در این گزارش نگاهی داریم به نمونه‌هایی از عنایات کریمانه حضرت به زائران خود.


- آیت‌الله‌اراکی(ره) می‌فرمودند: دستم باد می‌کرد و پوست آن ترک برمی‌داشت به طوری که نمی‌توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه (علیها السلام) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.


- آیت‌الله اراکی همچنین فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبری‌های قم بودند) از شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی(که مرد با اخلاصی بود) نقل می‌کرد که من شبی در خواب دیدم به حرم مشرف شدم. خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه حضرت فاطمه زهرا و حضرت معصومه (علیهما السلام) در سر ضریح خلوت کرده‌اند و کسی را راه نمی‌دهند.


من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند، رفتم دیدم که بله این دو بزرگوار نشسته‌اند و در بالای ضریح با هم صحبت می‌کنند از جمله صحبت‌‌‌ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا سلام الله علیهما عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت می‌خواند.


شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره‌ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می‌کند؛ حاج احتشام می‌گوید: از آن شعرها چیزی یادت هست؟ گفت: بله در آخر آن شعر داشت(دخت موسی بن جعفر). تا این را گفت، حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توی اشعار من این کلمه است.

- آقاي محمد جواد ابوالقاسمي از ذاكرين اهل‌بيت (عليه‌السلام) نقل مي‌كردند: طي عمري كه از خداوند گرفتم، حدود هفت بار به حج واجب مشرف شدم. سال 1372 شمسي، در فاطميه اول يا دوم (دقيقا يادم نيست) براي حج عمره ثبت نام مي‌كردند. خيلي دوست داشتم من هم به حج، مشرف شوم. به خصوص كه در هيچ‌يك از دفعات پيشين، همسرم همراهم نبود و قصد داشتم‌اين بار او را هم با خودم همراه كنم.

يكي از شب‌ها در سال 76، از مجلس روضه در منزل دوستي به نام حاج آقا خلج، باز مي‌گشتم. هنگامي كه روي پل صفاييه رسيدم و حرم مطهر حضرت معصومه (عليها السلام) را ديدم، از همان‌جا خطاب به حضرت، عرض كردم: بي بي جان! وسيله سفر حج را براي من و همسرم فراهم كن. قول مي‌دهم يك زيارت مختص شما در مدينه انجام دهم.

بعد به حرم مطهر رفتم و زيارت‌نامه حضرت معصومه و زيارت حضرت زهرا (عليهما السلام) را خواندم و كنار ضريح، مجددا خواسته‌ام را با حضرت در ميان نهادم. وقتي به منزل بازگشتم، همسرم گفت: «برادرت با تو كار دارد. با منزلشان تماس بگير».


وقتي به برادرم تلفن كردم، معلوم شد شرايط ثبت نام من و همسرم و نيز ديگر برادران و خواهران و دامادهايمان از طرف پدرم فراهم شده است. پس از ثبت نام، در همان سال به اتفاق همسرم، به مدينه منوره و مكه مكرمه رهسپار شديم.‌اين سفر، بيشتر از تمام سفرها به من چسبيد. وقتي به مدينه منوره رسيديم همانجا از بي بي تشكر كردم.

آقاي بهرام قلي پور، از كفشداران حضرت معصومه نقل مي‌كرد: من در يكي از روستاهاي تبريز زندگي مي‌كردم، شرايط زندگي برايم خيلي سخت بود. در آنجا مشغول كارگري بودم. يك شب از فرط خستگي خوابيدم، در حال خواب، چند خانم نقابدار را ديدم كه به من فرمودند: ما تو را مي‌پذيريم. ناگهان از خواب بيدار شدم، هر چه فكر كردم كه تعبير خواب من چيست، به نتيجه‌اي نرسيدم.


بعد از مدتي تصميم گرفتيم براي زندگي راحت‌تر به شهر برويم. هركدام از اعضاي خانواده، شهري را پيشنهاد كردند، من ناخودآگاه گفتم: قم چطور است؟ بدين ترتيب و با پذيرفتن اعضاي خانواده، به قم آمديم. بدون‌اينكه خودمان خواسته باشيم شرايط خود به خود فراهم شد.


چند روز در قم دنبال كار مي‌گشتم، تا‌اينكه روزي به دفتر توليت مراجعه كردم، و گفتم: ميخواهم در حرم مشغول به كار شوم، آيا شما مرا قبول مي‌كنيد؟ آنها هم پذيرفتند. از فرداي آن روز كار در حرم را شروع كردم. بعد از مدت دو ماه خدمت افتخاري، خادم رسمي شدم و الان حدود 25 سال است كه در آستانه مقدسه حضرت معصومه كار مي‌كنم، مي‌دانم كه يكي از خانم‌هاي نقابدار، كسي جز حضرت معصومه نبوده است.


- ذاكر اهل‌بيت آقاي قسمت شريفي نيا نقل مي‌كرد: يك بار در اثر حادثه‌اي در حرم مطهر، پايم لغزيد و به شدت ضرب ديد،طوري كه وقتي مي‌نشستم قادر به بلند شدن نبودم و موقع راه رفتن، دست به ديوار مي‌گرفتم. حدود چهل شبانه‌روز خواب و خوراك من گريه و زاري بود: تا ‌اينكه روزي به حرم مطهر حضرت معصومه عليه السلام مشرف شدم و در بالاي سر حضرت، گريه زيادي كردم و به خانم گفتم: «يا بايد مرا شفا بدهي، يا مرگ مرا از خدا بخواهي. چون من در خانه تو زمين خوردم و خودت هم بايد عنايتي كني». همين كه از حرم بيرون آمدم، هيچ‌گونه ناراحتي در پايم احساس نكردم.

آقاي شريفي مسئول كفشداري افتخاري مي‌گويد: يكي از كفشداران بزرگوار نقل مي‌كرد: مدت‌هاست در كفشداري حضرت معصومه خدمت مي‌كنم. در يكي از روزهاي ماه مبارك رمضان، در كفشداري شماره هشت كه مخصوص خانم‌هاست، با تني چند از كفشداران رسمي مشغول كار بودم. هنگام اذان مغرب، خادمين رسمي براي افطاري به مهمانسرا رفتند، و من به تنهايي مشغول كار بودم.

دقايق متمادي از وقت افطاري گذشت و من هنوز افطار نكرده بودم. بغض گلويم را فشرد. با خودم گفتم:‌ اي حضرت معصومه! خدا را خوش نمي‌آيد كه مرا تنها بگذارند و من در ‌اينجا تشنه و گرسنه بمانم. در همين افكار بودم كه ناگهان خانم بزرگواري، در حاليكه يك سيني محتوي خرما و آب جوش در دست داشتند، از داخل رواق زنانه بيرون آمدند و گفتند: بگير و ‌اينها را ميل كن.


پس از افطار كردن، سيني را روي ميز گذاشتم. در ‌اين هنگام، زائري آمد و كفش او را گرفتم. وقتي نگاه كردم ديگر از سيني و آن خانم اثري نبود. به ياد ندارم كه در عمر پنجاه ساله خود چنين آب و خرمايي خورده باشم. شروع كردم به اشك ريختن، و با خود مي‌گفتم:



من گدايم، گداي معصومه (س)
شرمسار از عطاي معصومه (س)
داده حق در جوار او جایم
شاكرم از خداي معصومه (س)

منبع:خبرگزاری دانشجو

گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدها
  • تازه ها