کد خبر : ۳۴۷۹۷
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۸
رویدادهای ۱۵ شوال؛

پیشانی پیامبر در این روز شکست!

امیرالمومنین (ع) در این جنگ هنگام دفاع از پیامبر(ص) ۹۰ جراحت برداشت و صورت، سر، سینه، شکم، دست و پای مبارک حضرت زخم دید.
عقیق:امروز سه شنبه 21 مرداد و 15 شوال است. نیمه شوال در تاریخ اسلام و مسلمانان روز وقوع رویدادها و اتفاقات مهمی است. از جمله سالروز جنگ احد و شهادت حضرت حمزه(ع) عموی پیامبر(ص).


حضرت حمزه(ع) و 69 نفر از مسلمانان در سال 3 هجری در روز جنگ احد به شهادت رسیدند. برخی جنگ احد را در روز 47 و 17 شوال نقل کرده‌اند.

در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشته عده‌ای 300 نفر در بین راه برگشتند، و برای جنگ 700 نفر باقی ماند. کفار 3 هزار نفر بودند که تعداد آنها را نیز 2هزار، 4هزار نفر و 5 هزار نفر نیز گفته‌اند. تعداد کشته‌های کفار 22 یا 23 یا 28 نفر، و تعداد شهدا 70 نفر بود. در این روز پیشانی مبارک پیامبر (ص) را شکستند.

 

فداکارى هاى امیرالمومنین (ع) در احد
در این روز بر اثر فداکاریها و شجاعت هایى که امیرالمومنین على علیه السلام در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحت هاى زیادى بر بدن مبارکش رسید این در حالى بود که دیگران از میدان جنگ فرار کرده بودند.


رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: « یا على آیا مى شنوى که از آسمان تو را مدح مى کنند؟ یکى از ملائکه به نام رضوان مى گوید «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا علی» امیرالمومنین علیه السلام مى فرماید : از خوشحالى گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.

 

در این جنگ پیروزى در ابتداء از آن مسلمانان بود ولى مقدارى که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالى شد بازگشتند و مشغول جمع غنایم شدند. اکثر نگهبانان از دستور پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى نکرده و محل نگهبانى خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنایم شدند.

 

خالد بن ولید که از سردسته هاى کفار در این جنگ بود از همان قسمت با کفار حمله کرد تعداد اندکى از نگهبانان دره که از دستور پیامبر سرپیچى نکرده بودند، شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمانان حمله کردند. فراریان کفار نیز با مشاهده این وضع بازگشتند و حمله به مسلمین شدت گرفت.

 

جراحتهاى فراوانى بر بدن پیامبر (ص) رسید و شیطان فریاد برآورد که محمد(ص) کشته شده است. مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند و تنها چند نفر از وجود مبارک پیامبر (ص) محافظت می کردند که عبارت بودند از امیرالمومنین علیه السلام ، ابودجانه که شهید شد و زنى به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.

 

امام صادق (ع) می فرماید: در جنگ احد امیرالمومنین (ع) در حال دفاع از پیامبر (ص) بودند و دیگر اصحاب فرار می کردند. آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفای گریختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسید که به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده ای دیگر به سرعت فرار می کردند. حضرت فریاد برآورد: ای جماعت، بیعت شکستید و پیامبر را تنها گذاشتید و به سوی جهنم می گریزید؟


عمر بن خطاب می گوید: علی را دیدم با شمشیر پهنی که مرگ از آن می چکید و چشمهایش از خشم مانند دو قدح خون بود یا مانند دو کاسه روغنی که آتش در او افروخته باشند می درخشیدند و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خواهد کشت. این بود که جلو رفتم و عرض کردم یا ابا الحسن! تو را به خدا سوگند می دهم که دست از ما برداری که عرب را عادت است که گاهی می گریزد و گاهی حمله می کند. زمانی که حمله می کند تلافی گریختن را می نماید. پس او ما را رها کرد و به خدا قسم چنان ترسی از او در دل من افتاد که تاکنون از دلم خارج نشده است.

 

در این جنگ هنگام حمایت امیرالمومنین (ع) از پیامبر(ص) 90 جراحت بر صورت، سر، سینه، شکم، دست و پای مبارک حضرت رسید. جبرییل نازل شد و عرض کرد : یا محمد (ص) به خدا قسم این عمل علی ابن ابیطالب(ع) مواسات است و رسول خدا (ص) فرمود این بدان جهت است که من از اویم و او از من است.

 

بانویی به نام نسیبه در جنگ احد
در این روز یکی از کسانی که جانفشانی کرد و فرار نکرد، بلکه مانع از فرار دیگران نیز شد، بانویی به نام نسیبه دختر کعب بن مازنیه بود، به او ام عماره نیز می گفتند. او با شوهر و دو پسر خود در جنگ اُحد شرکت داشتند. نسیبه مشک آبی به دوش داشت و سقایت لشکر اسلام را می نمود. هنگامی که موقعیت را چنان دید که مسلمین در حال فرار هستند، مشک را به کناری انداخت و خود را پیش روی پیامبر (ص) سپر کرد، به گونه ای که جراحات زیادی بر او وارد شد که مداوای یکی از آنها تا یک سال بعد ادامه داشت.


این زن فداکار دست به شمشیر برد و چنان ضربه ای بر «ابن حمیه» – که قصد کشتن پیامبر (ص) را داشت – زد که او فرار کرد. وقتی فرزندش عبدالله خواست فرار کند نسیبه مانع او شد و او را تشویق به جنگ و دفاع از پیامبر نمود و عبدالله قبول کرد . پیامبر(ص) به نسیبه فرمود: بارک الله علیک یا نسیبه. در همین حال حضرت متوجه یکی از مهاجرین شد که سپرش را به پشتش بسته و در حال فرار بود. آن حضرت فرمود: ای صاحب سپر ، سپرت را بیانداز و خودت به جهنم برو. سپس به نسیبه فرمود: سپر او را بردار. او آن را برداشت و مشغول جنگ با مشرکین شد.



منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین